عنوان : تحول بزرگ روحي ملت - حس تعاون و شجاعت مردم
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 13 شهريور 1358
تاریخ قمری : 12 شوال 1399(1)
جلد : 9
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
تحول عظيم روحي ملت
من كرارا اين مطلب را گفته ام كه اين نهضت يك تحولاتي آورده است كه آن تحولات ، تحولات روحي و انساني است كه در نظر من بسيار اهميتش بيشتر از اين پيروزي در مقابل شاه سابق و قدرتهاي بزرگ است . در ظرف يك مدت كوتاهي ، ملت ما متحول شد، به حسب نوع ، از يك حالي به يك حال مقابل او.
يك طور تحول اين بود كه همه مشاهدش بوديد؛ مي ديديد كه در يك وقتي ملت ماطوري بود كه اگر يك پاسبان مي آمد در بازار، مثل بازار تهران كه بزرگتر بازار ايران است و مي گفت كه "4 آبان " است و بايد بيرق بزنيد، علاوه بر اينكه خوب عمل مي كردند،براي خودشان اصلا حق اين معنا را قائل نبودند كه بگويند نه ! اصلا يك همچو چيزي مطرح نبود؛ بي چون و چرا عمل مي كردند؛ همين ملتي كه از حرف يك پاسبان تخلف رابراي خودش مطرح نمي ديد، در ظرف مدت كوتاهي همين ملت ريخت در خيابان وگفت ما اصل سلطنت را نمي خواهيم ! اين تحول ، يك چيز بزرگي است ، كوچك نيست .يك آدمي كه ، يك بازاري ، كه از يك پاسبان خوف داشت ، يا يك مثلا صاحب منصبي كه مي آمد و چند تا ستاره روي دوشش بود، همه از آن پرهيز مي كردند و مي ترسيدند،اين بچه ها و بزرگها و زنها و مردها ريختند در خيابانها و اساس مسئله را، اصل "شاهنشاهي " را گفتند نمي خواهيم . يعني آني كه 2500 سال با قدرتحكومت كرده بود بر ملت ، آن را زيرش زدند و جلو هم زدند و عمل هم كردند و پيش هم بردند. اين تحول روحي يك تحولي بود كه اعجاب آور و هيچ نمي شد اسمي روي اين گذاشت ، الا اينكه تحولي بود كه با دست خدا انجام گرفت ؛ يعني هيچ بشري قدرت اين معنا را ندارد كه روحيه يك جمعيتي آن هم يك جمعيت سي و پنج ميليوني ، با عقايدمختلف ، با روحيه هاي مختلف ، از بچه كوچولويشان بگيرد تا پيرمرد توي مريضخانه هايشان ، اين يك همچو تحولي در او پيدا بشود. بشر نمي تواند اين كار رابكند. اين كاري بود، تحولي بود، كه خداوند تبارك و تعالي در آن اراده داشت .
