خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - بازتاب و عمق پيشرفتهاي نظامي - ادعاهاي دروغين صدام در صلح طلبي - : صبح 22 خرداد 1361

عنوان : بازتاب و عمق پيشرفتهاي نظامي - ادعاهاي دروغين صدام در صلح طلبي
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : : صبح 22 خرداد 1361
تاریخ قمری : 19 شعبان 1402(1)
مکان : تهران ، حسينيه جماران
جلد : 16

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
پيروزي رزمندگان عامل مخالفت ابرقدرتها
قبلا من تشكر مي كنم از اينكه در يك همچو روزي كه ان شاءالله مفتاح تمام پيروزيهاست ، خدمت شما جوانان عزيز و رزمنده رسيده ام .
آنچه كه از خارج هميشه به ما خبر مي رسد و آنهايي كه مي روند اطلاع به ما مي دهندو گاهي بعض شخصيتها به ما پيام مي فرستند كه شما عمق اين كاري كه كرديد، خودتان هم نمي دانيد. تمام اين بررسيها، بررسيهاي ظاهري و پيشرفتهاي ظاهري اين نيروهاي اسلامي است . عمق اين پيشرفتهاي ظاهري هم همان طوري كه به ما گفته مي شود، پيام مي فرستند، براي خودمان هم باز خيلي واضح نيست كه جمهوري اسلامي و اين نهضتي كه در ايران پيدا شده است ، در همان عمق طبيعي و مادي اش چه دگرگوني اي در همه ارزشها ايجاد كرده است . و شما بايد بدانيد كه ملتها، حتي آن ملتهايي كه الهي هم نيستند،اينها همه شان - كه جز مستضعفان جهان هستند، و هميشه در تحت سلطه مستكبران بوده اند - اميد دوخته اند به اين نهضتي كه در ايران حاصل شده است .
و اين يك مسئله بزرگي است كه در همين بعد طبيعي براي رزمندگان ما و براي ملت ما حاصل شده است كه عمقش آنقدر زياد است كه همه قدرتهاي خارجي و همه رسانه هاي خارجي به ضد اين قيام كرده اند. اگر اين يك امر عادي بود، نبايد اينهمههياهو در دنيا راه بيفتد. اينهمه سر و صدا بلند بشود، اينهمه مخالفت بشود. هر چه عمق مخالفت رسانه هاي گروهي و قدرتهاي بزرگ زيادتر باشد، كشف مي كند كه عمق پيشرفتهاي نظامي و طبيعي شما بيشتر است . اگر يك امر عادي بود نبايد اينقدر امريكادنبالش باشد كه اين را با هر حيله اي كه باشد در همين جا خفه كند. اين يك امر غير عادي است حاصل شده است . و ما در عمق ظاهري اين قضيه هم كه ملاحظه كنيم ، با همين ارزشهاي ظاهري كه مورد بررسيهاي رسانه هاي گروهي است ، مورد بررسي مقامات نظامي دنياست ، اين يك عمق زيادي دارد كه كم كم دارد براي دنيا ظاهر مي شود، و تاكنون آن عمق معنوي كه در اين نهضت و در اين ملت حاصل شده است ، در خارج كمتربه اين توجه شده است . تمام نظرها رفته است روي مسائل نظامي و پيشرفتهاي نظامي كه تصديق دارند كه اين يورشهايي كه از طرف اين رزمندگان ايراني حاصل مي شود، اينهاسابقه ندارد، وضعش يك وضع ديگري است غير اوضاع جنگهاي دنيا. اينها همه توجه به همين پيشرفتها و شكستها و امثال اين دارند. نظر دارند به اينكه ايران با اينكه يك جمعيت محدودي است - به چهل ميليون بيشتر نمي رسد اين جمعيت - و تمام قدرتها هم با آن مخالفت كرده اند و بعد از انقلاب هم هست - كه انقلاب خودش يك چيزي است كه هر جا كه حاصل مي شود اوضاع را به هم مي زند - نظام را به هم مي زند. لكن وقتي ملاحظه كردند كه امروز ما در سال چهارم انقلاب واقع هستيم و همه چيزمان بهتر از اول است ، يعني اگر اول يك نقصي در نظام ما داشتيم ، نقصي در نيروهاي نظامي و انتظامي داشتيم ، نقصي در انسجام گروههايي كه همه مسلح اند داشتيم - امروز آن نقص رفع شده است . اينها همه روي حسابهاي مادي حساب شده است . ما عمق مسئله را از جهت معنوي واقعا نمي توانيم ادراك كنيم . يك جمعيتي كه در طول تاريخ و خصوصا اين رژيم سابق كوشش كردند كه اين جمعيت را از همه چيز بي خبر نگه دارند؛ از همه اوضاع دنيا،كوشش كردند كه اين جوانهاي ما كه بايد خدمت بكنند به اين كشور، ابتلا پيدا كنند به مواد مخدره ، به جاهايي كه شهواني هست . آنهمه مراكز شهوت و آنهمه مراكز فحشادرست كردند و عرضه كردند بر اين ملت در طول اين دهها سال اخير كه شدت پيدا كرد، و در زمان محمدرضا از همه وقت بيشتر شدت داشت .
