عنوان : تفاوت دانشگاه غربي و دانشگاه اسلامي
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : بعدازظهر 13 تير 1358
تاریخ قمری : 9 شعبان 1399
جلد : 8
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
تفاوت دانشگاه اسلامي با دانشگاه غربي
فرق بين دانشگاههاي غربي و دانشگاههاي اسلامي بايد در آن طرحي باشد كه اسلام براي دانشگاهها طرح مي كند. دانشگاههاي غربي - به هر مرتبه اي هم كه برسند - طبيعت را ادراك مي كنند، طبيعت را مهار نمي كنند براي معنويت . اسلام به علوم طبيعي نظراستقلالي ندارد. تمام علوم طبيعي - به هر مرتبه اي كه برسند - باز آن چيزي كه اسلام مي خواهد نيست . اسلام طبيعت را مهار مي كند براي واقعيت ؛ و همه را رو به وحدت وتوحيد مي برد. تمام علومي كه شما اسم مي بريد و از دانشگاههاي خارجي تعريف مي كنيد - و تعريف هم دارد - اينها يك ورق از عالم است ؛ آن هم يك ورق نازلتر از همه اوراق . عالم ، از مبداء خير مطلق تا منتها اليه ، يك موجودي است كه حظ طبيعي اش يك موجود بسيار نازل است ؛ و جميع علوم طبيعي در قبال علوم الهي بسيار نازل است ؛چنانكه تمام موجودات طبيعي در مقابل موجودات الهي بسيار نازل هستند. فرق مابين اسلام و ساير مكتبها - نه مكتبهاي توحيدي را عرض نمي كنم - بين مكتب توحيدي وساير مكتبها، كه بزرگترينش اسلام است ، اين است كه اسلام در همين طبيعت يك معناي ديگري مي خواهد، در همين طب يك معناي ديگري مي خواهد، در همين هندسه يك معناي ديگري را مي خواهد، در همين ستاره شناسي يك معناي ديگري مي خواهد . . . .
كسي كه مطالعه كند در قرآن شريف اين معنا را، مي بيند كه جميع علوم طبيعي جنبه معنوي آن در قرآن مطرح است نه جنبه طبيعي آن . تمام تعقلاتي كه در قرآن واقع شدهاست و امر به تعقل ، امر به اينكه محسوس را به عالم تعقل ببريد و عالم تعقل ؛ عالمي است كه اصالت دارد و اين طبيعت ، يك شبحي است از عالم ؛ منتها ما تا در طبيعت هستيم ، اين شبح را، اين حظ نازل را مي بينيم .
در حديث است كه ان الله تعالي ما نظر الي الدنيا - يا الي الطبيعه - منذ خلقها نظر رحمه ؛ (1) نه اينكه اين جز رحمت نيست لكن نظر به ماوراي اين عالم است ، به ماوراي اين طبيعت است .اينهايي كه ادعا مي كنند كه ما عالم را شناختيم و اعيان عالم را شناختيم ، اينها يك ورق نازل كوچكي از عالم را ديدند و اقناع شدند به همان . آنهايي كه مي گويند كه ما انسان راشناختيم ، اينها يك شبحي از انسان - آن هم نه انسان ، شبحي از حيوانيت انسان - راشناختند و گمان كردند كه انسان همين هست . آنهايي كه ادعا مي كنند كه ما اسلام شناس هستيم ، اينها هم يك چيزي از اين مرتبه نازل اسلام را ديدند و به همين قناعت كردند وگمان كردند كه اسلام را شناختند. انسان به مراتبي كه دارد، مرتبه طبيعتش از همه مراتبش نازلتر است ؛ منتها محسوس ماست . آن چيز چون محسوس ماست ، ما كه طبيعي هستيم والان در عالم طبيعت هستيم ، اين محسوس ما را گاهي اشباع مي كند. معنويت نيست الان ،محسوسات هست .
