خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - توجه به معيارهاي الهي - مجاهدات انبيا در راه خدا - ساعت 10 صبح 6 آبان 1359

عنوان : توجه به معيارهاي الهي - مجاهدات انبيا در راه خدا
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : ساعت 10 صبح 6 آبان 1359
تاریخ قمری : 18 ذي الحجه 1400
مناسبت : عيد غدير خم
جلد : 13

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
انسان اعجوبه مخلوقات
مبارك باشد اين عيد سعيد بزرگ بر ملتهاي مستضعف جهان و بر توده هاي زير باراستكبار و بر ملت شريف رزمنده اسلامي ايران .
انسان يك موجود عجيبي است . در جميع طبقات موجودات و مخلوقات باري تعالي ،هيچ موجودي مثل انسان نيست . اعجوبه اي است كه از او يك موجود الهي ملكوتي ساخته مي شود و يك موجود جهنمي شيطاني هم ساخته مي شود. موجودات ديگراينطور نيستند. اينطور نيست كه اين فاصله باشد بين فرد كامل و مابين فرد جهنمي ناقص .اين از مختصات انسان است كه حق تعالي او را با جميع اوصاف و صفات مقدس خودش ايجاد كرده است و همه چيز در او هست . از اين موجود، پيغمبر اكرم و ساير پيغمبرهامحقق شده است و "ابوجهل "(1) و ساير "ابوجهل ها" هم هست . و واسطه ما بين اين دو تاهم "الي ما لايعلم "(2) هست . و كارهايي كه از اين انسان صادر مي شود، حسن و قبح وصلاح و فسادش ، بستگي دارد به آن جهات روحي انسان . اعمال به حسب صورت با هم خيلي فرق ندارند. آن چيزي كه فارق بين اعمال است ، آن نيات است ؛ انما الاعمالبالنيات . (3) ملاحظه مي كنيد كه شمشير دست دو نفر باشد و مثل هم فرود بيايد و مثل هم دونفر را هلاك كند. يكي از آنها مثل عبادت ثقلين (4) باشد ارزشش ، و يكي از آنها طوري باشد كه در فساد و در تباهي ، قابل ذكر(5) نباشد. اما عمل يك عمل است ؛ دست بالامي رود و فرود مي آيد و يك نفر را مي كشد. اين اختلاف ، مال اختلاف خود انسان است . اختلاف روحيات انسان است . و اختلاف قصدهايي است كه روي آن قصدها واغراضي كه روي آن اغراض ، اعمال موجود مي شوند. انگيزه اعمال به غايات است . آن چيزي كه اعمال را با هم مختلف مي كند، آن غاياتي است كه انسان را وادار مي كند به اينكه عملي را انجام بدهد، و مراتب حسن و قبح و مراتب فضيلت و رذيلت هم ، روي همين معناست . انگيزه هايي هم كه در اعمال بشري است اختلافش روي همين معنويات است ، و اراده و تصميم و غايات . يك فعلي مي بينيد كه غايتش الهي است و غير غايت الهي هيچ چيز در آن دخالت ندارد.
استواري انبيا، در مقابل مشكلات
آن عملي كه الهي باشد و انگيزه اي جز الهيت نداشته باشد، مثل اعمالي كه انبيا - عليهم السلام - در تبليغات خودشان انجام مي دادند. اين اعمال طوري است كه هيچ انگيزه اي ندارد، الا خداي تبارك و تعالي . و لهذا انبياي بزرگ در عين حالي كه در اين تبليغشان ودر اين ارشادشان ، آنقدر زحمات را متحمل مي شدند، هيچ يك از اين زحمات ، آنها رااز آن عملي كه داشتند سست نمي كرد. و بايد گفت كه هيچ يك از آن زحماتي كه ما و به حسب انگيزه هاي بشري به نظر مي آيد كه زحمت است ، براي آنها اينطور نبود. براي اينكه روي آن مقصدي كه آنها حركت مي كردند و عمل مي كردند، آن مقصد به قدري بزرگ بود و به قدري عالي بود كه تمام زحماتي كه براي آن مقصد متحمل مي شدند، به نظرشان زحمت نبود. مقصد نظر بود. و لهذا مي بينيد كه تمام عمرشان را انبيا صرفمي كردند در همان مقصدي كه داشتند. و يك قدم عقب نمي گذاشتند. و هيچ تزلزلي درروح آنها حاصل نمي شد.