گرايش همه اقشار به سازندگي كشور
يك تحول ديگري كه از اين لطيفتر است تحول انساني است كه پيدا شد. شايد سابق همچو چيزي نبود كه دكترها و تحصيلكرده ها و عرض بكنم كه اشخاص "نازك نارنجي "به اصطلاح ما و اينها يك وقتي فكر اين بيفتند كه بروند گندم درو كنند! خانمها به فكر اين اصلش نمي افتادند كه يك وقت بروند توي صحرا و كمك كنند به اين كشاورزها وزحمت بكشند و عرق بريزند و عشقبازي كنند با گندم و جو و زمين . اين يك تحول لطيفي بود كه در ايران پيدا شد كه حتي ايرانيهاي اروپا هم يك دسته آمدند اينجا، ازاروپا هم يك دسته آمدند پيش من ، گفتند ما آمديم براي همين سازندگي . من به آنهاگفتم كه شما البته نمي توانيد مثل كشاورزها برويد به آن طور فعاليت كنيد؛ لكن اين رابدانيد كه رفتن شما، از اروپا آمدن و رفتن شما به جامعه كشاورزي ، قدرت كشاورز راچند برابر مي كند و حالا به شما دارم عرض مي كنم كه البته آنها كارديده و كارورزيده هستند و شماها قدرت اينكه مثلا آن قدري كه آنها مي توانند عمل بكنند نداريد؛ اما اين معنا هست كه وقتي كشاورز ديد كه دكتر و تحصيلكرده و مهندس و عرض بكنم اينهاآمدند، زنهاي محترم ، مردهاي محترم ، آمدند در آنجا به ايشان كمك مي كنند، قدرت آنها چند برابر مي شود. اين قدرت مي آورد و اين عمل ، عمل بسيار شريفي است ؛ و اين تحول هم تحول لطيفي است كه به غير دست خدا كسي ديگرنمي تواند داشته باشد، نمي تواند اين را انجام بدهد؛ اين تحولات روحي ، تحولات انساني ، تعاون ، كه در ايران پيدا شده است . يكي از دوستان من مي گفت كه در آن روزهايي كه تظاهرات بود - زمان طاغوت - و آن تظاهرات شديد بود - دو قصه را براي من نقل كردند، يكي از آنها را يادم هست كي نقل كرده ، يكي هم كس ديگري نقل كرده - آن كه از دوستان من بود نقل كرد گفت كه من داشتم در همين خيابانها كه داشتند عبورمي كردند و مردم تظاهر مي كردند، مي رفتم ، ديدم يك پيرزني يك كاسه اي دستش است ، يك مقدار هم پول توي آن كاسه هست ، دستش [هم ] اين طور. در ذهنم آمد كه خوب ، اين فقير است و مردم به او [كمك خواهند كرد] وقتي كه رفتم نزديك ، ديدم كه اين پيرزن بسيار محترم مي گويد كه امروز تعطيل است بازارها و پول خرد ممكن است پيدا نشود و بعضيها احتياج داشته باشند كه تلفن كنند، من اين را نگه داشته ام كه هر كه بخواهد تلفن كند بيايد از اين بردارد. اين يك كاري است كه آدم ابتدايي ، خيال مي كند؛خوب ، يك چند قران باشد؛ اما اين خيلي لطافت روح مي خواهد.
ستايش از حس تعاون و شجاعت ملت
اين يك انقلابي است كه خدا كرده است و من روي اين انقلابهاي روحي و اين حس تعاوني كه در ملت ما پيدا شده است و آن شجاعتي كه در ملت ما پيدا شد و اين علاقه اي كه من ادراك مي كنم ، حتي همين امروز، هر روز تقريبا من مواجه با يك همچو چيزي مي شوم ، ديروز يك دسته اي از خانمها، محترمات ، اينجا بودند، يكي اصرار مي كرد كه شما بگذاريد كه ما برويم كردستان . من گفتم آخر شما؟! نه [مشكل ] كردستان حل مي شود، لازم نيست شما تشريف ببريد. يكي گرفته بود جلوي من ، تا آنجا آمد يكيشان دنبال من ، كه شما دعا كنيد من شهيد بشوم . گفتم من دعا مي كنم كه شما ثواب شهيد راببريد و خدمت كنيد. اينها يك تحولاتي است