بهره گيري معنوي و توحيدي از علوم
اسلام براي برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحيد است . تعليمات اسلام تعليمات طبيعي نيست ، تعليمات رياضي نيست ؛ همه را دارد. تعليمات طب نيست ؛همه اين را دارد لكن اينها مهار شده به توحيد. برگرداندن همه طبيعت و همه ظلهاي ظلماني به آن مقام نوراني ، كه آخر مقام الوهيت است . بنابراين ، بايد اين معنا كه علوم - مااز آن هم تمجيد مي كنيم ؛ تعريف مي كنيم ؛ همه علوم طبيعي ، همه علوم مادي ؛ لكن آن خاصيتي كه اسلام از اينها مي خواهد در غرب از آن خبري نيست . اگر هم باشد فقط يك چيز نازلي است - آن معنايي كه از علوم دانشگاهها ما مي خواهيم و آن معنايي كه از علوممدارس قديمه ما مي خواهيم ، همين معنا نيست كه در سطح ظاهر الان هست . و متفكرين ما همان سطح ظاهر را دارند در آن [كار] مي كنند و بسيار هم ارجمند است كارهايشان ؛لكن آنكه اسلام مي خواهد اين نيست .
آني كه اسلام مي خواهد تمام علوم ، چه علوم طبيعي باشد و چه علوم غيرطبيعي باشد،آنكه از آن اسلام مي خواهد، آن مقصدي كه اسلام دارد، اين است كه تمام اينها مهاربشود به علوم الهي و برگشت (2) به توحيد بكند. هر علمي جنبه الوهيت در آن باشد، يعني انسان طبيعت را كه مي بيند خدا را در آن ببيند، ماده را كه مي بيند خدا را در آن ببيند، سايرموجودات را كه مشاهده بكند خدا را در آن ببيند. آنكه اسلام براي آن آمده است : براي برگرداندن تمام موجودات طبيعي به الهيت و تمام علوم طبيعي به علم الهي . و ازدانشگاهها هم اين معنا مطلوب است . نه اينكه خود طب را - البته طب هم بايد باشد، علوم طبيعي هم همه بايد باشد، معالجات بدني هم بايد باشد - لكن مهم آن مركز ثقل است كه مركز توحيد است . تمام اينها بايد برگردد به آن جهت الوهيت . نبايد ما خيال كنيم كه . . .مثلا اگر علومي در اسلام هم باشد، نظر مثل علومي است كه ساير مردم دارند يا سايررژيمها دارند.
ساختن جامعه توحيدي از جهان مادي
اسلام در همه چيزش اصلش آن مقصد اعلي را خواسته . هيچ نظري به اين موجودات طبيعي ندارد الا اينكه در همان نظر نظر به آن معنويت دارد و به آن مرتبه عاليه دارد. اگرنظر به طبيعت بكند، به عنوان اينكه طبيعت يك صورتي است از الهيت ؛ يك موجي است از عالم غيب . اگر نظر به انسان بكند به عنوان اين است كه يك موجودي است كه ازاو مي شود يك موجود الهي درست كرد. تربيتهاي اسلام تربيتهاي الهي است ؛ چنانكه حكومت اسلام حكومت الهي است . فرق مابين حكومتهاي ديگر با حكومت اسلام اين است كه آنها حكومت را مي خواهند براي اينكه غلبه كنند بعضي بر بعضي و سلطه پيداكنند يك عده اي بر عده ديگر؛ اسلام نيست ؛ اين منظورش نيست . اسلام از كشورگشاييهانمي خواهد كشورگشايي كند. اسلام مي خواهد كه كشورگشايي كند كه همه را بكشدطرف يك عالم ديگري . همه را تربيت انساني بكند نه اينكه استفاده از آنها بكند؛ مثل اين رژيمها كه شما ملاحظه كرديد و مي كنيد كه چه در غرب باشد، چه آنهايي كه درشرق بوده است ؛ كه همه نظر به اين بوده است كه يك سلطه اي پيدا كنند و يك استفاده هاي مادي بكنند. اسلام اصلش ماده در نظرش مطرح نيست . هر كس قرآن رامشاهده كند مي بيند همه چيزهاي ماده در آن هست لكن نه به عنوان مادي . همه اش به عنوان يك مرتبه ديگري ؛ تعليم به يك مرتبه ديگري .
حكومت اسلامي ، جلوه اي از جلال الوهيت
حكومت اسلامي هم اينطوري است كه مي خواهد حكومت الله در عالم پيدا بشود؛يعني مي خواهد سرباز مسلمان با سربازهاي ديگر فرق داشته باشد: اين سرباز الهي باشد.نخست وزير مسلم با نخست وزير ساير رژيمها فرق داشته باشد؛ اين يك موجود الهي باشد. هر جا يك مملكتي باشد كه هر جايش ما برويم صداي الله در آن باشد. اسلام اين را مي خواهد. اسلام از كشورگشايي مي خواهد كه الله را در همه عالم نمايش بدهد؛تربيت الوهيت بكند در همه عالم ، تربيت انساني بكند؛ انسان را برساند به آنجايي كه "دروهم تو نايد آن . . . ". بنابراين ما بايد فرق بگذاريم بين علومي كه خودشان مستقلا اينها رامي بينند و آن علومي كه اسلام آنها را طرح كرده . علوم اسلامي همه اينها هست به علاوه اينها همينها هستند، آن علاوه را ندارند. فرق ما بين علوم اسلامي در همه طرف ، در همه جا، با ساير علوم اين است كه يك علاوه در اسلام هست كه اين علاوه در آنجا نيست .آن علاوه اي كه در اسلام هست ، آن جنبه معنويت و روحانيت و الوهيت مسئله است .