من گمان ندارم كه هيچ كس به قدر رسول اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم -در آن سيزده سالي كه مكه تشريف داشتند، و در آن ده سالي كه در مدينه ، اگر كسي درست توجه بكند به زندگي حضرت مولا رسول الله ، مي بيند كه شايد آدم بتواند بگويد يك روز ايشان ، يك حالي كه به حسب نظر ما استراحت است ، ايشان نداشته اند. آن وقتي كه در مكه بودند، آنقدر فشار داشتند و آنقدر اذيت به ايشان مي كردند و آنقدر ايشان را درتنگناي همه طور و همه جانبه مي گذاشتند كه بالاخره مجبور شدند كه بروند در يك غاري ، و در آنجا هم تحت نظر اينها بودند، و زندگي ايشان آنطور گذشت . يك روزبراي ايشان استراحت نبود. و بعد از اينكه ديدند نمي شود در مكه ماند و تبليغاتشان درمكه آنقدر تاثير ندارد و يك عده معدودي ، چند نفري به ايشان ايمان آوردند، ايشان هجرت كردند، و اگر وضع ايشان را در مدينه هم ببينيم ، مي بينيم كه در اين ده سال مدينه ،جز زحمت و اشتغال به جنگهايي كه پيش آمد و غزوه هايي كه پيش آمد، نداشتند، و درآن غزوات هم سنگيني اش به دوش خود ايشان بود. لكن مقصد يك مقصدي بود كه اينها پيش او هيچ نبودند. در مكه وقتي كه به ايشان پيام دادند كه تو بيا دست از اين دعوتت بردار، و تو هر چه مي خواهي ما در اختيارت - مثلا - مي گذاريم ، ايشان فرمودندكه اگر همه عالم - تعبيرشان تقريبا اين است كه - همه زمين و آسمان را به من بدهيد، من اين دعوت را، دست از آن برنمي دارم . براي اينكه اين دعوت الهي است . اين ماموريت الهي است . ماموريت الهي را براي اينكه ، يك منصبي ، يك مقامي ، يك ماليتي ، يك چيزي پيدا كنم معنا ندارد.
مقاصد وقتي كه عالي شد، زحمتهاي در راه آن مقصد بايد در نظر انسان نباشد. از آن طرف ، آن افرادي كه از فطرت انساني خارج شدند، و حيواني هستند به صورت انسان ،سبعي هستند به صورت انسان ، شيطاني هستند به صورت انسان ؛ آنها هم در راه مقصدخودشان كوشش مي كنند. مقصدي كه دارند آنها هم كوشش مي كنند. لكن فرق مابيناين دو راه و اين دو مقصد اين است كه آنها كوشش مي كنند براي به دست آوردن يك مارب (6) حيواني - شيطاني ؛ و اينها كوشش مي كنند براي يك مقصد الهي . اينهامي خواهند كه جامعه را، تمام جامعه را انسان كنند. انبيا مامورند از جانب خداي تبارك وتعالي كه بيايند و جامعه ها را كه در سر دو راهي واقع شدند، يك راه ، راه انسانيت است ويك راه ، راه شيطاني و طاغوتي و غير انساني . و خود مردم نمي توانند درست تشخيص بدهند راه را. انبيا موظفند كه ملتها را و گروهها و جمعيتها را با دعوتهاي خودشان ، باتعليمات و ارشادات خودشان ، انسان كنند. از اول خلقت تا آخر، همين معنا طرح است كه اين جمعيتها انسان بشوند.
