عنوان : دستاورد شهادتها و مصائب دوران انقلاب
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : صبح 17 شهريور 1360
تاریخ قمری : 9 ذي القعده 1401
مکان : تهران ، جماران
جلد : 15
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
دستاورد شهادتها و مصائب دوران انقلاب
من گاهي فكر مي كنم كه از اولي كه اين نهضت شروع شد، كه بايد گفت مبداش 15خرداد بود؛ تا حالا هر قصه اي كه واقع شده است و هر چيزي كه ما از دست داديم ، آيا مادر ازايش دريافتي كرده ايم يا نه ؟ مثلا، آن وقتي كه قبل از 15 خرداد كه خوب ، يك اجتماع كوچكي براي مخالفت با آن چيزهايي كه آن وقت واقع شده بود [تشكيل ] شد،آن وقت ، چنانچه شاه مخلوع به ما يك روي خوشي نشان مي داد، اين انقلاب حاصل نمي شد. اگر قبول مي كرد، ما مسائل خيلي بزرگي آن وقت نداشتيم .
اگر آن وقت قبول مي كرد آنها را، خوب ، قهرا سست مي شدند آنهايي كه [مخالف ]بودند و نمي رسيد به اين مسئله . آن سختيهايي كه آنها كردند كه حالا من بخواهم يكي يكي آنها را بگويم يادم هم نيست ، طولاني هم هست ، در ازاي آن فشارها و آن گاهي فحاشيهايي كه مي آمدند، بخصوص پيش آقايان ، مي كردند! البته من راهشان ندادم اما يك وقت آمدند. گمان هم مي كنم آن وقتي بود كه مرحوم آقاي حكيم (1) يك تلگرافي كرده بود و آنها مي خواستند جلو بگيرند از جواب - گمانم اين بود شايد قبل هم بود - آمدند [گفتند] كه مي خواهند چند نفري هستند، بيايند از طرف دستگاه شما راببينند. من گفتم كه من با آنها ملاقات نمي كنم ، از باب اينكه اينها اشخاصي هستند كه اگربيايند يك چيزي اينجا بگويند، دروغ مي روند مي گويند و من ملاقات نمي كنم . لكن بابعضي آقايان ديگر ملاقات كرده بودند و آن آقايي (2) كه با او ملاقات كرده بودند، عصرهمان روز آمد با حال وحشتناك پيش من ، گفت كه اينها آمده اند و مي گويند كه مامي ريزيم در منزلهايتان ، اگر جواب آقاي حكيم را بدهيد، مي ريزيم در منزلهايتان ،خودتان را چه مي كنيم ، زنهايتان را چه مي كنيم و از اين حرفهاي اراذلي . و حالا بايد چه بكنيم ؟ گفتم : شما هم باور كرديد حرفشان را؟ گفت : ما چه بكنيم ؟ من همان وقت پا شدم ، جواب آقاي حكيم را دادم . اگر آن وقت هم به ما اينها يك روي خوشي نشان مي دادند و چه مي كردند - باز ما يك بهره حسابي نمي توانستيم برداريم - منتهي نمي شدبه اينها و اگر 15 خرداد پيش نيامده بود و آن كشتار ناهنجار و ظلم و ستم بزرگ واقع نشده بود، باز ممكن بود كه منتهي به اين مسائل نشود. در هر قصه اي كه واقع مي شد، يك بهره اي قهرا برداشته مي شد.
اگر 17 شهريور آن مسائل واقع نمي شد و آنها گذاشته بودند مردم صحبتشان رامي كردند، چه مي كردند، منتهي به اين نمي شد كه بايد برود. يا آنها يك چيزهايي را كه آنها مي خواستند آن وقت ، شايد آن وقت خيلي چيزهاي مهمي هم نبود. يا شاه معدوم مي گفت كه من حاضرم كه عمل كنم به قانون اساسي و چه بكنم ، خوب اين صحبتها پيش نمي آمد. لكن آن شرارتي كه آنها كردند، در مقابلش بهره اش اين بود كه منتهي شد به سقوط؛ سقوط شاهنشاهي 2500 ساله . در هر قصه اي كه پيش آمد و به ما صدمه اي واردشد، در ازاي او، يك بهره خوبي ما برداشتيم .