و شما از جهت اخلاقي و فرهنگي ايران بايد اين معنا را اعتقاد [پيدا] كنيد كه اگر، اين انقلاب به داد ايران نرسيده بود، ايران در سراشيبي محو و فنا واقع شده بود كه اصلااسمش از تاريخ بايد محو بشود. به طوري تبليغات شده بود كه همه چيز ما را مي خواستندوابسته كنند به غير، و به ما حالي كنند كه شما هيچ كاري ازتان نمي آيد، اصلا جنگ معناهيچ ندارد، شما نمي توانيد اصلا جنگ بكنيد با هيچ جا اصلا. ما در اين سه سال ، نزديك به چهار سال - يعني ، وارد در چهار سال كه شديم - اين عمق پيشرفت ظاهري را به دنياحالي كرديم به حكومتهاي بزرگ دنيا، به قدرتهاي بزرگ دنيا. اين كاري كه شما برادرهاو دوستان شما و همقطارهاي شما انجام دادند، حالي كردند به آنها كه ما در عين حالي كه يك جمعيت كمي هستيم ، لكن توانايي اين را داريم كه با هر قدرتي مقابله كنيم .
تحول الهي ملت ايران
لكن آن عمق دومي كه اساس مطلب است كه عمق معنوي اين قضيه [بايد] باشد. آقا،يك كشوري كه سالهاي طولاني زحمت كشيده اند، يك قشر از روشنفكر با قلم ، با تبليغ ،با تعليم ، زحمت كشيده اند، يك قشر مطبوعاتي و رسانه هاي گروهي با همه قدرت زحمت كشيده اند كه اين كشور را از خودش تهي كنند؛ يعني ، اعتقادش را اينطور كنند،مغزشان را شستشو كنند و اينها را معتقد كنند به اينكه شما هيچ نيستيد، بايد تحت لواي ياشرق يا غرب [زندگي كنيد] غرب مي گفت تحت لواي غرب ، شرق مي گفت تحت لواي شرق بايد زندگي كنيد، و الا هيچ كاري از شماها ساخته نيست - و وارد شد اين انقلاب بريك همچو جمعيتي كه لااقل ، در اين پنجاه سال ، بيشتر از هميشه تحت اينطور تربيتهابودند؛ دانشگاهش اينطور تربيت مي كرد و ارتشش را اينطور تربيت مي كردند، و همين طور همه چيزش را، عمق معنوي اين ، اين است كه در مدت كمتر از يك سال - بايدبگوييم - آنچنان تحول در اين جمعيت حاصل شد و آنچنان منقلب شد اين جمعيت به يك موجود ديگر؛ آن جمعيت رفاه طلب به يك جمعيت سلحشور و جنگجو، آنجمعيت ميان تهي از كارهايي كه بايد خودش انجام بدهد به يك جمعيت متفكر در امورخودش و زحتمكش براي كشور خودش و رفتن رو به كفا براي زندگي خودش !
