صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - مردمي بودن مسئولان در نظام اسلامي و لزوم خدمت نمودن آنان به مردم - 7 شهريور 1361

عنوان : مردمي بودن مسئولان در نظام اسلامي و لزوم خدمت نمودن آنان به مردم
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 7 شهريور 1361
تاریخ قمری : 9 ذي القعده 1402
مناسبت : در آستانه اولين سالگرد شهادت آقايان : رجائي "رئيس جمهور" و باهنر "نخست وزير"، هفته دولت
جلد : 16

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
مرفه نبودن متصديان امور در نظام اسلامي
من يك نكته اي عرض مي كنم و اين براي اين نيست كه از دولت يا از ارگانهاي ديگرتعريف كنم ، اين يك واقعيتي است كه من عرض مي كنم و شايد شماها هم مطلع هستيد وتوجه داريد.
يكي از عنايات بزرگي كه خداي تبارك و تعالي به جمهوري اسلامي و اين نهضت اسلامي عنايت فرموده اين است كه متصديان امور، چه آنهايي كه در مجلس خدمت مي كنند و چه آنهايي كه در دولت خدمت مي كنند، چه آنهايي كه در ارتش هستند، همه اينها از آن قشر مرفه نيستند؛ از آن قشري كه همه توجهشان به اين است كه براي خودشان مقام درست كنند و براي خودشان كارهايي انجام بدهند، ولو بر ضد خلق باشد.
شما اگر توجه كنيد به حكومتهائي كه در تاريخ بوده است و خصوصا در اين پنجاه سال ، ملاحظه مي كنيد كه آنهايي كه در راس امور بودند، آنها از اين "ملك "ها و"سلطنه "ها و - عرض مي كنم كه - از اين سنخ مردم و - به اصطلاح - از اشراف بودند. وقتي كه اشراف - به قول خودشان - و اعيان و متمكنين و يال و كوپالدارها متصدي امور يك كشور شدند، قهرا اينها مردم را به حساب نمي آورند. اين يك امر قهري است و در مقابل يك قدرتمند بزرگتر، از خودشان خاضع اند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان ، جابر وستمگر. شما اگر ملاحظه فرموده باشيد، معامله اين دولتهايي [را] كه ما داشتيم سابق ، بامردم مقايسه كنيد و معامله شان را با سفارتخانه هاي خارجي ، اينها شخصيت خودشان را -شخصيت هم نداشتند - بكلي از دست مي دادند. و به آن چيزي كه در ذهن من است ،يكي از سفرا - حالا يا سفير انگليس بود، يا يك جاي ديگر - آن صدر اعظم وقت را پاشدگلويش را گرفت توي اتاق و زد او را به ديوار. در مقابل او، آنها سپر مي انداختند، لكن درمقابل مردم ، آن قدر به مردم ظلم مي كردند و آن قدر به خيال خودشان به بزرگي و امثال ذلك رفتار مي كردند كه همه مي دانيد.
وقتي بنا شد كه متصدي يك امور كشوري ، قشر اشراف - به اصطلاح خودشان -اعيان ، مرفه ها و صاحب اموال و - نمي دانم - پارك و اتومبيل ها و كذا و كذا، يا آن وقت كالسكه ها و آن حرفها باشد، اين يكي از مصيبتهاي بزرگي است كه در يك ملت هست .سر چشمه همه مصيبتهايي كه ملتها مي كشند اين است كه متصديان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعيان - به اصطلاح خودشان - از آنها باشد. و آنها اين طور هستند، اشراف واعيان اين طور هستند كه تمام ارزشها را به اين مي دانند كه آنجايي كه زندگي مي كنند بهتراز ديگران باشد، آن رفتاري كه مردم با آنها مي كنند، رفتار عبيد با موالي باشد؛ تمام افكارشان متوجه به اين مسائل است . بايد حتما چند تا پارك داشته باشد، چند تا باغ داشته باشد در شميران ، در تهران ، در كجا، تا اينكه بشود يك نفر آدم - عرض مي كنم كه -نخست وزير يا يك نفر آدم وزير كذا. و اينها وضع روحيشان ، به حسب نوع ، وضع روحيشان اين طور بود كه چون قدرت را، تمام ارزشها را به قدرت مي دانستند، تمام ارزشها را به قدرت مالي مي دانستند، به قدرتهاي ديگر مي دانستند، در مقابل قدرت بالاتر از خودشان خاضع و عبد بودند، در مقابل ضعفايي كه قدرت ندارند، فرمانفرما وحكومت بودند. اين وضع طبيعي اين است كه يك قشر اشراف و اعيان - به اصطلاح خودشان - و مرفه به يك كشوري حكومت كنند و قابل اجتناب نيست اين . وقتي حكومت آن طور شد، ديگر نمي شود اين را كسي خيال كند كه قابل اين است كه اين بامردم چه جور باشد، از آن ور با دولتهاي خارجي چه جور باشد. مقابل آنها، از باب اينكهمي ديدند آنها قدرتشان بيشتر است ، خاضع بودند. هر جايي كه توهم مي كردند كه به قدرتشان يك قدرت بالاتري يك صدمه اي بزند، مقابل او لنگ مي انداختند و همه جورتواضعي مي كردند؛ براي اينكه آنجا را به دست داشته باشند. به مردم هر چه گذشت ،گذشت و هرچه خواستند، بكنند با مردم .