صراط مستقيم ، معيار پيروزي و شكست
همه زحمتهاي انبيا و همه كتب آسماني و همه دعوتهاي اوليا و انبيا، براي اين بوده است كه اين موجودي كه اگر به خودش واگذاشته بشود، از تمام حيوانات بدتر است ، و ازتمام شياطين شيطانتر است ، اين را هدايت كنند و به صراط مستقيم دعوت كنند و الهي كنند. انساني الهي كنند. البته توفيق نبوده است كه همه را انسان كنند. سركشها زياد بودند.كساني كه از فطرت انساني خارج بودند زياد بودند و زياد هستند. لكن آنها كوشش خودشان را كردند. و آن مقدار از بركاتي كه در دنيا هست ، همه از بركات انبياي بزرگ الهي است و اوليا. ما نبايد معيارها را معيارهاي مادي قرار بدهيم ، و پيروزي و شكست راهم روي معيارهاي طبيعي و مادي مطالعه كنيم . ما معيارها را بايد معيارهاي الهي قراربدهيم ، و پيروزي و شكست [را] هم در همان ميدان الهي تشخيص بدهيم . ما اگر در آن ميدان الهي و در آن صراط مستقيم انساني پيروز باشيم ، اگر تمام عالم هم به ضد ما قيام كنند و ما را هم نابود كنند، ما پيروزيم . براي اينكه معيار، معيار طبيعي نيست . عالم هم همين عالم طبيعي نيست . اين عالم طبيعي ، اخيره موجودات است . تفاله موجودات است .عوالمي كه الي ماشاالله هست و ما از آنجا آمده و به آنجا خواهيم رفت . ميزان ، آن ميداناست و ميزان ، آن راه است . انسان ، به ما هو انسان ، شكست و پيروزي اش ، معيارش آن راه است ، نه طبيعت . اگر ما در آن راهي كه داريم - همان راهي كه انبيا داشتند - ما هم موفق بشويم كه همان راه را برويم ، همان طور كه انبيا - عليهم السلام - پيروز بودند، در آن راهي كه راه مستقيم انسانيت است پيروز بودند. ولو اينكه كشته شده اند، ولو اينكه آتش زدندبعضي شان را، ولو اينكه به زحمت انداختند آنها را، لكن در آن راهي كه راه انسان بودهمه آنها پيروز بودند، در مقابل آنهايي كه طاغوت بودند. فرعونها و امثال آنها در اين راه شكست خوردند. در راهي كه راه انسان است ، آنها شكست خوردند. اصلش در اين راه نيامدند.
دشمنهاي انسانيت و اسلام ، اصلش شم اين معنا را نكردند كه يك چيز ديگر غير ازاين حيوانيت و غير از اين طبيعت هم هست . آنهايي كه فهميدند كه مقصد، مقصد الهي بايد باشد و ما از خداييم و به او رجوع مي كنيم ؛ انا لله و انا اليه راجعون . (7) ما از خداييم . ماكاري انجام نمي دهيم ، ما همان چيزهايي كه خدا به ما داده است در راه خودش [مي دهيم ]. اگر مثل انبيا هم فرض كنيد، يا در طريق انبيا هم باشيم ، اين كوردلي است كه انسان خيال كند من يك كاري كردم . تو غرق نعمتهاي خدا هستي . چشمت از خداست ،گوشت از خداست ، قدرتت از خداست ، دستت از خداست ، پايت از خداست ، همه ازاوست . من نمي توانم اسمش را هم امانت بگذارم ، باز يك نفسانيتي هست در كار. وقتي همه از او هست ، در راه او اگر داديد كاري نيست ، اين چيزي كه از خود اوست در راه خود او. اگر بنا باشد كه ما اين ارزش انساني را ادراك بكنيم و اين ارزش الهي را ادراك بكنيم ، نبايد متاثر بشويم از اينكه ما را در تنگناي اقتصادي قرار دادند. تنگناي اقتصادي ،هر كاري بكنند راجع به دنياست ، راجع به طبيعت است . ما را در هجوم نظامي قراربدهند، يكوقت خودشان مستقيما، يكوقت با اياديشان . ما نبايد از اين معنا اصلا آزرده بشويم . چرا آزرده بشويم ؟ ما مامور خدا هستيم و خداي تبارك و تعالي ، همه نعمتها را بهما عطا فرموده است . و آن چيزهايي كه عطا كرده ، در راه او بايد صرف بكنيم .