و اگر به داد اين جمعيت خداي تبارك و تعالي نرسيده بود، خدا مي داند كه مسئله فحشا را به كجا رسانده بودند. شما شايد خيلي هايتان مطلع باشيد از آن قصه اي كه درشيراز اتفاق افتاد و آن بساطي كه درست كردند(2) و آن عقدي كه واقع شد مابين يك پسرو يك مرد. اينها دنبال يك همچو چيزي بودند؛ مي خواستند اين كشور را به اينجابرسانند. خدا به فرياد اين ملت رسيد؛ ملت مظلوم و متحول كرد اين جمعيت را به يك جمعيت حزب اللهي ، يك جمعيتي كه همه چيزش را دارد براي خدا مي دهد. اين مسئله مهم است ؛ اين مسئله اي كه آن اشخاصي كه در صدد تهذيب هستند، در صدد تزكيه نفس هستند، پنجاه سال زحمت مي كشند؛ بعد از زحمتهاي فراوان پنجاه ساله به يك مقامي مي رسند. و اين جوانها را خداي تبارك و تعالي آنطور در ظرف يك مدت بسيار كم متحول كرد به يك مقامي كه آنهايي كه پنجاه سال زحمت كشيده اند، نرسيده اند به اين مقام ، نرسيده اند به آنجا كه غير از خدا اصلا هيچي نخواهند، شهادت را اينطور طالب باشند. اينطور شهادت را در بر بگيرند. اين يك مسئله مهمي است . ما هميشه بايد در نظرداشته باشيم كه اين مسئله ، مسئله عادي نيست كه يك نفر آدم ، صد نفر آدم ، هزار نفر آدم يا همه بتوانند انجامش بدهند. يك كشور چهل ميليوني كه با بند و باري مي خواستند اينهارا بار بياورند و همه قدرتها دنبال اين معنا بودند و همه تبليغات و همه گفتار و همه نوشته ها دنبال اين بود، يكدفعه متحول بشود به يك كشوري كه همه حزب الله هستند وهمه آن چيزهايي [را] كه شهوي بود و آن چيزهايي [را] كه مربوط به شهوات نفسانيه بود، دور ريختند و ايستادند در مقابل قدرتهاي بزرگ و شكست دادند آنها را. اين تحول ، تحولي است كه شرق و غرب نمي توانند بفهمند. آنها هر چيزي مي توانند بفهمند،همين در سطح ماديت اشياء را ارزيابي مي كنند كه كدام پيروز شد، كدام پيروز نشد. درسطح معنويت اينها نمي توانند اصلا تصور كنند كه يك كشور چهل ميليوني چطورمتحول شده است به يك چيزي كه جوانهايشان را مي دهند و گريه مي كنند كه كاش يكي ديگر هم داشتند. دست و پايشان را از دست داده اند و تاثرشان به اين است كه من ندارم كه باز [به جبهه ] بروم ! و اين صحنه هاي بسيار نوراني كه در جبهه ها [است ] شما كه هستيد، بهتر از ما مي دانيد كه چه صحنه هايي است . وقتي كه آقايان مي آيند اينجا با من صحبت مي كنند، واقعا انسان تعجب مي كند از اينكه اين چه شد، چه قضيه اي واقع شده است كه اينطور تحول حاصل شد. البته چون قدرت خداست ، تعجبي ندارد، با قدرت خدا واقع شده است و ما امروز و آخر، اول همه جا نصر را بايد از خدا بدانيم . نصرت مال اوست . ما چيزي نيستيم . نصرت ، نصرتي است كه او به ما داده است .
حضور باشكوه روحاني و ارتشي و پاسدار در جبهه هاي جنگ
اين قدرتي كه الان در ايران هست كه همه رويش حساب دارند مي كنند، همه كشورهارويش حساب مي كنند و بدون جهت ، بسياري از كشورها هم ترسيده اند، اين يك قدرتي است كه خدا داده است اين يك چيزي نيست كه ما بتوانيم تحصيلش بكنيم ، اين چيزي است كه خدا به ما عنايت فرموده است . بنابراين ، ما بايد روي همين مسئله هميشه تكيه بكنيم ، روي اين مسئله كه ما خودمان چيزي نيستيم و هر چه هست مبداء غيبي دارد وآن مبداء غيبي است كه ما را كمك مي كند. آقا، شوخي نيست كه يك جمعيت كثيري بازحمتهايي يك دژي براي خودشان - به آن دژهاي محكم - درست بكنند و در پناه آن دژ باشند و يك جمعيت كمي از بيابان به آنها حمله بكنند و تسليم بشوند آنها. تسليم براي اين است كه مي ترسند. ترس را كه در آنها ايجاد كرده است ؟ ما كه جمعيتمان به اندازه آنها نبود. ما كه در بيابان بوديم و در معرض اينكه آسيب ببينيم ، و آنها در پناهگاههابودند و در دژهايي كه درست كرده بودند و اين خوف را هم نداشتند. اين يك خوفي بود كه خداي تبارك و تعالي در قرآن هم از آن اطلاع داده است (3) كه در صدر اسلامخدا يك قسم از چيزهايي كه پيروز مي كرد كشور اسلامي را همين بود كه رعب در دل مقابلين آنها القا مي فرمود. ما مرهون اين رحمتهاي بزرگ الهي هستيم و در عين حال ،مرهون اين ملت هستيم كه اينطور همه با هم كمك مي كنند. سابقه اصلا ندارد، از اول تاريخ تا حالا سابقه ندارد كه روحاني و ارتشي و پاسبان و پاسدار و امثال اينها در كنار هم باشند و در كنار هم جنگ بكنند. اصلا اين سابقه اي ندارد. هيچ جا، نه حالا سابقه دارد،بعدها هم معلوم نيست كه ، مگر به بركت اسلام جاي ديگر پيدا كند يك همچو چيزي كه همه شان با هم باشند. و اين صحنه هايي كه در سنگرها، كه اينها همه با هم هستند - براي من نقل مي كنند - واقعا صحنه هايي است كه اعجازآميز است . و قدر اين صحنه ها رابدانيد.