اين يكي از الطاف بزرگ خدا بود كه حكومت جمهوري اسلامي را و متصديان اموراسلامي را از قشر مرفه و از آن اشراف و اعيان و "سلطنه "ها و "ملك "ها و اينها قرار نداد.و اين اسباب اين شد و مي شود كه وقتي كه بناشد كه يك اشخاصي زندگيشان يك زندگي عادي باشد و ارزش را در اين زندگي هم ندانند، ارزش را به ارزش انساني ،ارزش اسلامي بدانند، ارزش اخلاقي بدانند، اگر يك حكومتي ارزشهايش اين طورارزش باشد كه ارزش اسلامي باشد، بخواهد خدمت به نوع خودش بكند، خودش راخدمتگزار بداند، اگر ديدش اين باشد، قهرا ملت با اوست و قهرا نمي تواند يك قدرت خارجي او را تحت تاثير قرار بدهد. هميشه قدرت خارجي براي اينكه بر مردم مسلطبشود، اين بالاتريها را مي ترساند. آنها هم از باب اينكه تمام توجهشان به اين بود كه دربين ملت قدرتمند باشند، داراي يال و كوپال باشند، آنها را تسليم مي شد براي اينكه به اينها ظلم بكنند. اين وضع طبيعي اين جور حكومت است و وضع طبيعي حكومتي كه ازقشر غير مرفه است ، از خود اين مردم درست شده ، وضع طبيعي اش اين است كه با مردم باشد و خدمت بكند و ارزش را ارزش جاه و مقام نداند.
ارزش مقام در خدمتگزاري به مردم
شما مي دانيد كه در جمهوري اسلامي ، مقامات آن معنا كه در سابق داشت از دست داده . نه رئيس جمهورش و نه نخست وزيرش و نه ساير وزرايش اين طور نيست كه خيال بكنند، خودشان خيال بكنند كه ما يك مقام بالايي ، والا مقام هستيم و ما "حضرت اشرف "(1) هستيم و نمي دانم كذا. اين جور نيست . آنها مي بينند كه ارزششان در بينجامعه ، در همه جا اين است كه خدمت بكنند، خدمتگزار باشند، نه ارزش به اين است كه به مردم حكومت كنند. در جمهوري اسلامي ، اين معنا كه هم مقامات آن مقاماتي كه سابق تخيل مي شد، نيست و هم اشخاصي كه متصدي امور هستند، آن اشخاصي كه دريك خانواده اشرافي بزرگ شده باشند و يك زندگي چه كرده باشند و نتوانند بسازند بامردم ، نتوانند بسازند با يك زندگي عادي ، آن طور هم نيستند.