ذكر خدا موجب آرامش قلبها
اگر موفق شديم كه صرف كرديم آن چيزهايي كه خدا به ما داده در راه او، ما پيروزهستيم . يك مسلمان و مومني كه به آن وظيفه شرعيه اي كه دارد، به آن وظيفه فطري كه دارد، اگر عمل بكند، اين پيروز است ، ولو در جامعه حيواني انسانها هم مفروز(8) باشد ومطرود باشد. و آن صورت انساني كه برخلاف آن مسير انساني رفتار مي كند، هر چه هم كه پيش برود، هي حيوانيتش زياد مي شود. سبعيتش زياد مي شود. انسان يك اعجوبه اي است كه از هر دو طرف غير متناهي است . از طرف سعادت غير متناهي و از طرف شقاوت غير متناهي . ما بايد ميزان فصل (9) مابين انسان و حيوان را، انسان و شيطان را به دست بياوريم ، تا بتوانيم بفهميم كي پيروز است و كي شكست خورده . اين ابرقدرتها كه ما اسمش را ابرقدرت مي گذاريم ، اينها تمام قدرتشان صرف حيوانيت مي شود. تمام قدرتشان را روي هم مي گذارند و صرف آمال حيواني و شيطاني مي كنند و به آن هم درست نمي رسند. اگر بنا بود كه به آن چيزي كه مي خواهند، برسند، كه بايد وقوف كنند.اينكه مي بينيد كه اين قدرتها هي جلو مي روند و هر چه داشته باشند، باز يك قدم جلوترمي روند، و اگر تمام اين عالم را هم داشته باشند، باز كافي براشان نيست ، اين براي اين است كه در آن طرف هم غير متناهي هست انسان . آن چيزي كه انسان را مطمئن مي كند،آن خداست . آن ذكر خداست ؛ بذكر الله تطمئن القلوب . (10) آن موجودات الهي از باب اينكه پناهگاهشان خداي تبارك و تعالي است ، آنها اطمينان دارند. اين موجودهاي ديگري كه طاغوتي هستند، پناهي ندارند. اينها هر چه دستشان بيايد و هر چه ظلم بكنند و هر چه كشورگشايي كنند، يك كشور ديگري هم مي خواهند باز بگشايند، و گمان نكنيد كه به اين سنخ افراد اگر همه اين كره ارض را بدهند، اين سير بشود. تمام اين سياره را اگر بهيك نفر بدهند، اين سير نمي شود. دنبال اين مي رود كه خوب ، ما برويم در اين سيارات ديگري ، ببينيم آنجا چه خبر است . برويم آنجا هم بيرق خودمان را بزنيم . چنانكه رفتنددر كره ماه هم بيرق زدند. اين براي اين است كه در طرف آمال حيواني هم انسان غير ازساير حيوانات است . حيوانات وقتي كه آن كار خودشان را، مثلا خوردند سير شدند،ديگر مي نشيند و كاري ندارد، تا وقتي كه گرسنه بشود. انسان اينطور نيست . كاري بكنيم كه اين راه را، راه مستقيم را انتخاب كنيم ، تا مطمئن بشويم ، تا خوف از ما زدوده بشود، ازبين برود. انبيا، هر كس به آنها جسارت هم مي كرد، هيچ ابدا چيزي به نظرشان نبود، چون كه مقصد، مقصد ديگري بود. مطلب يك مطلب ديگري بود. نه مايوس مي شدند و نه دلسرد مي شدند و نه گلايه مند مي شدند. بله ، انبيا دنبال اين بودند كه چرا بايد اين بشري كه فطرتا بايد فطرت سالم داشته باشد، چرا بايد اينطور باشد. رسول اكرم براي اين غصه مي خورد. در وحي هم به او گفته است كه : مثل اينكه تو خودت را داري به كشتن مي دهي كه اينها ايمان نمي آورند. (11) نظر اين بود كه اينها را آدم كند. هر كس كه آدم مي شد،يك بشارتي براي رسول اكرم يا انبيا بود. و اما اينكه بخواهند يك كشوري را بگشايند وبخواهند يك - فرض كنيد كه - بلوكي داشته باشند، و اين حرفهاي نامربوطي كه بين اصحاب طاغوت هست ، اينها در بين انبيا مطرح اصلا نبوده ، اصلا مطرح نيست . عالم طبيعت پيش انبيا مطرح نيست . آمدند اين طبيعي ها را، اين موجودات طبيعي را، از اينجابكشندشان ببرندشان طرف يك ممالك ديگر، يك عالم ديگر و آنچه در وهم من وشما نمي آيد.