شرايط عقلايي براي صلح
و اما بعض مسائلي كه ما الان در پيش داريم : شما مي دانيد كه ما از اولي كه اين جنگ شروع شد تا حالا، چه آن روزي كه صدام كوس قادسيه براي خودش مي زد و چه امروزكه ديگر اسمي از او نيست و رفته است آنجايي كه خدا مي داند، ما مسائلمان مسائلي بوده است كه يكي بوده ؛ آن هم براي اين است كه يك مسائلي كه ما گفتيم ، يك چيزي نبوده كه مي خواستيم تحميل كنيم ، يك چيزي بوده است كه وقتي عرضه كنيم به همه عقلاي دنيا و همه جنگنده هاي دنيا، عرضه كنيم به آنها، از ما مي پذيرند. ما از اول مي گفتيم كه شما ريختيد در منزل ما، در شهرهاي ما، در كشور ما، حمله كرديد و غافلگيرانه واردشديد در كشور ما و آنهمه خرابي كرديد و آنهمه جرم كرديد و آنهمه كشتار كرديد، بايدبرويد بيرون . يكي از شرايط ما اين است كه برويد بيرون . اين را چه انساني مي تواندبگويد كه اين شرط، يك شرط تحميلي است ؟ خوب ، دزد آمده تو خانه ما، تو اثاث ما رابرداشته و جمع كرده ، مي گويد: حالا بيا صلح كنيم ، اينها مال من ! خوب همين است ديگر؛ اينها دزدهايي بودند كه ريختند به اين كشور و هر چه هم بود در اين شهرهابرده اند. هر چه مردم مال داشتند، اگر يك مقدارش را توانستند خود اينها حمل كنند ازمحلشان ، كرده اند، اگر نه ، آنها برده اند و از بين برده اند و آنهمه خرابي كرده اند وخرابيهايي كه در هيچ جا متعارف نيست . مغول هم كه به ايران حمله كرده ، اينطور نبوده است كه وقتي يك شهري را مي گيرد تا آخر خرابش كند. شهرهاي ما را اينطور كرده انداينها. خوب ما مي گوييم كه شما وارد شديد به [كشور] ما و اينهمه جرم كرديد، حالامي گوييد كه بياييد با هم صلح كنيم . صلح كنيم ؛ يعني ، خوزستان مال شما؛ يعني ، آنقدري كه شما گرفتيد مال شما. نه ، هيچ وقت ، هيچ كس نمي پذيرد. ما مي گوييم شما بدون قيد وشرط، بايد بيرون برويد. اگر هم بيرون نرويد، بيرونتان مي كنيم . بهتر هم براي خودتان همين است كه بي خود اين جوانهاي بيچاره را به زور نياوريد و به كشتن بدهيد. خودتان برويد بيرون . اين يك مسئله اي است كه همه عقلاي دنيا مي پسندند از ما كه كسي آمده است منزل شما و خرابكاري كرده ، حالا به او مي گوييد: برويد بيرون ، اگر مي خواهيديك تفاهمي بشود، بايد برويد بيرون .