من فيلمي كه ديشب از مرحوم رجايي (2) گذاشته بودند و منزلش را نشان مي دادند -يك دفعه ديگر هم مثل اينكه ديدم اين را - بعضي از اشخاصي كه پيش من بودند،مي گفتند: ما رفتيم منزل آقاي رجايي ، اين خوب نشان مي داد، آنجا به اين اندازه نيست ؛واقع مطلب اين طور نيست . اين يك چيز بزرگي كانه نشان دارد مي دهد و حال آنكه ما كه رفتيم منزلشان ديديم كه ، مسئله اين طور هم نيست . وقتي بنا شد كه يك نفر رئيس جمهورشده يا يك نفر نخست وزير است ، آقا منزلش آنطوري است و وضع عادي اش اين طوري است ، اين ديگر نمي شود كه از يك قدرت بزرگي بترسد. براي چه بترسد؟اين را كه از او نمي گيرند. آن بايد بترسد كه مي خواهد چپاول كند و مي خواهد يك حكومت كذايي بكند، آن بايد بترسد. اما رجايي - خدا رحمتش كند - و امثال اينها وباهنر(3) و اينهايي كه ما از دست داديم ، كه اين طور نبودند كه زندگيشان جوري باشد كه مبادا يك وقتي از دست ما برود؛ خاضع بشوند پيش ديگران و براي اينكه زندگي رابيشترش بكنند زورگويي كنند به مردم .
اين يك عنايتي است كه خداي تبارك و تعالي به اين ملت كرد، و از خود مردم ، ازخود اين توده ها، از بازار - نمي دانم - از كوچه ها و خانه ها، افراد منبعث شدند و حكومت تشكيل دادند. وقتي از بازار، مردم حكومت را تشكيل دادند، مي دانند كه بازار وضعش چه جوري است . وقتي كه از بين خود مردمي كه مرفه نيستند، اينها آمدند و خودشان همنظير آنها هستند، اينها به درد دل مردم مي توانند برسند. من اينكه عرض مي كنم نمي خواهم از شما تعريف كنم ، براي اينكه مي ترسم تعريف كنم . اين براي اين است كه تنبه بدهم ؛ تنبه بدهم به اينكه تا وضع اين طوري است حكومت بر قرار است ، حكومت اسلامي بر قرار است . تا وضع دولت ، مجلس - نمي دانم - ارتش ، روساي ارتش ،فرماندهان ؛ همه جا اين وضع است كه مي بينيم الان و مشاهده مي كنيم ، شما خوف ازاينكه يك آسيبي اين جمهوري اسلامي به آن برسد، از اين خوف نداشته باشيد.
آسيب پذيري نظام در جدايي مسئولان از مردم
شما هر چه خوف داريد، از خودتان بترسيد. از اينكه مبادا - خداي نخواسته - مسير،يك مسير ديگر بشود و راه ، يك راه ديگري باشد و توجه به اين چيزي كه الان هست ، ازدست برود و مردمي بودن از دستتان برود. از اين بترسيد كه اگر - خداي نخواسته - يك وقت اين قضيه پيش آمد و شما از آن مردمي بودن بيرون رفتيد و يك وضع ديگري پيداكرديد و خيال كرديد حالايي كه من نخست وزيرم ، حالايي كه من رئيس جمهورم ،حالايي كه من وزير كذا هستم ، بايد چه و چه و چه باشم ، آن وقت بدانيد كه آسيب مي بينيد؛ يعني ، آن وقت است كه خارجيها به شما طمع مي كنند.
آنها مي دانند كه از چه راه بايد يك كشوري را به تباهي بكشانند. آنها مي دانند كه بايداز راه خود حكومت ، از راه خود دولت ، از راه خود مجلس ، از راه خود اينها، اين كارهارا انجام بدهند. آنها مي دانند كه ريختن در يك كشور يا - نمي دانم - چه كردن ، با وضعي كه اين جور كشورها دارند، اين نمي شود. اينها تجربه اش را در افغانستان كردند. درافغانستان با اينكه دولتش با آنهاست (4) و حزبها و خيلي از حزبها شايد با آنها باشند، لكن چون يك توده اي دارد آنجا، توده اي كه مسلمان اند، متوجه اند و مخالف با قدرتهاهستند، چون اين هست در آن ، موفق نشدند به اينكه آن كاري كه مي خواستند، بكنند؛ هرروز هم رو به شكست است . اينها تجربه ها را دارند، مي دانند قضيه چه جور است ، مي دانند كه يك ملتي كه همه شان در مقابل همه چيزهايي كه بر شان وارد مي شود،ايستادگي كردند و مي كنند، ملتي كه بچه اين قدريش - ديروز يك بچه اي قد اين آقاكوچولو، به حد ده سال و اينها نبود، اينجا گريه مي كرد كه ، - گريه مي كرد كه شما دعا كنيدمن شهيد بشوم ، يك ملتي اين طوري ، زنش اين طور، مردش اين طور، پيرش آن طور،جوانش آن طور، اينها مي دانند با اين ملت نمي شود با فشار و زور و سرنيزه رفتار كرد.قهرا آنها مي خواهند يك نقشه اي بكشند. حواسشان هم خيلي جمع است و خيلي هم حوصله و صبر دارند.