خروج ملت از ظلمت به سوي نور
اين تحولي كه الان در جامعه ما پيدا شده است ، اين تحول معجزه آسا، اين تحولي كه راه صد ساله را در يك شب كانه پيمودند، اين را كي كرده است ؟ اين تحول ، يك تحولياست كه اگر يك استادي ، عارفي ، يك شخص الهي بخواهد با موعظه و نصيحت و اينهابكند، بعد از سي سال ، چهل سال زحمت ، ده تا پانزده تا را تربيت مي كند. يك كشور سي و چند ميليوني يكدفعه از آن ظلمتهايي كه بعضها فوق بعض (12) يكدفعه جهش كرد و در نورواقع شد، نورهاي غير متناهي . اين تحولي كه الان در كشور ما هست ، همه اش روي اين مقصد است كه از اول فريادشان بلند بود كه ما اسلام را مي خواهيم . طاغوت رانمي خواهيم . اين ، عنايت خدا را به اينها جلب كرد. خداي تبارك و تعالي كه مشاهده مي فرمايد كه يك ملتي از كوچك و بزرگشان مي گويند ما اسلام را مي خواهيم ، عنايتش را به اينها متوجه كرد. اين عنايت الهي است كه جوان كذايي كه بايد در - به حسب طبع خودش - بايد در كجا باشد، اين را كشاند به جنگهاي بين اسلام و غير اسلام ، و با چه روي گشاده . مثل سربازهاي ديگران نيست ، كه بايد با فشار و زور و وعده و وعيد آنها را واداركرد به امر. اينها همچو به طبع خودشان . من وقتي كه در تلويزيون مي بينم كه يك گروههايي ، زنهاي يك بلدي - خوب ، همه بلاد اينطورند - نشسته اند و دارند براي اين جوانهايي كه در جبهه ها مشغول هستند، با كمال جديت دارند بسته بندي مي كنند، دارندنان مي پزند، دارند بسته ها را درست مي كنند، من خجالت مي كشم كه ما چرا، ما چه هستيم و اينها چه هستند. يك ملت اينطوري شده است . يك ملت ، ملتي شده است كه براي اسلام و براي وطن اسلامي خودش تمام قشرها قيام كردند. هر كه هر چه مي تواند.خوب ، ديديد كه بعضي [از] اين پيرمردها، يكي از آنها هم آمده بود اينجا، از اين پيرمردها مي روند التماس مي كنند كه ما جبهه جنگ برويم . با اينكه نمي تواند برود،مي گويد نه ، من قدرتش را هم دارم بفرستيد مرا، مي توانم . بچه هاي كوچك هم همين فكر را دارند. همين كار را كه بزرگها مي كنند، بچه ها هم همان كارها را انجام مي دهند، وتعليمات نظامي كانه مي خواهند بگيرند. يك مملكتي اينطوري شده است . اين عنايت خداست كه به ما توجه پيدا كرده است . ما تا اين عنايت را داريم ، شكست نداريم . تا اينسايه عنايت حق تعالي به سر ملت ماست خوف از هيچ چيز نداريم . اگر ما يك موجودمادي بوديم ، يك موجودي بوديم كه نمي ديديم ، چشمهايمان را از آن عالم بسته بوديم و هر چه مي ديديم اينجا را مي ديديم ، بايد اگر يك نفر از ما كشته مي شود، بنشينيم عزايش را بگيريم . لكن وقتي يك موجود، موجود اسلامي و براي مقصد اسلامي داردكوشش مي كند، تمام كوششها را مي كند و در عين حال در خودش اصلا شكست نمي بيند. ميدانهاي جنگي كه شما الان ملاحظه مي كنيد و همه رفتند، و اشخاصي رفتند وملاحظه كردند، اين جوانهايي كه در آن ميدان دارند جنگ مي روند و برادرهايشان [را]مي بينند كشته شد و افتاد، هيچ فترت و فتوري به آنها دست نمي دهد. به همان طوري كه ازاينجا با شوق رفتند، با همان طور در جنگ هم با اشتياق و با دلاوري و با جرات ، با آغوش باز، شهادت را استقبال مي كنند. اين يك مسئله اي است . ايران يك وضعي پيدا كرده است كه ما نمي توانيم اين وضع را تعبيري از آن بكنيم ، جز اينكه بگوييم يك مملكت الهي است . يك مملكتي است كه فهميدند افرادش و اشخاصش ، كه براي اسلام بايدجانفشاني كرد.