كه پيدا شده است . صدر اسلام با يك همچو روحيه اي كه شهادت را مي خواستند. آن طور پيشرفت كردند در نيم قرن تقريبامعموره دنيا را، دنياي متمدن آن وقت را، فتح كردند. و الا عددشان ، يك عده اي بودندحجازي و نه فنون جنگي به آن معناي مدرنش را كه روم و ايران مي دانستند، مي دانستند؛نه ابزارش را داشتند. ابزار كه هيچ نداشتند؛ يعني هر چند نفرشان يك شتر؛ هر چندنفرشان يك شمشير، يك بندي از ليف خرما درست كرده بودند، شمشير را با آن بند بسته بودند اينجا! لكن روح ، روح الهي بزرگ بود. آن روحي بود كه وقتي نيزه را - آن در يك جنگي بود - آن مخالف گذاشت به شكم آن و فشار داد؛ اين ديد كه خواهد مرد، با اين فشار داد خودش را از توي نيزه ، يك نيزه توي شكمش رساند؛ خودش را، او را هم كشت ، خودش هم مرد! يك همچو روحيه ، يك همچو روحي ، يا مثلا به قلعه هاي بزرگ وقتي كه مي رسيدند، كشته مي دادند براي بالا رفتن ، نيزه ها را زير يك سپرمي گذاشتند، سپر رويش ، يكي رويش مي نشست مي رفت بالا؛ اگر كشته هم مي شد - كه مي شد - تا در را باز مي كرد[ند]. اين روحيه ، يك روحيه اي است كه روحيه الهي است .در ملت ما هم پيدا شده است ، الحمدلله [يك تن از حاضران : ان شاءالله خدا به شما عمر هزارساله بدهد. ] و به همه ملت ان شاءالله عمر با بركت ، كه هزار سال كه نمي شود، لكن بركت هزار سال را. ان شاءالله ، ملت ما اين بركت را داشته باشد عمرشان ، همان طوري كه اين بركت بود كه سلطنت 2500 ساله را [برانداخت ] اين محتاج به هزار سال فعاليت بود تايك سلطنت 2500 ساله را [از بين ] ببرند. اين بركت بود؛ اين بركتي بود كه خداي تبارك و تعالي به شما ملت مسلمان مومن داد - و من دلخوشيم به اين تحولات است .
وحدت كلمه ملت هديه اي الهي
يعني همان وقت كه من پاريس بودم و بعضي از اين مسائل را - البته تمامشان را آنجاشنيدم ؛ يعني بيشترش را - بعضي از اين مسائل را در پاريس مي شنيدم و من جمله اين بودكه يك نفري كه رفته بود گرديده بود و به دهات اطراف ما، دهات كمره ، دهات خمين ،دهات جاپلق ، آنجاها رفته بود، به من گفت كه من در آن دهات كه رفتم ، صبح همان وقتي كه بحبوحه تظاهرات و اينها بود گفت : صبح كه مي شد، در هر دهي آخوند ده جلومي افتاد، مردم عقبش تظاهر مي كردند و ايشان گفت به من در فلان جا، در قلعه حسنفلك - آن قلعه حسن فلك (2) را من رفتم مي دانم كجاست ؛ پهلوي كوهي است كه به آن كوه الوند مي گويند، آن غير الوند همدان است ، الوندي است مال خمين است ، آنجا يك قلعه اي است مثلا به اندازه چند مقابل اين عمارتها، ده بيست تا خانوار شايد داشته باشد -گفت حتي آنجا، گفت من آنجا كه رفتم ، ديدم مطالبي كه در آن قلعه مردم آنجا مي گويندهماني است كه در تهران مي گويند! من آنجا در ذهنم آمد كه مسئله مسئله بشري نيست ؛مسئله مسئله الهي است و اين پيش مي برد. وقتي مطلب ، توجه از جانب ماوراالطبيعه وغيب باشد، اين ملت پشتيبان غيبي دارد و با پشتيبان غيبي ، شما پيش برديد؛ و الا ابزاري دست شما نبود. حالا چهار تا تفنگ دست پاسبانهاي ما هست . اينها غنيمت جنگي است ،و الا كي داشتند اينها را. آني كه در بين ملت ما بود "الله اكبر" و ايمان بود؛ فرياد "الله اكبر"و ايمان بود، و او پيش برد.