آنها براي پنجاه سال ديگر، براي سي سال ديگر حالا نقشه درست مي كنند. حالا نقشه مي كشند كه سي سال ديگر نتيجه بگيرند؛ يعني ، اگر - خداي نخواسته - دانشگاه ما يك انحرافي پيدا بكند، بعد از سي سال نتيجه اش را آنها مي گيرند. اگر در دانشگاه ما يك اشخاص غير اسلامي - امثال اينها - وارد بشوند، اشخاصي كه انحراف دارند وارد بشوند،ولو حالا نتوانند كاري بكنند - حالا هم عجله ندارند كه كاري بكنند - كم كم همين دانشگاهيها را تبليغ مي كنند، صحبت مي كنند، چه مي كنند، چه مي كنند، هواخورشان مي كنند؛ بالاخره هم مقدرات يك مملكت بعد از اين دوره با آنهاست . آنها وقتي مقدرات يك دولت را و ملت را در دست گرفتند، با يك انحرافي در دست گرفتند، آن وقت هست كه اينها نتيجه مي گيرند، با دست خود اينها، نتيجه مي گيرند.
حفظ پشتوانه مردمي توسط مسئولان
شما بايد كوشش كنيد همه تان ، هر كس در هر وزارتخانه هست بايد كوشش كند كه اجزاي اين وزارتخانه ، افرادي كه در آن وزارتخانه هست ، وضع روحي اش جوري باشدكه با مردم بسازد. مردم باز احساس نكنند كه در اين وزارتخانه هم وقتي ما بخواهيم كارمان را به وزير بدهيم ، بايد يك مدتي دم در بايستيم و يك مدتي آن مامور و آن مامور و آن مامور، تا برسانند ما را به آنجا، آنجا هم پشت در بايستيم . نه ، اين وضع اگريك وقت - خداي نخواسته - ديديد دارد اين طور مي شود، بدانيد كه داريد رو به تباهيمي رويد، قدم داريد بر مي داريد رو به تباهي . آن روزي شما قوي هستيد كه اين بقال سرمحله و آن مومن توي مسجد و آن كسي كه در جاهاي بزرگ و اعيان و اشراف - فرض كنيد - هست ، براي شما اين طور نباشد كه براي او يك كاري بكنيد، براي اين نكنيد. اينهارا مقدم بر آنها بدانيد؛ اينهايي كه شما را به وزارت رسانده اند - با اينكه وزارت الان يك چيز مهمي نيست پيش شما - اينهايي كه قدرتمندها را بيرون كردند، اينهايي كه همه آن اشخاصي كه مقدرات يك كشور در دستشان بود و ما را و شما را و همه كشور را به تباهي كشيده بودند، آنها را بيرون زدند، اينها را بايد ما قدرشان را بدانيم ؛ يعني نگه شان داريم .براي خدا، براي اسلام ، براي حيثيت خودتان ، براي حيثيت كشورتان ، بايد اين سر و پابرهنه ها را نگه شان داريد؛ اينهايي كه بعد از همين كه هر شهيدي شما پيدا مي كنيد، آن طور برايش تظاهرات مي كنند، آن طور برايش - عرض بكنم - به سر و سينه خودشان مي زنند، كه مي بينيد نشان مي دهند. يك همچو ملتي را بايد با همين وضع نگه داشت واين به دست امثال شماست كه اين طور باقي بماند. اگر يك وقت سر خورده بشوند ازدولت و خيال كنند كه دولت دارد براي خودش يك كارهايي انجام مي دهد و براي مانيست و چطور، آن وقت هست كه شما هر كدامتان - خداي نخواسته - از بين برويد، يك كسي برايتان فاتحه نمي خواند.