عالمان اسلام و رسالت كنترل زمامداران
و اما قضيه "خواجه نصير"(3) و امثال خواجه نصير را؛ شما مي دانيد اين را كه خواجهنصير كه در اين دستگاهها وارد مي شد نمي رفت وزارت كند؛ مي رفت آنها را آدم كند.نمي رفت كه براي اينكه در تحت نفوذ آنها باشد. مي خواست آنها را مهار كند تا آن اندازه اي كه بتواند. كارهايي كه خواجه نصير براي مذهب كرد، آن كارهاست كه خواجه نصير را خواجه نصير كرد؛ نه طب خواجه نصير و نه رياضيات خواجه نصير. آن خدمتي كه به اسلام كرد. خواجه نصير كه رفت در دنبال هلاكو(4) و امثال آنها لكن نه براي اينكه وزارت بكند، نه براي اينكه براي خودش يك چيزي درست كند. او رفت آنجا براي اينكه آنها را مهار كند؛ و آنقدري كه قدرت داشته باشد خدمت بكند به عالم اسلام وخدمت به الوهيت بكند. و امثال او، مثل محقق ثاني ، (5) مثل مرحوم مجلسي (6) و امثال اينهايي كه [. . . ] مرحوم مجلسي كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد؛ نه خودش را صفويه كرد! آنها را كشاند توي مدرسه و توي علم و توي دانش و اينها - تا آن اندازه اي كه البته توانستند. بنا عليه ما نبايد مقايسه بكنيم كه روحانيون يك وقتي واردشدند. الان هم ما اگر بتوانيم [همين وظيفه را داريم ] ما آن وقت هم اگر مي توانستيم ، كه آنطوري كه آنها مي خواهند خدمت بكنند، ما هم وارد مي شديم . براي اينكه مقصد اين است كه انسان درست بكنيم . اگر انسان بتواند محمدرضا را انسان كند، بسيار كار خوبي است . انبيا براي همين آمده اند. پيغمبر اكرم براي خاطر اينكه اين كفار مسلمان نمي شدندو اعتناي به اين مسائل را نمي كردند غصه مي خورد. باخع نفسك (7) كه بر آثار تو اينها توجه نكردند.
كتاب انسان سازي و رسالت آدمسازي
در هر صورت انبيا آمدند كه همه مردم را آدم كنند. علم انبيا علم آدمسازي است .قرآن هم يك كتابي است كتاب آدمسازي . نه كتاب طب است ، نه كتاب فلسفه است ، نهكتاب فقه است ، نه كتاب - عرض مي كنم - ساير علوم است . هر چه در قرآن هست اگركسي مطالعه كند درست ، مي بيند آني كه در قرآن هست آن جنبه الوهيتش هست . هميشه هر چيزي طرح شده به جنبه الوهيت طرح شده است . همه چيز در آن است اما به جنبه الوهيتش . اسلام براي خدمت به خدا آمده است . انبيا خدمه خدا هستند و براي خداآمده اند؛ و براي توجه دادن همه موجودات اينجا و همه انسانهاي اينجا به خداي تبارك و تعالي .