برادرها! حفظ كنيد اين [ايمان ] را؛ خواهرها! [ايمان ] حفظ كنيد اين را. تا اين سنگرالهي ، اين دژ محكم خدايي ، هست شما پيروزيد؛ نه دمكراتها به شما غلبه خواهند كرد ونه كمونيستها. همه اينها دفن خواهند شد. لكن به شرط اينكه اين روحيه اي را كه خدا داده است و اين وحدت كلمه اي را كه از جانب غير به شما هديه شده است ، اين امانت راحفظش كنيد. الان اين يك مسئله اي است كه پيش ما امانت است ؛ و بايد حفظ كنيم ، ووقتي كه توجه اين باشد كه ما براي خدا اين كار را مي كنيم ، اين هم باز در پاريس مكرراتفاق مي افتاد، كه اشخاص دلسوز، اشخاصي كه هواخواه بودند، اينها به من كرارامي گفتند كه نمي شود، حالا كه نمي شود بايد يك جوريش كرد كه مثلا به تدريج پيش برود؛ و قدم بقدم مثلا پيش برويم و بعضي هم از اينجا پيغام مي دادند به من كه قدم بقدم پيش برويم . حالا انتخابات را درست كنيم ؛ بعد از انتخابات هم ، يك مجلس خوبي درست بكنيم و بعد از مجلس خوب و كذا، و كم كم . من به بعضيشان گفتم به اينكه اين نهضتي كه الان پيدا شده است و همه مردم بزرگ و كوچك الان توي خيابان دارندفرياد مي زنند، اگر اين نهضت خاموش بشود، شما دوباره مي توانيد يك همچو نهضتي درست كنيد؟ نه ! پس قبول داريد كه نمي شود. شما مي توانيد يك همچو قولي بدهيد وهمچو اعتقادي پيدا كنيد كه اين آقاي "آريامهر" به قول خودش عمل مي كند؛ و آمده است مي گويد كه ملت ، علماي اعلام ، اي مراجع عظام ، من اشتباه كردم ! شما احتمال نمي دهيد اين معنا را كه فردا همين آدمي كه آمده است مي گويد "علماي اعلام "، فردا بازهمان قلدر باشد و قلمهاي شما را بشكند؟ جواب نداشتند ديگر. گفتم حالا كه ما اين نهضت را درست كرديم و اين را هم از اينها مي دانيم كه اگر اينها قدرت پيدا بكنند تمام مارا از بين خواهند برد، حالا ما بايد عمل بكنيم .
عمل به تكليف الهي
و عمده مطلب اين است كه ما يك تكليفي داريم ، ما مكلفيم ، خدا به ما تكليف كرده است ، كه با اين مخالفين اسلام و مخالفين ملت اسلام معارضه كنيم ، يا پيش مي بريم ، يانمي بريم . اگر پيش برديم ، كه الحمدلله هم به تكليفمان عمل كرده ايم و هم پيش برديم ، واگر هم مرديم و كشته شديم ، به تكليفمان عمل كرديم ، ما چرا بترسيم ؟ ما شكست نداريم . شكست براي ما نيست ، براي اينكه از دو حال خارج نيست ؛ يا پيش مي بريم ، كه پيروز هم شديم . يا پيش نمي بريم ، كه پيش خدا آبرومنديم . اولياي خدا هم شكست مي خوردند. حضرت امير در جنگ معاويه شكست خورد، اين حرف ندارد، شكست خورد. امام حسين - سلام الله عليه - هم در جنگ با يزيد شكست خورد و كشته شد. اما به حسب واقع پيروز شدند آنها. شكست ظاهري ، و پيروزي واقعي بود. اگر ماها هم كه براي خدا مي خواهيم كار بكنيم ، شكست هم بخوريم ، تكليف را عمل كرديم ؛ و به حسب واقع هم پيروزي با ما خواهد شد.