شما كاري بكنيد كه بعد از مردنتان هم اين طور وضع مردم باشد با شما؛ بعد از شهادت هم - اگر نصيبتان شد - مردم با شما اين جور باشند. پيش خدا، اين ارزش دارد. وقتي خداي تبارك و تعالي ديد كه يك جمعيتي ايستاده اند و فرياد مي زنند، توي سرشان مي زنند كه رجايي چه ، خدا به رجايي رحم خواهد كرد. اگر - خداي نخواسته - هم آن يك اشكالاتي در آن باشد، به همين ، خدا رحم مي كند. خوب ، مومن ، چهل تا مومن شهادت بدهند به خوبي يك كسي ، خدا قبول مي كند اين را؛ براي اينكه يك آدمي است كه چهل نفر مومن اين را به خوبي شناخته اند، وقتي به خوبي شناختند، خداوند عفومي كند؛ فرضا از اينكه يك جمعيتهايي اين طوري بريزند در خيابان و آن طور و به سر وسينه شان بزنند براي آنها. ارزش آقاي رجايي ، ارزش آقاي باهنر، ارزش آقاي بهشتي (5)و ارزش اين ائمه جمعه مظلوم ما(6) به اين نبود كه يك - مثلا - دستگاهي دارد، ارزششان به اين بود كه "خودي " بودند، با مردم بودند، براي مردم خدمت مي كردند، مردم احساس كرده بودند كه اينها براي آنها دارند خدمت مي كنند ولهذا آن همه تبليغاتي كه با دستهاي فاسد بر ضد مرحوم بهشتي - بالخصوص - آنقدر كارها كردند و نسبت به مرحوم رجايي هم ، آن آدم فاسد(7) آنقدر پافشاري كرد و اذيت كرد، مردم اعتنايي هيچ به او نكردند وهمان طور با آنها رفتار كردند. مردم همان طور آن تلافيهايي كه در آن وقت سر آن مظلوم در آمد، مردم درست كردند، بعد از فوت ايشان آن طور كردند. و همه شما بايدوضعتان يك همچو وضعي باشد. و من اميدوارم كه همه اين وضع را توجه به آن بكنيد وحفظش بكنيد. بخواهيد اسلام حفظ بشود. اين وضع را بايد حفظ بكنيد. بخواهيد كه ايران حفظ بشود. همين را بايد حفظش كنيد. بخواهيد خودتان محفوظ بمانيد. همين رابايد حفظ كنيد.
برخورد قاطع دولت با تخلفات
بالاخره ، اين وضع فعلي كه شما داريد، بايد رو به بهتري برويد؛ هي برويد سراغ اينكه يكديگر را اسلامي كنيد. اينكه من عرض كردم كه بايد امور، اسلامي باشد، حالا هم عرض مي كنم : اين كارهايي كه شما مي گوييد كه مي روند جنگلها را خراب مي كنند، اينهاكارهاي غير اسلامي است . من مي گويم بايد اسلامي باشد. اگر چنانچه يك كسي تخلف كرد از مقررات دولت ، اين غير اسلامي است ، آن هم بايد اسلامي بشود؛ يعني ، بايددولت با قدرت ، آن كسي [را] كه تخلف مي كند از آن چيزهايي كه دولت براي حفظنظام دولت قرار داده است ، آن را بايد با قدرت جلويش را بگيرد؛ براي اينكه آن غيراسلامي است ، من مي گويم اسلامي بايد بشود. بريدن درختهاي كشور را و به تباهيكشيدن جنگلها را، اين غير اسلامي است ؛ بايد جلويش گرفته بشود. تخلف از مقررات خيابانها و رفت و آمدها، اين غير اسلامي است ، بايد جلويش را بگيريد. اگر يك كسي اعتنايي به چراغ سرخ نكرد، اين غير اسلامي عمل كرده و اين را بايد تعقيبش كرد و به دست دادگاه سپردش . حالا هم من عرض مي كنم اسلامي كه ، اسلام كه با نظم مخالف نيست ، اصلا اسلام مي خواهد نظم حفظ بشود، نظام حفظ بشود. كليه امور مربوط به نظام ، اين اسلام است . و اگر يك چيزي تخلف از نظام كرد، اين بر خلاف اسلام است وجلوگيري لازم است .