مقايسه مسئولين كشور، با سران ساير كشورها
شما مقايسه اي بكنيد بين ملت ما و ساير ملتها - نه ، ملتها همه خوبند، آنها باز يك قدري به واسطه آن فشارهايي كه بر آنها مي آيد نمي توانند درست قيام كنند و ان شاءالله مي كنند - يك مقايسه اي بكنيد بين سردمدارهاي ممالك ديگر، با روساي اين مملكت .آقاي كارتر در كدام [يك از] جنگها رفته است توي جبهه جنگ ؟ ايشان در همان كاخ سفيد و آن كاخ ييلاقي اش نشسته و وا مي دارد اشخاص را جنگ بكنند. كشته هم بشوندبه جهنم . شما براي من كار بكن ، بمير و بدم . و آقاي صدام در كدام جبهه ها آمده است وسركشي كرده ؟ اين از سربازهاي خودش هم مي ترسد. از ملت خودش هم مي ترسد. دركجا شما سراغ داريد كه رئيس جمهورش ، دائما در جبهه از اين شهر به آن شهر باشد؟ وروساي ديگرش . اين آقاي رئيس مجلسش هم جبهه برود؟ كجا اين مسائل هست ؟ امامجمعه ها را در كجا شما ديديد كه مثل جنديها لباس بپوشند و در جبهه بروند؟ كجا هست اينها؟ در كجا شما ديديد كه سربازهايش و ارتشيهايش و روساي ارتشش اينطورفداكاري بكنند؟ از آنها كشته مي شود، باز جلو بروند. در كجا هست اين مسائل ؟ يك مسائلي است كه جز در راه صراط مستقيم انساني حل نمي شود. براي اين است كه ملت مابا دولتش ، با ارتشش ، با اين چيزهايش دو تا نيستند. همه از هم هستند. از هم نمي ترسند.كي ما الان گرفتاري اين را داريم كه تهران مان يا اصفهان مان يا شيرازمان يا كجا، حكومت نظامي بشود؟ كي ما همچو نگراني داريم كه مبادا فلان قشر، فلان عشيره ، فلان - عرض مي كنم كه - جمعيت در اطراف ايران به ضد ما قيام كنند؟ ما همچو نگراني نداريم . يك چهار نفر بچه و جوان گول خورده اي كه هستند، اينها هم حالا ديگر فهميدند [كه ] نبايداين كارها را بكنند. ان شاءالله درست بفهمند. اين يك مملكت نمونه است الان ، و مادلمان مي خواهد كه اين مملكت نمونه ، آن نمونه عالي بشود، و الگو بشود براي همه مملكتها. اين مملكت ، شما در تاريخ نگاه كنيد از صدر تاريخ تا آخر، اگر پيدا كرديد يك جايي را كه زنها و زنهاي جواني كه حالا بايد - فرض كنيد كه - بروند سراغ جواني شان ، وپيرزنش ، پيرمردش ، پيرزنش ، اينطور كوشش كند در اينكه پشتيباني از ارتشش بكند،پشتيباني از پاسدارهايش بكند. شما كجا [سراغ داريد]؟ اگر سراغ داريد، بگوييد ما هم بفهميم . كجا شما همچو چيزي داريد كه دوش به دوش مردها و پاسدارها و ژاندارمري وارتش و همه قواي مسلح ، دوش به دوش اينها، زنها هم همراهي بكنند؟ هر كه هر قدري مي تواند. عراق اينطوري است ؟ همه مردم عراق ؟! خيلي مضحك است اين مطلب .ايشان گفته بودند كه - آقاي صدام - كه فرق مابين اينهايي كه داوطلب شدند براي ما - كه چهار صد هزار نفرند - با آنهايي كه در ايران هستند، اينها به ما احترام مي گذارند و به ماتوجه دارند، آنها اصلا پشتشان را كردند به پاسدارها و نظاميها، اين خوب ، انسان دهنش باز است ، هر چه دلش بخواهد مي گويد. اما خوب وقتي مطالعه كنيد، وقتي ايشان خيال مي كند كه عراق را توي محفظه اي گذاشته اند [و] هيچ كس نمي بيندش ! يك محفظه اي هست كه جمعيت عراق توي آن محفظه است فقط، هر چه به آنها نسبت بدهند هم چيزنيست . خوب اگر اينطوري هست ، پس اين حكومت نظامي ها چيست ؟ اگر مطلب اين است كه همه همراه شما هستند، خوب ، شما يكوقتي صاف و پاك برو تو اين جمعيتها،ببين مي تواني ! . قبل از اين ، همان طوري كه زمان محمدرضا بود، شما ديديد كه اينها اگريك ، اگر محمدرضا مي خواست از يك خياباني عبور كند، در عين حالي كه اتومبيلي كه نشسته بود، مسلح به همه جور چيزي بود و شيشه هايش هم ضد گلوله و همه بساط بود،مع ذلك از يك هفته قبل مي رفتند همه خانه ها را تخليه مي كردند و جايش نظاميها وساواكيها را مي نشاندند تا ايشان بيايند از اينجا عبور كنند و بروند آن طرف . حالا مامي بينيم كه همه اين اشخاص ، اين نخست وزير ما مي رود توي جمعيت با آنها صحبت مي كند، رئيس جمهور ما هم همين طور مي رود آنجا و همه اركان ما. اين ، اگر ايشان درست مي گويد، خوب ، برود توي جمعيتها، چرا خودش را قنداق كرده آن كنار؟
عدم امكان تفاهم اسلام و ضد اسلام
خوب ، چه داعي داشت ايشان كه بي مطالعه ، بدون اينكه بفهمد قصه چه است ، بدون اينكه ملتها را در حساب بياورد، همين كه بعضي از شياطين مثل خودش ، به گوشش خواندند كه الان وقت اين است كه حمله بكنيم و ايران را، يك شخصيتي براي خودمان درست كنيم - اينها راهش انداختند براي همچو جنايتي - چه داعي داشت اين كار را بكندكه حالا افتاده به اين طرف و آن طرف كه بياييد ما را صلح بدهيد؟ چه جوري صلح بكنيم ما؟ با كي صلح بكنيم ؟ اين هماني است كه يك كسي بگويد كه فرض كنيد كه پيغمبراسلام با ابوجهل صلح بكنند. آخر قابل صلح نيست . تويي كه اين همه جنايات واردكردي به كشور خودت و كشور ما، تويي كه اين همه مسلمانها را به كشتن دادي ، تويي كه اين جنايات را كه گمان ندارم در تاريخ نظيرش زياد باشد، اين همه جنايات را كردي ،تويي كه در دزفول آنطور جنايات را كردي ، حالا ما و فرض كنيد رئيس جمهور ما ومجلس ما و نخست وزير ما بنشيند در يك جلسه اي با شما جلسه كنند و دست بدهند واحوالپرسي كنند و بگويند بياييد، بسم الله ! شط العرب مال شما، ديگر ما را رها كنيد! مسئله اين است ؟! ما جواب ملت عراق را چه بدهيم ؟ حالا ملت خودمان هيچ ، جواب ملت عراق را چه بدهيم كه يك رژيمي كه چندين سال بر او حكومت كرده است غاصبانه ، و آنقدر از جوانهاي آنها را كشته و آنقدر از جوانهاي آن را معيوب كرده وآنقدر از علماي آنجا را شهيد كرده و حالا ما بنشينيم ، ما كه ادعا مي كنيم مسلمانيم ،بنشينيم سر يك ميز و با ايشان صحبت كنيم كه بياييد با هم مصالحه كنيم ؟ جواب ما، حالاجواب خدا هيچ كه جواب بايد بدهيم . جواب انبيا هيچ كه جواب بايد بدهيم . جواب ملائكه الله هيچ كه جواب بايد بدهيم . جواب مستضعفين هيچ كه بايد جواب بدهيم .جواب اين ملت عراق را ما چه بدهيم . اگر از كربلا يك طوماري براي ما برسد كه شماچرا با يك آدمي كه علماي ما را شهيد كرده ، روشنفكرهاي ما را در حبس كرده - حبسهايشان الان جا نمي شود، يك جاهايي را تخليه كردند براي حبس از براي اينكه ،از طوري كه نقل كردند براي ما - شما نشستيد با اينها صلح مي كنيد؟! چه صلحي ما داريم ؟