تشويق جاني در صلح با متجاوز
مسئله دوم ، مسئله خسارتهايي است كه وارد كردند. قضيه جبران خسارت يك جهت مادي دارد، يك جهت سياسي و معنوي . جهت مادي اش گرچه زياد است براي ما،اينطوري كه همه شهرها را خراب كرده اند و هر چه ما داشتيم به هم زده اند و البته جوانهاي ما هر دانه ايش ارزش همه لشكر آنها را داشت و از دست ما گرفته شدند اينها؛ارزش مادي قضيه خيلي زياد نيست ، عمده ارزش معنوي است و ارزش سياسي مسئله .اگر بنا باشد كه يكي كسي بيايد، هر چه جرم دارد بكند و هر چه دستش مي رسد جنايت وارد كند و بعد بگويد كه خوب ، حالا ديگر صلح مي كنيم ، من مي روم بيرون ؛ بسيارخوب ، صلح مي كنيم ! خوب ، اين جنايتي كه كردي چرا؟ اگر ما اين مطلب را اغماض كنيم ، نه از باب اين است كه يك مسئله - مثلا - مادي را اغماض كرده ايم ، يك مسئله معنوي را ما اغماض كرده ايم ؛ يعني ، يك ستمگر و يك گروه ظالم را ما تشويق كرده ايم به اينكه باز [ظلم ] بكنيد. فردا هم باز دوباره برگردند و همين بساط را در آورند، بعد هم بگويند كه آقا، بسيار خوب ، باز صلح مي كنيم ! هي خلاف كنند و هي بگويند صلحمي كنيم ! اين بايد جلويش گرفته بشود. در دنيا بايد اينطور تعدياتي كه واقع مي شودجلويش گرفته بشود. يكي از مواردي كه بايد، جهتي كه بايد به او جلوگيري بشود اين است كه همه خسارتهايي كه وارد شده بايد بدهيد. الان مي گوييد كه ما - دروغي هم مي گويند البته - كه ما بيرون مي رويم و قبول مي كنيم فلان ، خوب ، بسيار خوب ، الان بروند بيرون ، و همين حالا كارشناسها هم بيايند و جريمه هاي اينها را ارزيابي كنند كه چقدر بوده . يك گروه ديگر هم بيايند و ارزيابي كنند كه كي مجرم است . ما اگر مجرم راامروز رهايش كنيم ؛ امروزي كه ما قدرت داريم ، [جسور مي شود. ] ما آن روزي هم كه صدام آن كوس كذا را مي زد، مسائلمان همين بود، امروز هم كه قدرت دست ماست وصدامي تو كار نيست ، امروز هم همان حرفها را ما مي زنيم و آن حرف اين است كه مجرم بايد معلوم بشود كي است . اگر ما مجرم هستيم ، دنيا به ما هر چه مي خواهد، بگويد و اگرآنها مجرم هستند، بايد همانطور حكومت بشود، بطور عدالت حكومت بشود. ما عدالت را مي خواهيم . ما هيچ وقت طالب جنگ از اول نبوديم . اگر چنانچه عراق به ما حمله نكرده بود، ما دفاع نمي كرديم . اما دفاع ما كرديم ، ما جنگ نكرديم تا حالا. در عين حالي كه رزمندگان ما و فرماندهان ارتش و سپاه به ما گفتند اجازه بدهيد ما وارد بشويم در آنجاو با آنها چه بكنيم [ما گفتيم : فقط دفاع كنيد] خوب ، ما هم ، ما مي خواهيم دفاع بكنيم ؛دفاع كه يك مسئله عقلي است . يك مسئله اي است كه حتي حيوانات هم اصلا وقتي بخواهند حمله كنند، دفاع مي كنند. دفاع يك مسئله طبيعي است . ما هميشه دفاع كرده ايم تا حالا، هيچ وقت جنگ نكرده ايم .
صلح طلبي صدام نظير صلح طلبي اسرائيل
ما كه مي گوييم كه ما جنگجو نيستيم مثل شماها؟! ما صحيح مي گوييم و شاهد داريم وآن است كه از ما دفاع است . شمايي كه مي گوييد ما صلح طلبيم ، صلح طلبي شما مثل صلح طلبي اسرائيل است تا حالا. اسرائيل هم حالا مي گويد: بياييد صلح كنيم . يعني ، چه ؟يعني وارد شده است و شهرهاي لبنان را گرفته است و حالا مي گويد كه ما، بياييد حالاديگر آتش بس كنيم . آن روز آتش بس است كه با مشت بزنند اسرائيل را بيرونش كنند ازشهرهاي خودشان و آن وقت بگويند كه بسيار خوب ، حالا آتش بس ! بنشينيد مجرم رابفهميم كي است . آن وقت هم صلح همين طوري نبايد بشود. مجرم بايد معلوم شود كي است . اسرائيل بيايد هر چه جرم دارد بكند، بعد بگويد كه خوب ، ما ديگر كاري نداريم ،شما برويد سراغ كارتان ، اينجا هم كه ما گرفتيم مال خودمان ! معناي آتش بس اين است ؟همان آتش بس صدامي است . اين آتش بسي است كه اسرائيل هم دارد مطرح مي كند؛يعني ، همه چيزمان را داديم ، حالا بس ؛ بسم الله ، تشريف بياوريد حالا ديگر با هم چون ، صورت هم را ببوسيم و اينهايي را هم كه برديد؛ مال شما باشد! آتش بسي هم كه اينها الان دارند اظهار مي كنند، همان وقت هم كه آتش بس كنند، سه ساعت بعدش آبادان را تيرباران مي كنند و آدم مي كشند در صورتي كه آبادان جنگجو نيست ، آبادان يك جمعيتي دارند مشغول كسب خودشان هستند. اينها مي گويند كه اينها كردند و ماكرديم كي ؟ كدام وقت اينها به اين شهرهاي شما كاري كردند؟ اينها هم با شما جنگ دارند، شما هم با اينها جنگ داريد. شمايي كه مي گوييد آتش بس بسيار خوب ،مي گوييد كه چون اينها به ما حمله كردند، ما هم كرديم . اينها به شهر شما [حمله ] كردند يابه شما؟ شما بايد به تلافي ، [به ] خود اينها [حمله ] بكنيد، شما تلافي به آبادان مي كنيد؟همان كارهايي كه از اول به آبادان مي كرديد، حالا هم همان كارها را داريد مي كنيد و اين آتش بس نيست .