ارزش انسان در توجه به تكاليف الهي
و من باز هم به آقايان عرض مي كنم كه توجه بكنيد كه مقام ، شما را نگيرد. ارزش انساني انسان به مقام نيست ، به اين نيست كه من نخست وزيرم ، من رئيس جمهورم ، من رئيس مجلسم ، من وكيل مجلسم ؛ اينها ارزش نيست . ارزش انسان به اين است كه توجه بكند كه چه بايد در مقابل خداي تبارك و بندگان خداي تبارك و تعالي بكند، چه تكليفي انسان دارد در مقابل خدا و در مقابل بندگان خدا كه از خدا هستند؛ اين ارزش است . مادامي كه شما اين ارزش را حفظ بكنيد، ارزش اسلامي و انساني را حفظكرده ايد. و اگر از اين ، انحراف حاصل بشود، شما هر مقامي پيدا كنيد؛ در علم بشويدبالاترين علما، در زهد هم هر چه مي شويد، بشويد، اما ارزش را از دست داده باشيد، شمانه پيش خدا ديگر ارزش داريد، نه پيش خلق خدا. بايد فكر اين معنا [را] بكنيد كه خدمت كنيد به كشور، خدمت كنيد به ملت كه بعد از خود شما - كه ان شاءالله - حالا طولاني باقي مي مانيد - مثل مرحوم رجايي كه مردم اين طور برايش به سر و سينه مي زنند، مردم شهادت فعلي و عملي بدهند بر اينكه شما خوبيد تا خداي تبارك و تعالي در محضرش شما را قبول كند؛ براي اينكه آدمي بوده است كه يك عده اي شهادت دارند مي دهند،عملا توي سرشان مي زنند از رفتن او . اين شهادت فعلي است بر اينكه اين آدم مقبول است و خداي تبارك و تعالي همين طور قبول مي كند و اگر گناهي هم داشته باشيد، به همين مي گذرد خدايتبارك و تعالي .
و من اميدوارم كه شما همه تان همان طوري كه سيره انبيا بوده است [باشيد؛ ] كه سيره انبيا براي اين بوده است كه در مقابل طاغوت محكم مي ايستادند و در مقابل ضعفا و فقراو مستضعفين و مستمندان فروتن بودند؛ آن طوري كه وقتي عرب وارد مي شود در مسجدرسول الله ، مي گويد: كدام يكتان [رسول خدا] هستيد؟ در وقتي كه رسول الله آن وقت [در راس ] حكومت بود، آن وقت در مدينه بودند، در مدينه تشكيل حكومت بود بساط،لكن وضعش اين طوري بود. از آن طرف ، در مقابل هيچ قدرتي خاضع نبود، براي اينكه او خدا را مي ديد. كسي كه توجه دارد به اينكه قدرت هر چه هست مال خداي تبارك وتعالي است و ديگران هيچ نيستند، اين ديگر نمي تواند خاضع بشود در مقابل يك قدرتمندي .
وارستگيهاي اخلاقي شهيد مدرس
شما ملاحظه كرده ايد، تاريخ مرحوم مدرس را ديده ايد: يك سيد خشكيده لاغر- عرض مي كنم - لباس كرباسي - كه يكي از فحشهايي كه آن شاعر به او داده بود،همين بود كه تنبان كرباسي پوشيده - يك همچو آدمي در مقابل آن قلدري كه هر كس آن وقت را ادراك كرده مي داند كه زمان رضاشاه غير زمان محمد رضا شاه بود. آن وقت يك قلدري بود كه شايد تاريخ ما كم مطلع بود، در مقابل او همچو ايستاد، در مجلس ، درخارج كه يك وقت گفته بود: سيد چه از جان من مي خواهي ؟ گفته بود كه مي خواهم كه تو نباشي ، مي خواهم تو نباشي ! اين آدم كه - من درس ايشان يك روز رفتم - مي آمد درمدرسه سپهسالار - كه مدرسه شهيد مطهري است حالا - درس مي گفت - من يك روزرفتم درس ايشان - مثل اينكه هيچ كاري ندارد، فقط طلبه اي است دارد درس مي دهد؛اين طور قدرت روحي داشت . در صورتي كه آن وقت در كوران آن مسائل سياسي بودكه بايد حالا بروند مجلس و آن بساط را درست كند. از آنجا - پيش ما - رفت مجلس . آن وقت هم كه مي رفت مجلس ، يك نفري بود كه همه از او حساب مي بردند. من مجلسآن وقت را هم ديده ام . كانه مجلس منتظر بود كه مدرس بيايد؛ با اينكه با او بد بودند، ولي مجلس كانه احساس نقص مي كرد وقتي مدرس نبود. وقتي مدرس مي آمد، مثل اينكه يك چيز تازه اي واقع شده . اين براي چه بود؟ براي اينكه يك آدمي بود كه نه به مقام اعتنا مي كرد و نه به دارايي و امثال ذلك ؛ هيچ اعتنا نمي كرد؛ نه مقامي او را جذبش مي كرد، [نه دارايي ] ايشان وضعش اين طور بود كه - براي من نقل كردند اين را كه -داشت قليان خودش را چاق مي كرد. خودش اين طور بود. فرمانفرماي آن روز - حالا كه من مي گويم "فرمانفرما"، شما به ذهنتان نمي آيد كه يعني چه - فرمانفرماي آن روز واردشده بود منزلش . گفته بود كه به او، حضرت والا، من قليان را آبش را مي ريزم ، تو اين را،آتش سرخ كن را درست كن يا بعكس . از اينجا، همچو او را كوچك مي كرد كه ديگر نه ،طمع ديگر نمي توانست بكند. وقتي اين طور با او رفتار كرد كه بيا اين آتش سرخ كن راگردش بده ، آن آدمي كه همه برايش تعظيم مي كردند، همه برايش چه مي كردند، اين وقتي اين طوري مي رسيده ، اين شخصيتها را اين طوري از بين مي برد كه مبادا طمع كندكه از ايشان چيزي بخواهد.
من بودم آنجا كه يك كسي يك چيزي نوشته بود. زمان قدرت رضاشاه ، زماني كه آن وقت باز شاه نبود - آن وقت يك قلدر نفهمي بود كه هيچ چيز را ابقا نمي كرد - يك كسي آمد گفت : من يك چيزي نوشتم براي عدليه ، شما بدهيد ببرند پيش حضرت اشرف كه -يك همچو تعبيرهايي - كه ببينند. گفت : رضاخان ، كه باز نمي داند اصلش عدليه را با"الف " مي نويسند يا با "ع " مي نويسند؛ من بدهم اين را او ببيند؟ نه اينكه اين را در غياب مي گفت ، در حضورشان هم مي گفت . اين جوري بود وضعش .
اين چه بود؟ براي اينكه وارسته بود، وابسته به هواهاي نفس نبود، اتخذ الهه هويه (8)نبود. اين ، هواي نفساني خودش را اله خودش قرار نداده بود، اين اله خودش را خدا قرارداده بود. اين براي مقام و براي جاه و براي وضعيت كذا نمي رفت عمل بكند، او برايخدا عمل مي كرد. كسي كه براي خدا عمل مي كند، وضع زندگي اش هم آن است ، ديگراز آن وضع بدتر كه ديگر نمي شود برايش . براي چه ديگر چه بكند؟ از هيچ كس هم نمي ترسيد. وقتي كه رضاشاه ريخت به مجلس كه فرياد مي زدند آن قلدرهاي اطرافش كه زنده باد كذا و زنده باد كذا، مدرس رفت ايستاد و گفت كه مرده باد كذا، زنده باد خودم .خوب ، در مقابل او، شما نمي دانيد حالا، در مقابل او ايستادن يعني چه و او ايستاد. اين براي اين بود كه از هواهاي نفساني آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود.
وارستگي انسان در رهايي از وابستگيها
تمام وابستگيها منشاش وابستگي اي است كه انسان به خودش دارد. تمام وابستگيها ازخود آدم پيدا مي شود. وقتي انسان وابسته است ، نفسش وابسته است به جهاتي كه مال خودش است ، به نفسيت خودش ، به وضعيت خودش ، اين تمام وابستگيهايي كه درخارج هم برايش پيدا مي شود، منشاش اينجاست . وقتي اين وابستگي باشد، اگر بخواهندبرايش تحميل كنند، چون اين وابستگي هست ، تحميل مي كند، قبول مي كند. وقتي ببيننديك چيزي با اين آمالي كه دارد مخالف است ، اگر نكند، يك وقت به هم مي خورد، اين خاضع خواهد شد. اگر انسان از اين وابستگي وارسته شد، آزاد شد از اين ، اين ديگر آزاداست ، اين ديگر از كسي نمي ترسد؛ همه قدرتهاي عالم جمع بشوند، اين نمي ترسد؛ براي اينكه آخرش اين است كه من از بين مي روم ، ديگر بالاتر از اين كه نيست ؛ هماني كه الان ملت ما دنبالش دارند مي روند كه بياييد دعا كنيد من شهيد بشوم . روزي چند نفر شايد من اينجا بعضي روزها مي بينم كه مي گويند كه دعا كنيد من شهيد بشوم . من مي گويم : دعامي كنم شما پيروز بشويد، ان شاءالله .