هر انقلابي ، دست به گريبان مشكلات بسياري است
اين را عرض مي كنم براي اينكه به شما عرض كنم كه من مي دانم كه الان گرفتاري زياد است . نه براي شما؛ نه براي گروه شما؛ براي همه گروه ها. شما وارث يك مملكتيهستيد كه 2500 سال به آن ظلم شده است . و آن اين است كه شما خودتان مشاهد بوديد،ده - پانزده سالش را شايد شماها يادتان است ، از اول آمدن رضاخان به سر كار تا حالا من يادم است ، شما هيچ كدام يادتان نيست ، از آن وقتي كه آن وارد شد به تهران و كودتا كردتا حالا كه اينجا نشسته ام ، مسائل يادم است ؛ يعني مشاهد بودم ، شماها هم زمان محمدرضا را يادتان است و خرابيهايي را كه اين بيشتر كرد و از سايرين ، اين دو پدر و پسرهر دو خيانت كردند. اما خيانتهاي اين بيشتر از خيانتهاي او بود. خرابكاري اين بيشتر ازخرابكاري او بود. ما وارث يك همچو مملكت خراب [هستيم ] از همه جهت : اقتصادش يك [جور خراب ] خوب ، دنبال هر انقلابي آشفتگي است . اين قابل تعرض نيست . يك رژيم بخواهد تغيير بكند، آن هم يك همچو رژيمي ، آن هم به دست مردم ، نه به دست يك نظامي كه روي نظم كارهايش انجام مي دهد، نه كودتا، كودتا نبود. آنها مي خواستندكودتا بكنند. خوب ، البته مي دانيد كه در اين شبهاي آخري ، كه ما تهران بوديم ، قضيه كودتا بود و كشتن همه ، لكن خدا نخواست . و همانهايي كه مي خواستند با دست آنهاكودتا كنند همانها هم برگشتند! و خدا برگردانده است . شما غافل نشويد از اين . شما الان افغانستان را ملاحظه كنيد، افغانستان الان چند ماه است گرفتارند مردم - خداوند ان شاءالله كه نجاتشان بدهد - براي اين است كه طرفشان ، كه عبارت از اين مرد فاسق است ، مي كوبدآنها را با طياره و با توپ و تانك . يكي از عناياتي كه خداي تبارك و تعالي به شما كرد و به ما كرد، اينكه اينها را خدا يك خوفي در دلشان وارد كرد كه متشبث به آن اسلحه هانشدند؛ منصرفشان كرد. آن طور نبود كه فانتومها را بياورند بالاي سر تهران و چه بكنند.بعضيهايشان هم كه گفته بودند، اطاعت نكردند از آنها. چنانچه آنها قواي انتظاميشان را به كار انداخته بودند و تهران را سركوب كرده بودند، حالا شما اينجا مجتمع نبوديد؛ ما هم نبوديم . اين يكي از معجزاتي بود كه خداوند اينها را منصرفشان كرد از اين اگر هم به ذهن يكيشان آمد، يا ترسيد و نكرد. اگر هم دستور داد، طرف ترسيد و نكرد؛ يا طرف براي خاطر خدا نكرد. اين هم يكي از چيزهايي بود كه در اين نهضت واقع شد و امري بودماوراالطبيعه ؛ مثل افغانستان نشد. اميدواري و شجاعت در مواجهه با مشكلات
در هر صورت اين را مي خواستم عرض بكنم به شما كه شجاع باشيد. در گرفتاريها كه مي آيد، پابرجا باشيد. مايوس هيچ وقت نشويد. دولت اگر چنانچه نمي تواند به آن اندازه اي كه ، من تصديق مي كنم كه دولت مشغول كار است ، كار خيلي هم كردند، اين راهم به خود آقايان گفته ام . به آقاي بازرگان و ديگران گفته ام كه شما كار مي كنيد و عرضه نمي كنيد؛ ديگران كار نمي كنند و مي گويند. ديگران كار نمي كنند، فريادش را مي زنند!