انقلاب اسلامي ، تحولي خدايي
و من اميدوارم كه دانشگاه ما يك تبدل معنوي پيدا بكند، يك تحول پيدا كند. همان جوري كه بسياري از چيزها در اين نهضت تحول پيدا كرد. و شما ملاحظه كرديد كه يك تحول بزرگ روحي كه در ايران پيدا شد بالاتر از اين فتحي بود كه كردند. و آن تحول روحي اين بود كه يك روز پاسبان مي آمد توي بازار مي گفت "چهارم آبان است ، همه بايد بيرق بزنيد" هيچ كس به خودش اجازه نمي داد كه ، توي مغزش نمي آمد كه مي شود بااين پاسبان مخالفت كرد؛ هيچ كس ! همه اطاعت ؛ هر جا مي رفت اطاعت . توي دانشگاه هم كه مي آمد اطاعت مي كردند؛ يكوقت بعد از يكي - دو سال همچو شد كه مردم ريختند توي خيابان و گفتند "ما شاه نمي خواهيم "! و پيروز هم شدند. [با] اين تحول روحي ، آن خوفي كه از پاسبان بود متبدل شد به يك شجاعتي كه از تانك نترسيدند.همان آدمي كه از آن چوبي كه دست پاسبان بود مي ترسيد، همان آدم آمد در خيابان ومشتش را گره كرد و حمله كرد به تانك . كشته هم شد اما حمله كرد به تانك . اين تحول يك تحولي بود كه در اين نهضت پيدا شد. و اين يك دست الهي بود؛ نه يك چيزي بودكه ماها بتوانيم اين كارها را بكنيم ؛ انسان بتواند اين كارها را بكند. اصلا اين حرفها نيست .اين يك نظر الهي بود. يك نظري بود كه خداي تبارك و تعالي به اين ملت كرد ومتحولشان كرد به يك صورتي كه مثل سربازهاي صدر اسلام ، كه مي گفتند كه ما جنگ مي كنيم كشته بشويم هم نفع با ماست ، و بكشيم هم نفع با ماست ، اينها را اينجوري كردهبودند. مكرر پيش ما آمدند، الان هم باز، الان هم من گاهي وقتها، شايد همين ديروز بودكه اينجا مي رفتم يك كسي بيخ گوش من گفت كه دعا كنيد من شهيد بشوم . اين تحول كه مردم شهادت را براي خودشان فوز عظيم مي دانستند و مي آمدند توي خيابانها به عشق اينكه شايد هم شهيد بشوند، اين تحول اسباب اين شد كه اين پيروزي حاصل شد. و الان اين تحول را بايد حفظش كنيم .
لزوم حفظ روحيه انقلابي
آن چيزي كه لازم است اين است كه شما كه در دانشگاه هستيد، شما كه تماس باجوانها داريد، اين معنا را تذكر بدهيد كه اين تحولي كه رمز پيروزي شما بود و شما را تااينجا رساند و اين سد بزرگ شيطاني را شكستيد، اين تحول و اين نهضت را به اين معنا كه هست حفظش كنيد، تا اينكه بعدها هم بتوانيم يك دانشگاه داشته باشيم مستقل براي خودمان ، يك مدرسه علمي داشته باشيم مستقل براي خودمان ، يك ارتش داشته باشيم مستقل براي خودمان . ما هيچ چيز نداشتيم . ما نمي توانيم ادعا كنيم ؛ نه شما دانشگاه داشتيد، نه ما مدرسه علمي . همه دست آنها بود. همه . همه با امر آنها بود. سازمان امنيت همه را مي خواست اداره بكند. مساجد ما؛ دست سازمان امنيت بود. هر كدامش يك نفربازنشسته را نشانده بودند آنجا كه نظارت بكند. همه امور دست آنها بود. اين تحول اسباب اين شد كه ما دست همه را ان شاءالله كوتاه كرديم و مي كنيم . بعدها هم به شرطاينكه شما دانشگاهيها و اساتيد محترم در محل خودتان ، من كه يك طلبه هستم در محل خودم ، آقايان كه از علما هستند در محل خودشان ، همه مان دنبال اين معنا باشيم كه اين نهضت به اينجوري كه تا اينجا آمده حفظ بشود. اگر اين نهضت به همين طور، يعني وحدت كلمه ، گروه گروه نشويم
اعلام موجوديت گروههاي گوناگون
الان شما ملاحظه مي كنيد صد گروه در تهران اظهار وجود كرده اند! يعني صد گروه مخالفت با اسلام . . . . ولو خودشان نفهمند. ولو خودشان براي اسلام مي گويند ما اين كاررا مي كنيم . اما وقتي بنا شد كه ما با انسجام اين جمعيتها با هم پيش برديم ؛ تا اينجارسانديم ؛ انسجام گروهها با هم ؛ همه با هم فشرده شدند. يعني دانشگاهي نگفت من جداهستم از روحاني ؛ روحاني هم نگفت من جدا هستم از دانشگاهي ؛ آن هم نگفت من ازحزب و حزب از جبهه و جبهه از كذا. اين حرفها آن وقت مطرح نبود. چون مطرح نبود وامر هم الهي بود و همه هم اسلام را مي خواستند، همه هم متنفر از اين ظلمها و اين ظلمه بودند، از اين جهت پيش برديم . حالا كه به اينجا رسيديم ، اين خطر آمده است در كار كه حالا هي اظهار وجود! يك گروهي به يك اسمي اظهار وجود؛ يك گروه ديگر آنجا به اسمي . همين طور گروه گروه دارند مي شوند و آن انسجام را دارند از دست مي دهند. اگراين انسجامي كه بود ما از دست بدهيم ، اگر دانشگاه جدا بشود از روحانيت ، روحانيت جدا بشود از دانشگاه ، هر دو جدا بشوند از مردم ديگر، احزاب احزاب مختلف متشتت -كه مع الاسف هر كدام با ديگري بدند، اگر اين معنا بشود ما خوف اين معنا را داريم كه نهضت ما نرسد به آن ثمره اي كه بايد برسد؛ و دانشگاه شما هم نرسد به آن معنايي كه دلتان مي خواهد؛ و مدارس ما هم نرسد به آن معنايي كه دلمان مي خواهد.