شما مي بينيد كه در زماني كه مرحوم آقاي بهشتي زنده بودند، چه وضعي پيش آوردند اين اراذل و ايشان را يك چهره ديگري نشان داده بودند كه آن روز در خيابانهاهم بر ضد ايشان تظاهرات مي كردند، صحبت مي كردند و نمي دانستند قصه را. شهادتايشان اسباب اين شد كه يك بهره بزرگي ما برداشتيم و آن اينكه ثابت شد كه آن انحراف بوده است ، آن كار آنها انحرافي بوده است . و همين طور هر قصه اي كه اينها خواستند ازآن بهره برداري كنند، ما بهره برداري كرديم .
و البته خيلي خسارت به ما وارد شد، لكن خسارت در مقابل اسلام ؛ يعني ، ما مقصدداشتيم ، هدف داشتيم و هدف ما يك هدف الهي بود و روحي بود. افرادي را كه ازدست مي داديم البته مهم بودند، لكن در راه هدف . اگر بهره برداري براي هدف بود،ارزش داشت و ما بهره برداري كرديم براي هدف . اگر اين مسائل واقع نشده بود، شما،حزب شما هم مي دانيد چه جوري بود وضعش بين مردم ؟ بين مردم شماها را يك صورت كريهي ، حزب حاكم . . . ! الان هم دارند در خارج هي حزب حاكم ، حزب حاكم مي گويند و شماها را كه در راس حزب هستيد، يك صورت مشوهي آن وقت نشان مي دادند كه شايد مردم غير آگاه ، همه شايد قبول مي كردند كه مسئله اين است و اينهاهستند كه دارند انحصار طلبي [مي كنند]، اينها هستند كه دارند همه چيز را براي خودشان چه مي كنند، اينها هستند كه دارند اسلام را چه مي كنند.
از اين مسائل هي پيش مي آوردند، لكن هر ضرري كه به ما وارد شد يك نفعي هم پهلويش بود بزرگتر؛ يعني ، ما عمده نظرمان اين بود كه براي اسلام نتيجه بگيريم . مامي خواستيم بهره برداري براي اسلام بكنيم . پانزده هزار جمعيت در 15 خرداد از دست مسلمانان - آنطوري كه مي گفتند - رفت و اين نيروي بزرگي بود [براي ] اسلام ، لكن درازاي آن ، يك ظلم 2500 ساله و ستم 2500 ساله مبداء اين خرابي و برطرف شدن اوداشت . يا 17 شهريور، كه امروز است ، خوب آن صدمه اي وارد شد به ايران و اشخاص شايد خيال مي كردند ديگر مسئله تمام شد، لكن بهره اي كه اسلام از اين برداشت ، همان بهره هايي بود كه در صدر اسلام از كشتن سيدالشهدا - سلام الله عليه - برداشته مي شد.
آنهايي كه توجه به مسائل معنوي ندارند، در آن وقت اگر - مثلا - كساني بودند،مي گفتند كه سيدالشهدا آمد اينجا و همين چرا آمد؟ خوب ، "چرا" آن وقت مي گفتند،مقدسهايي كه آن وقت آنجا بودند، اينها "چرا" را مي گفتند كه خوب چرا رفت ؟ چرابچه هايش را برد؟ اول هم از ايشان سئوال مي كردند كه چرا اينها را مي آوريد؟ لكن شهادت سيدالشهدا، كه در اسلام بسيار ناگوار بود، چون در راه عقيده و مقصد بود وعقيده را پيش برد - يعني ، همان شهادت - بساط بني اميه را پيچيد به هم و از بين برد،تمامش كرد. و در هر موقعي كه هر چه واقع شد - خداي تبارك و تعالي حالا در اين مواقعي كه براي ما پيش آمد - خداي تبارك و تعالي يك چيز زيادتري نصيب ما كرد،قهرا بدون اينكه ديگر محتاج باشد به اينكه تبليغات اطرافش بشود و اينها.