ما همان شرايطي كه از اول گفتيم ، حالا هم همان شرايط را مي گوييم ، كه يكي بيرون رفتن تمام اين ارتشيهاي عراق و اين جنگنده هاي عراق از كشور ما بدون قيد و شرط[است ؛ ] هيچ قيد و شرطي در كار نيست ، حالا كه مي گويند ما بيرون مي رويم . اينهامي گويند: بيايند، ما بيرون مي رويم كه شما بياييد رد بشويد، لكن به شرط اينكه صلح باشد، تمام بشود مسئله ؛ يعني ، به شرط اينكه ما هر چه ضرر به شما زديم ، هر چه جنايت كرديم هيچ ! اين مضحك است واقعا. يك جمعيتي مي خواهند بيايند كمك كنند شما را،شما مي گوييد: حالا كه مي خواهيد كمك بكنيد، پس دست برداريد از اين ادعاهايي كه داريد، شما مجرم را ديگر لازم نيست بشناسيد، بياييد صلح بكنيم با هم ، لازم نيست كهاين همه جريمه ها كه وارد شده است به شما، تلافي بشود! اين معناي آتش بس نيست ،اين معناي صلح نيست . ما همان مطلبي كه از اول گفتيم ، همه دولتمردان ما همان مطلب رامي گويند. بايد بي قيد و شرط، اينها بيرون بروند، نروند، بيرونشان مي كنيم بي قيد و شرط.و اگر زيادتر بمانند براي خودشان ضرر زيادتر دارد. هر چه بمانند ضررش براي آنها زياداست و بايد تمام [ضرر]هايي كه به ما وارد كرده اند، ما حالا مقدارش را نمي دانيم ،كارشناس بايد بيايد بگردد مقدارش را معلوم كند كه چقدر مقدارش است آن هم بايدتحقق پيدا كند و بايد مجرم هم معلوم بشود كه كي است .
و ما بعد معنوي اين كار را داريم . ما اگر عراق ، دست بردارد اين حزب بعث از عراق وبرود گم شود سراغ كارش و مردم عراق خودشان ، اين مردم مظلوم خودشان براي خودشان حكومت تعيين كنند، يك شاهي از آنها نمي خواهيم ، براي اينكه آن بعدمعنوي ديگر نيست در كار؛ براي آنكه آن مجرم رفت و تمام شد، آن بعد معنوي نيست در كار ديگر. ما بعد معنوي قضيه را بايد [حل ] بكنيم . ما مسئول اين جوانها هستيم . مامسئول اين ارتش هستيم . ما مسئول اين زنها و مردهايي كه بچه هايشان و جوانشان را ازدست داده اند، هستيم . مگر ما مي توانيم كه بي قيد و شرط بگوييم كه بياييد صلح بكنيم ،چون ما مي خواهيم برويم كمك شما بكنيم ؟ اين مسلك اسلام نيست كه ما بخواهيم كمك آنها بكنيم ؟ و يك رشوه هم بدهيم . بله ، بعضي حكومتها اينطوري هستند.نفتهايشان را مي دهند و التماسشان هم مي كنند. اين حكومت اسلامي نيست اينطور.