حكومت ايده آل اسلامي
آن چيزي كه الان همه ما بايد دنبال آن باشيم و جديت داشته باشيم اين است كه شمادر دانشگاه و ما در مدرسه ها و آقايان در شهرها و همه در همه جا مردم را دعوت كنند به وحدت كلمه و اينكه از اين تشتت دست بردارند. با وحدت كلمه و توجه به اينكه ما همه يك جمهوري اسلامي عدل مي خواهيم ، يك حكومت اسلامي عدل مي خواهيم ، يك حكومتي كه همه آزاد فكر كنند، آزاد نظر بدهند - عرض مي كنم - آزاد عمل بكنند،استقلال داشته باشند در همه چيز. ما يك همچو [حكومتي ] را مي خواهيم درست بكنيم . تا اين وحدت كلمه نباشد، تا اينكه همين معنايي كه اين سد را شكست محفوظنگه نداشته باشيم ، نمي توانيم به آن مطلب برسيم . و من الان خوف اين معنا را دارم كه اين تشتتهايي كه گمان هم ندارم كه همين طور بيخودي شده باشد، من خوف اين را دارم كهيك دستهايي در كار باشد براي همين ايجاد اين تشتتها، گروه گروه درست كردنها، و هي اظهار وجود در روزنامه ! صد تا گفته اند بيشتر است - يا همين حدود - صد تا گروه است كه در همين دو ماه اظهار وجود كرده اند! يعني صد گروه با هم دشمن ! صد گروه بي توجه به مصالح كشور. به خيال خودشان توجه دارند لكن اينطور نيست . خيال مي كنند! اين مخالف با مسيري است كه اين نهضت داشت و پيروز شد.
اگر اين [وحدت ] حفظ نشود، نه شما ديگر اميد داشته باشيد كه يك دانشگاه مستقل داشته باشيد؛ و نه ما اميد داشته باشيم كه يك مسجد و محراب مستقل داشته باشيم . و اگران شاءالله ، اميدوارم بشود، همه ما مجتمع باشيم ، همه ما نظر صحيحي داشته باشيم ، فكرنكنيم كه شما از ما جدا و ما از شما جدا، همه مسلم ، همه داراي - عرض مي كنم - عقيده اسلامي ، همه توجه به اينكه كشورمان مستقل باشد، مال خودمان باشد، منافعش مال خودمان باشد، زحمت مردم مال خودشان باشد، معنوياتش درست بشود، مادياتش درست بشود، همه اين چيزها، اگر اين مطلب محفوظ بماند و همه با هم باشيم ، همان طوري كه تا حالا بوديم ، پيروز هستيم ان شاءالله . و تا آخر مي رسيم . شما راحت [با] علوم دانشگاه تربيت كنيد اشخاص را؛ ما هم راحت مي توانيم به طلبگي خودمان ادامه بدهيم .
و من از خداي تبارك و تعالي توفيق همه شما را مي خواهم . و اميدوارم همه ما درراهي كه خداي تبارك و تعالي مي خواهد در آن راه قدم برداريم ؛ و همه ما موفق بشويم كه اين كشور را نجات بدهيم ؛ بلكه كشورهاي اسلامي را ان شاءالله . ان شاءالله خداوند همه شما را تاييد كند.
پانویس :
بزرگتر کوچکتر