ان شاءالله خداوند همه شما را موفق كند، مويد كند و همه آن اشخاصي [را] كه به شهادت رسيدند و براي اين ملت خدمت كردند [رحمت كند؛ ] مثل مرحوم رجايي كه اين روز، اين روزها سالش است ؛ مرحوم باهنر و ديگر اشخاصي كه از همين قبيل بودند ورفتند از دست ما. و البته ما خيلي ضرر ديديم ، لكن باز همان مسئله است . جانشين آنهابراي اين بود كه ملت بود، مردم بودند، اعيان و اشراف نبودند. آن وقت اگر يك نخست وزير را مي كشتند، يك بساطي مي شد؛ شاه مردگي همان و به هم ريختن سر تا سر ايران [همان ] اين طور بود. تا شاه مردگي مي شد، سر تا سر ايران به هم مي خورد. حالا رئيس جمهورش نباشد، خوب ، نبود، يكي ديگر بسم الله . . . : "همه ايران بهشتي است ". (9)خوب ، مردم طرحشان اين است كه بهشتي از خود ماست ، يك چيز خارجي نيست ، ازخارج يك چيزي صادر نكرده ايم ، وارد نكرده ايم ؛ از خود ما هست خود ما يكمان رفت ، يكي ديگر مي آيد. رجايي رفت ، يكي ديگر مي آيد؛ آن هم برود، يكي ديگرمي آيد. هر كدام از ماها و شماها بروند، يكي ديگر مي آيد. اين جوري است وضع ايران امروز. و اين وضع را بايد ما حفظ كنيم ، دعا كنيم كه خداوند اين وضع را براي ما حفظكند. و با حفظ اين ، هر يك از ما از بين برويم ، جا داريم . و عوض داريم ؛ مي آيند جايش را پر مي كنند. و اگر اين طور نباشد، يك وقتي به طور سابق بشود، ديگر آنجا جوري است كه وقتي يك رفت ، به هم مي خورد اوضاع . خدا ان شاءالله همه شما را حفظ كند وهمه ما را موفق كند كه به احكام اسلام عمل كنيم و وزارتخانه هايمان را اسلامي كنيم .افراد اگر چنانچه - خداي نخواسته - منحرف اند، اين افراد منحرف را نصيحت كنيم ؛ اگرنمي شود، عوض كنيم . و لازم نيست كه هر منحرفي اينجا باشد؛ خوب ، برود يك كارديگري بكند. ان شاءالله موفق و مويد باشيد.
پانویس :
1- "حضرت اشرف " ، لقب و عنواني بود كه بويژه در زمان سلسله قاجار به صدر اعظم ها "نخست وزيرها" مي دادند. 2- اشاره است به فيلمي كه از خانه محقر شهيد رجايي تهيه كرده بودند. اين فيلم چند روز قبل از شهادتش - زماني كه رئيس جمهور ايران بود در تلويزيون به نمايش در آمد.
3- شهيد محمدجواد باهنر. 4- اتحاد جماهير شوروي "سابق ". 5- شهيد سيد محمد حسيني بهشتي .
6- شهيدان : قاضي طباطبايي ، مدني ، صدوقي ، دستغيب و اشرفي اصفهاني .
7- ابوالحسن بني صدر. 8- سوره فرقان ، آيه 43: ((هواي نفساني خود را به خدايي گرفته است )). 9- اشاره است به شعار مردم در تشييع پيكرهاي شهيد بهشتي و يارانش :امريكا در چه فكريه ايران پر از بهشتيه



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 181,327,575