صلح تحميلي يعني تشويق جاني به جنايت
ما آن چيزهايي كه از اول گفته ايم تا حالا سرش هستيم . يك قدم اينطرف و آنطرف نيست در كار. نمي خواهيم كه تحميل كنيم . يك چيز غير عقلي و غيرعقلايي بگوييم ونمي خواهيم از آن چيزي كه هر عقلي مي پذيرد عقب بنشينيم ؛ آن هم به واسطه آن بعدمعنوي كه دارد، به واسطه اينكه آدم جاني را نبايد در جنايتش تشويق كرد. ما اگر صلح بكنيم ، معنايش تشويق كردن اين جاني است به جنايتش . ما صلح مي خواهيم ، خيلي هممي خواهيم ، اما صلح بي قيد و شرط. معنايش اين است كه شما همين جا كه هستيد باشيد ياخير، برويد بيرون ، لكن ديگر باقي اش هر چه هست ، شده است ديگر؛ هر چي مي خواهد بشود شده است ؟ نخير، اين به حيثيت اسلام ضرر مي زند اينطور اغماض وحق ندارد كسي اينطور اغماض كند. البته راه دادن براي رفتن به سوريه براي برطرف شدن [سوء تفاهم ها] با آنها يك مسئله اي نيست كه شما به ما منت داشته باشيد؛ ما به شمامنت داريم اگر روي قواعد عادي باشد. البته چون يك تكليف الهي است . به هيچ كس هم منت نداريم . اما نبايد شما از ما يك چيزي بگيريد كه مي خواهيم بياييم كمكتان ؛شمايي كه مي گوييد كه ما با اسرائيل مخالف هستيم و مي دانم كه شما دروغ مي گوييد كه شرط اينكه شما بياييد از اينجا رد بشويد اين است كه صلح بشود و هر چي كه ما كرديم ديگر هيچ . اين معناي صلح است ؟ اين معناي راه دادن است ؟ شما معلق مي كنيد راه دادن را به چيزي كه نشود.
دنيا بايد اين را بداند كه ما حاضريم صلح كنيم ، حاضريم پيش برويم در آنجا، لكن درعرض اينكه اينها دارند كنار مي روند و يكي از شرايط را مي گويند. ما خودمان مي پذيريم در عرض اين دو گروه بيايند. در همين پانزده روزي كه اينها بنا دارند، فرض كنيد كه دروغ نمي گويند، مي خواهند بروند، در عرض اين ، بيايد يك گروه مورد توجه همه ، بين المللي ، بيايد رسيدگي كند به اين جرمهايي كه اينها كرده اند، به اين خسارتهايي كه به شهرهاي ما وارد شده ، به روستاهاي ما وارد شده . البته يك خسارتهايي به ما واردشده است كه قابل جبران نيست و آن جوانهاي ماست . اين ديگر قابل جبران نيست . اينهاآن طرف بايد در آن پيشگاه خدا بايد اينها رسيدگي بشود. در عرض اينكه شما مي گوييدما كنار مي رويم و بياييد ما ديگر راه مي دهيم به شما، در عرض اينكه شما كنار مي رويد،يك گروه بيايند رسيدگي كنند به اينكه جنايات را چقدر بوده ، چقدر ضرر زده ايد شما به ايران . و يك گروه توافق كنيد بيايد كه رسيدگي كند به اينكه مجرم كي است . اينها وقتي حاصل شد، [ما صلح مي كنيم ] اما راه دادن شما به ما براي رفتن آنجا شما بايد يك چيزي هم دستي بدهيد كه ما مي خواهيم برويم با دشمنهاي شما جنگ بكنيم . اگر شما راستمي گوييد كه با اسرائيل مخالف هستيد و نمي خواهيد با اين بهانه يك كلاهي سر مابگذاريد و خيال مي كنيد كه ايران توجه به اين مسائل ندارد و كساني كه در راس امورهستند توجه به اين مسائل ندارند، شما اگر نمي خواهيد كه يك توطئه اي داشته باشيد ويك كار خلافي بكنيد، خوب ، راه بدهيد ما برويم .