شهادت شهيد بهشتي و آثار آن
شما ديديد كه صبح آن روزي كه مرحوم آقاي بهشتي و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا،آنطور به وضع فجيع شهيد شدند، مردم فرق كردند؛ يكدفعه تمام صحبتها برگشت .آنهايي كه فرياد [مي زدند، ] همانهايي كه بهشان تزريق كرده بودند كه اين آدم چطور وكذا و كذاست و آنطور براي ايشان شعار به ضد ايشان مي دادند، يكدفعه شعارها برگشت و به نفع ايشان شد؛ يعني ، به نفع اسلام شد. حزب شما هم معرفي اش آنطوري كه درآن وقت مي كردند، همين طورها بود كه اين حزبي است كه حزب حاكم و انحصار طلب وكذا و كذا و چنان [است . ] خوب ، من البته تمام حزب را كه من نمي شناختم و نمي شناسم ،لكن افرادي كه اين حزب را ايجاد كردند، خوب ، من مي شناختم . من آقاي خامنه اي رابزرگش كردم . من آقاي هاشمي را بزرگ كردم ، من آقاي بهشتي را بزرگش كردم . ديدم اينها را از اول تا آخر. بسياري از اينها [را، ] خوب ، من مي شناختم كه اينها اشخاصي نيستند كه نه ، انحصار طلب به آن معنايي كه آنها مي گويند، [نيستند. ]
البته انحصار به اين معنا كه بايد اسلام باشد، غير اسلام نباشد؛ همه ما انحصار طلبيم واسلام اصلا اينطوري است . پيغمبر اسلام هم [مي گفت : ] "لا اله الا الله "؛ اين انحصاراست ديگر؛ يعني فقط همين ، ديگر غير از اين نه . ما هم حرفمان اين است كه فقط اسلام ؛غير از اين نه . اين انحصاري كه مي گويند، اگر اين است ، مسلمين همه انحصار طلبند،پيغمبرها هم همه انحصار طلب بودند، و خداي تبارك و تعالي هم انحصار طلب [است . ]"انحصار"، اين صحيح است . انحصارطلبي - في نفسه - يك امر فاسدي نيست كه هرانحصارطلبي فاسد است . انحصار كه بخواهد همه چيز را به نفع ماديت تمام بكند، براي خود آدم باشد، اين انحصارطلبي فاسد است . البته اگر شما و ما و هر كدام اينها بخواهيم بهره برداري براي خودمان بكنيم ، از اين شهدايي كه خون خودشان را دادند، ما هم انحصارطلب به آن معناي فاسدش هستيم . اما من كه شماها را مي شناختم و مي ديدم اينطوري نيست مسئله و مقصد شما اسلام است ، خوب ، من گاهي هم به اشخاص مي گفتم كه صحيح نيست . در هر صورت ، شهادت آقاي بهشتي و اين هفتاد نفر مظلوم يكدفعه متحول كرد مردم را به اينكه كم كم بيدار شدند. الان بعضي از آن اشخاص كه درآن وقت چيزهايي - مثلا - مي گفتند، برگشته اند و پشيمان شده اند و اظهار ندامت مي كنند،و توبه مي كنند و مثل قضيه تائبين شده است الان ، و هر قصه اي كه واقع مي شود اينطوراست .