اينها خيلي كار كرده اند، اما عرضه نمي كنند. چند دفعه تا حالا من به آنها [گفتم ] آقا، شمااين پاكسازي را خوب عرضه كنيد؛ آن خانه سازي را عرضه كنيد؛ آن امداد را كه داريددر همه جا مي كنند و مي كنيد عرضه كنيد به مردم . اين چيزهايي كه تا حالا شده است بگوييد. فقط در تمام اين مدت يك روز آقاي هاشمي ، (3) - سلمه الله تعالي - در مدرسه فيضيه شمرد، پنجاه تا تقريبا، يا سي تا، چند تا شمرد، يكي يكي ، كه اين كارها تا حالا شده است . خوب ، اين را بايد در روزنامه ها بنويسند، صدايش را درآورند، كه مردم نيايند ازما سئوال كنند كه آقا اين چيزي كه در "صد(4)" ريخت ، خورديد يا عمل شد؟ نگويندمردم كه خوب ، مردم آن چيزي كه در صد ريختند الان خرج شده ، تمام شده ؛ باز هم احتياج است . ولي عرضه نمي كنند. بايد عرضه كنند، عمل كردند؛ اما اين قدر اشكالات در كار است كه به اين زودي نمي شود درستش كرد. يك مملكت آشفته اي را به اين زودي نمي شود اصلاحش كرد. اين پافشاري لازم دارد، بايد مايوس نشد. در اين قضيه كردستان بعضي از آقايان محترم به طور ياس آميزي و بعضي از سران به طور ياس آميزي با من تماس مي گرفتند - حتي اين روزهاي آخر - كه چنانچه با اينها وارد مذاكره نشويم ؛چه خواهد شد و چه خواهد شد، از دست ما خواهد رفت . به ايشان گفتم اشتباه مي كني [بگذاريد كار] به اتمام برسد مقصود من اين است كه هيچ وقت ياس را در قلب خودتان وارد نكنيد. ياس از جنود شيطان است ؛ اميد از جنود خداست . هميشهاميدوار باشيد. پشتوانه شما، خدا و اسلام است . كسي كه پشتوانه اش اسلام است از چه بترسد؟ با يك اشاره همه تمام مي شود. اتكال كنيد به خداي تبارك و تعالي ، اتكال كنيدبه قرآن و اسلام ، و پيش برويد. اينكه يك كسي ، مثلا فرض كنيد، سردي با شما مي كند،همراهي با شما نمي كند، اينها چيز مهمي نيست ؛ خدا همراه شماست ؛ ولو حالا با شمايك قدري هم فرض كنيد سردي مي كنند، يا يك قدري همراهي نمي كنند، يا دلجويي نمي كنند.
در راه حق نهراسيد
كار وقتي براي خدا باشد، ديگر انسان خوف از چيزي ندارد. حضرت علي بن الحسين - سلام الله عليه - در آن بحبوحه كه بود و چه مي شد، راجع به اينكه همه حاصل مقدراست كه بايد كشته بشويد، اين طور نقل مي كنند اهل منبر كه عرض كرد به امام - عليه السلام - كه اولسنا علي الحق ؟(5) ما بحق نيستيم ؟ فرمود: چرا. گفت : پس چرا بترسيم ازمردن : فاذا لانبالي بالموت . (6) وقتي ما بحقيم ، ما بحقيم . هيچ اشكال در اين نيست كه مابحقيم ، ما در مقابل باطل ايستاده ايم .
باطل عبارت است از رژيم سلطنتي جابر. و شما مسلمان متعهد در مقابل يك همچورژيمي و در مقابل دستجاتي كه تاييد او را مي كردند كه ابرقدرتها بودند و ساير قدرتها،شماها بحقيد - وقتي شماها بحقيد، از اينكه با ما [فلان ] همراهي نمي كند چه باكي .خوب ، من كه بحقم ، من تكليفم را دارم عمل مي كنم ، حالا شما با من موافقت كنيد، نخيرمخالفت كنيد، ده تا هم فرض كنيد كه چوب لاي چرخ بگذاريد، من كارم را دارم انجام مي دهم . رسيدم به آن كاري كه انجام دادم ، دو تا چيز بردم : يكي ثواب خدا، يكي رسيدن به مطلب . نرسيدم ، ثواب خدا سر جاي آن هست ، شكست توي كار نيست . شما ملت شكست نمي خوريد ان شاءالله ، و به پيش مي رويد، و ان شاءالله همه اين مشكلاتتمام خواهد شد.
البته راجع به اين قضيه اي هم كه آقا گفتند و اينها ، من عصر اين آقايان مي آيند اينجا باايشان صحبت مي كنم .
اميدوارم كه همه موفق باشيد، مويد باشيد؛ همه از جنود امام زمان - سلام الله عليه -باشيد، و در دفتر آنها اسم شما را بنويسند.
پانویس :
بزرگتر کوچکتر