بهانه بودن درخواست صلح
راجع به مسائلي كه از اول گفتيم ، همان مسائل هست . حالا ما قبول مي كنيم از شما كه بياييد برويد بيرون ، قبول ، بسم الله ، تشريف ببرند. اما نه اينكه [با] رفتن بيرون ، تمام شدقضيه . اين يكي از چيزهايي است كه ما مي خواستيم . دو تاي ديگرش مانده است كه بعدمعنوي آن در نظر ماست ، بعد سياسي آن در نظر ماست ، نه بعد مادي آن تا اينكه بگوييدكه غمض عين كنيد، طلبي داريد از ما نگيريد. مگر ما مي توانيم كه صرف نظر كنيم از يك چيزي كه جاني را به جنايت خودش تشويق مي كند؟ ما بايد جاني را در دنيا رسوا كنيم وجرمي كه كرده است از او بگيريم تا اين امور لااقل ، محدود بشود؛ اگر از بين نمي رود؛لااقل ، محدود بشود. اينطور نشود كه هر كسي افسار گسيخته بريزد شهرهاي ديگران را ازبين ببرد و اموال مردم را غارت كند و آتش بزند و بعد هم بگويد خوب ، بسيار خوب ،حالا ديگر صلح مي كنيم ! اين صلح نيست . اين معنايش اين است كه نخير، شما بايد باج به ما بدهيد تا ما با شما صلح كنيم و اين امروز آن روزي نيست كه شما اين حرفها را مي زنيد.شما ديگر اين حرفها را بايد كنار بگذاريد. شما ديگر قدرتي نداريد كه بتوانيد يك همچو مسائلي را بگوييد و شما خيال كنيد كه ديگران به شما تقويت مي كنند. آن ديگران هم مثل شما مي مانند. شما كه مال خودتان بود، اينطور از كار درآمد؛ يك جمعيت كمي اينطور خرمشهر را گرفت ، آنها كه از خارج اجير شما مي خواهند بشوند، آنها براي شمانمي خواهند كار بكنند، براي خودشان مي خواهند كار بكنند. آنها با يك فوت از بين مي روند. بنابراين ، مسئله اين است كه ما امروز كه در اينجا مبتلا هستيم به يك همچوحزبي و در آنجا مبتلا هستيم به يك همچو رژيم فاسد؛ رژيم اسرائيل ، ما در هر جبههحاضريم به اينكه جنگ بكنيم . اينجا كه از خودمان است و جنگ مي كنيم ، آنجا هم ازخود ما است . ما حاضريم ، لكن راه دادن به ما براي رفتن ، بايد يك چيزي ما به شمابدهيم كه شما راه بدهيد! بايد ما مجرم را ديگر كار نداشته باشيم ! بايد بنشينيم صلح كنيم ديگر با هم ، دست به گردن هم بيندازيم كه اينهمه آمدي جرم كردي ! براي اينكه حالامي خواهي به من همراهي كني ، بيا يك چيزي هم به ما بده تا همراهي كنيم ! نه ، اين مسئله غيرعقلايي است و هرگز نخواهد شد. مسئله راه دادن يك چيزي است كه شما بايدالتماس كنيد كه ما بياييم برويم سراغ آن كار را بكنيم . ما داوطلب هستيم ، شما بايد از ماخواهش كنيد كه آقا بياييد با ما كمك كنيد تا ما برويم جلوي اين را بگيريم ، اگر راست مي گوييد كه با اسرائيل مخالفيد و اگر مسئله اين نيست و با اسرائيل مخالف نيستيد ومي خواهيد ما نرويم آنجا، شرط را اينطور قرار مي دهيد كه حالا بدون همه قيدي مصالحه كنيم ، آن وقت شما تشريف بياوريد ببريد. آن هم "تشريف بياوريد" حرفي است ، تا به صورت واقعي .
من اميدوارم كه ان شاءالله ، همان طوري كه شما در جبهه هاي جنگ پيروز شديد وپيروز هستيد و اميدوارم كه هميشه پيروز باشيد، همين طور در معنويات هم ، كه مهم است - كه اين ماديات تابع آن معنويات است - اين معنويات هر چه قوي بشود، شما قويترخواهيد شد. يك نفر آدم با ايمان مي تواند با هزاران نفر بي ايمان مقابله كند، و شما دراين - عرض - مدتي كه جنگ كرده ايد، ديده ايد كه مسئله اين طوري است كه ايمان وقتي كه در ميدان مي آيد، همه چيز را از بين مي برد. مقابلش هر چه هست از بين مي برد.
ان شاءالله ، خداوند ايمان همه ما را زياد كند. و شما را در اين دو قطب معنويت وماديت تقويت كند. و اسلام را ان شاءالله ، از شر همه قدرتمندان نجات بدهد. و اين تحولي كه در ايران هست ان شاءالله ، باقي باشد. و تا ظهور امام زمان ، اين ملت بتواند اين كشور رابه طور شايسته تحويل ايشان بدهد، ان شاءالله .
والسلام عليكم و رحمه الله
پانویس :
1- در صحيفه نور، ذيل تاريخ 23/3/61 درج شده است . 2- اشاره به نمايش مستهجن و غيراخلاقي يك گروه از هنرپيشگان خارجي در پياده روهاي شهر شيراز، هنگام برگزاري "جشن فرهنگ و هنر شيراز". 3- اشاره است به آيه 26، سوره احزاب .



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 170,194,894