آقاي قدوسي - خدا رحمتش كند - خوب من مي شناختم چه آدمي است و چقدر به اين آدم [اتهام وارد] كردند كه مردم را دارد چه مي كند، مي كشد، چه مي كند، فلان . . . ، ومن مي دانستم چه آدمي است ؛ محتاط. در احتياط، حتي در اين ماليات ، آنقدر از اوشكايت مي كردند كه اين آقا احتياط مي كند، نمي گذارد يك چيزي را كه بايد خرج كرد،خرج كند، لكن وقتي كه به شهادت رسيد، يكدفعه يك دسته بيدار شدند كه اينها يك همچو افرادي را دارند شهيد مي كنند. اينها هر نفري از ماها و شما را شهيد بكنند، به نفع اسلام است و ما از اين خوفي نداريم و به ضرر آنهاست . اگر اينها از روي عقل عمل كرده بودند و آنطوري كه بعضي جبهه هاي سياسي عمل مي كنند - كه آنها هم مثل همينهايند -اگر اينها از روي عقل عمل كرده بودند، حالا هم رئيس جمهور همان بود و هم آن وكلايي كه فاسد بودند، همان جا بودند و مي توانستند كه به تدريج ، كم كم بكشانند اين جمهوري اسلامي را به مسائل غربي ، همه هم رو به غرب نماز مي خواندند.
لكن خدا خواست ، اينكه اينها نتوانند خودداري كنند و سياست را نمي فهميدند؛نمي فهميدند كه چه جور بايد رفتار كرد. ملت را نشناخته بودند. اسلام را توجه به آننداشتند. ملت مسلم را نمي دانستند يعني چه . و اين بود كه دستپاچه شدند و زود خودشان را لو دادند آنطور. هر صحبتي كه كردند. لو دادند و يك قدري پايه شان سست شد تاوقتي كه واقعا قيام كردند. و - عرض مي كنم كه - معلوم شد كه اينها با كي ها مربوطند و ازكجا آمدند و با كي روابط داشتند و با چه بوده و خودشان ، خودشان را از بين بردند.خداي تبارك و تعالي گاهي اينطور مي كند كه يك كسي خودش ، خودش را زمين بزند؛مثل مثل آن كه روي شاخه نشسته بود و پايينش را اره مي كرد. اينطور شد كه خودشان ،خودشان را از بين بردند و براي ما همه اينها صلاح بود؛ يعني ، انسان مي فهمد كه خداي تبارك و تعالي عنايت دارد به اين ملت با شهادت . همان طوري كه عنايت به اسلام داشت و با شهادت بزرگان ما، اسلام را بزرگ كرد، حالا هم همين طور است كه خداي تبارك وتعالي عنايت به اين كشور دارد و با دست دشمنها، اين اسلام و اين كشور را دارد حفظمي كند به دست خود آنها، به دست خود آنها، خودشان را رسوا مي كند و آن راهي كه آنها پيش گرفته بودند كه ما را منحرف كنند و ببرند آن طرف ، با دست خودشان ، راه خراب شد. اين از چيزهايي است كه ما تدبير نمي توانيم بكنيم . خداست كه اينطورتدبيرها را مي كند و ما دلمان بسته است به يك مبداي كه همه چيزها در دست اوست .
ياس دشمنان و شروع انفجارها
و آن چيزي كه مي خواهم به شما آقايان بگويم ، اينها از اول معلوم شد كه بناي شيطنت داشتند؛ همان طوري كه دولتهاي بزرگ اينطور هستند. آنها يكدفعه يك كسي رانمي آورند خلق الساعه در اينجا بگذارند كه كار انجام بدهد. آنها از اولي كه نقشه استعمارهمه جا را كشيدند، در هر جايي ماموريني دارند بسيار مقدس ، بسيار خوب ، در لباس مليت ، در لباس روحانيت ؛ در همه چيزها دارند آنها. يكوقت آدم مي بيند كه اين آدمي كه سي سال مي گفت كه آي ملت ، ملت كذا، يكوقت بختيار از كار درمي آيد. بايد خيلي توجه به اين معنا داشته باشيد كه اينها، از آنهائي نباشند كه در آن آنها باشد.
ممكن است يك وقت يك جمعيتي را منحرف كنند با تبليغات و با [اين ] چيزها، يواش يواش منحرف كنند و ممكن است وقتي كه از انحراف عاجز شدند، انفجار درست كنند. يا انحراف يا انفجار. الان اينها همه مايوسند از اينكه ملت ايران را اينها بتوانندمنحرف كنند. اينها هر كاري كردند ملت ايران فهميد اينها منحرف هستند. هر صحبتي كردند، انحرافشان معلوم شد. هر عملي كردند، انحرافشان معلوم شد و الان مايوسند ازاينكه بتوانند به طور سياسي عمل بكنند؛ به طور سياسي كه از آن بهره برداري سياسي بكنند. از ايران ، اينها همه شان ديگر مايوسند. امريكا هم مايوس است . البته امريكا براي دراز مدت تا دويست سال بعد هم ممكن است نقشه هايي داشته باشد. اما اينهايي كه به طور بچه گانه دارند عمل مي كنند، اينها ديگر كارشان ، همه چيز تمام شد. اما وقتي كارشان تمام شده و مايوس از همه جا شده اند، مثل همان گربه اي كه به شير مي پرد، وقتي مايوس شد[ند]، همان كار را مي كنند.
الان اينها دارند كارهاي مايوسانه مي كنند و مي بينند كه خودشان چيزي نيستند.مي گويند: خوب حالا كه ما نيستيم ، اينها هم نباشند. چنانچه من به آقاي رفسنجاني اين رامكرر گفته ام كه شما بايد - اين يكي از مسائل مهم است ، مجلس الان يكي از مسائل مهم است و حتما بدانيد هدف است مجلس ، از اول هم بوده . مجلس هدف است - و شما بايدآنجا را، يك اشخاصي كه مي خواهند حفاظت آنجا را بكنند، يك اشخاصي باشند كه صد در صد بشناسيد اينها را؛ بدانيد كه اينها كه مي خواهند حفاظت كنند، چه اشخاصي هستند. يكوقت همان كه آدم را مي خواهد حفاظت كند، همان است كه فاجعه به بارمي آورد. در هر صورت ، در عين حالي كه هر قضيه اي انجام گرفت و انجام بگيرد به نفع اسلام و به نفع ملت مسلمان ماست ، لكن ما هر يك از شما را لازم داريم . [وجود] هريك از شما لازم است براي اين مملكت . رفتن هر يك از شما فاجعه است . آنها كه رفتندفاجعه بود، بهره برداري هم شد. ماها هم برويم ، همين است ، لكن بايد ما نگذاريم اينطوربشود.
من از خداي تبارك و تعالي سلامت و سعادت همه آقايان را مي خواهم . و مناميدوارم كه روزنامه شما(3)، كه حالا ديگر آن مسائلي كه قبل بود ديگر ندارد، يك روزنامه اي باشد كه هدايت كند مردم را؛ هادي باشد براي همه روزنامه ها. بايد اينطورباشند. و شما موفق باشيد كه روزنامه تان يك روزنامه اسلامي آبرومند، مفيد براي جامعه اسلامي و براي كشور اسلامي ما ان شاءالله تعالي ، باشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
1- آقاي سيد محسن حكيم "از مراجع بزرگ تقليد" كه طي نامه اي به امام خميني ، از ايشان تقاضا كرد همراه با ديگرعلماي قم به نجف هجرت كنند، اما امام در پاسخ به ايشان ، هجرت علما در آن برهه از زمان را به مصلحت ندانستند. 2- آقاي سيد كاظم شريعتمداري . 3- روزنامه جمهوري اسلامي ، ارگان حزب جمهوري اسلامي به سردبيري آقاي ميرحسين موسوي .
بزرگتر