ما با اين شهدايي كه داريم چه جواب بدهيم ؟ ما اينقدر شهيد داديم ، حالا بنشينيم سريك ميز و با ايشان صحبت كنيم ؟! مسئله ما مسئله مكتبي است . مسئله دلخواهي نيست . ماسر اسلام دعوا داريم . ما مي گوييم كه يك نفر آدمي كه اسلام را اصلش مخالف با حزب خودش مي داند، اسلامش اسلام عفلقي است كه از اسلام كارتري هم بدتر است . يك نفر آدم و حزبي كه اسلام را مخالف همه چيز خودش مي داند، و با تمام قوا اگر دستش برسد مي كوبد اسلام را، ما با او مي توانيم مصالحه كنيم ؟ يعني اسلام را ما فدا كنيم ؟ مگراسلام زمين است ؟ مگر اسلام آسمان است ؟ همانطوري كه در زمان شاه مخلوع اگر به مامي گفتند بياييد با هم مصالحه - گفتند هم - ، با ما بياييد مصالحه بكنيد، خوب ، ما حق داشتيم مصالحه كنيم . يك كسي كه با اسلام مخالف است ؟! باز مخالفت او كمتر از اين است . منتها همان حقه بازيهايي كه آن مردك مي كرد و در ايران او مي رفت به [حرم ]حضرت رضا، مي آمدند عكسش هم مي انداختند، همان كارها را اين مي كند. حالامي رود، در راديو بود، كجا بود، نوشته بود، كه بي ركوع نماز خوانده ! حالا اين اشكال به او نيست اين . ما با اينها هيچ راه مصالحه اي نداريم . براي اينكه ، مقصد ما يك مقصدياست و آن اسلام است . همه ملت ما اسلام را مي خواهند. مقصد آنها هم يك مقصد ضداسلامي است . اسلام و ضد اسلام نمي شود با هم تفاهم كنند.
قابل اصلاح نبودن سران رژيم بعث
بله ، اسلام اجازه داده به اينكه يك كسي اگر مسلمان شد و به آداب اسلامي اش رفتاركرد، و فهميديد كه مسلمان است و اينها، او را قبول كنيد از آن . ايشان - خودش را - دست بردارد از اين كارها، و از مملكت عراق هم دست بردارد و بشود يك نفر مثل افرادعادي ، و توبه كند و بگويد من مسلمان شدم حالا الاسلام يجب ما قبله (13) و اما خدا همچوقلبهاي اينها را - در آن - مهر زده است و سياه كرده است به واسطه اعمال خودشان ، كه اينها ديگر قابل اصلاح نيستند. هيچ قابل نيستند. اينها ديگر نمي توانند اصلا توبه كنند.اينها كارهاي خودشان را، يعني آدمكشي را، آنطور جنايت را ايشان تبريك گفته ، به اينهايي كه جنايتها را كردند، اين اصلا قابل اصلاح نيست . و ما هم حق نداريم اصلاح كنيم . فرضا من بخواهم ، فرض كنيد شهوت نفسانيم اقتضا كند، اما تكليف الهي را چه بكنيم ؟ ما مكلف هستيم ، ما همان طوري كه با محمدرضا نمي توانستيم اصلاح بكنيم ،جواب نداشتيم از اينهايي كه شصت هزار جمعيت از آنها مرده است و كشته شده و شهيدشده ، اگر آن پيرمرد . . . ، من بعضي وقتها به كساني كه خيرخواهي مي كردند، مي گفتم خوب ، من جواب اين پيرزني كه جوانش را از دست داده ، چه بگويم ؟ ما بياييم آقاي محمدرضا را با او مصالحه كنيم به اينكه او حكومت نكند، سلطنت بكند! ! معني سلطنت اين است كه ايشان آن بالاها بنشينند و ما اعليحضرت آريامهرش را بگوييم و - عرض مي كنم - همه تشريفات و همه تجليلات را از او بكنيم ، منتها او ديگر تو سر ما نزند. من مي گفتم ، من جواب اين پيرزني كه آمده مي پرسد از من كه تو چكاره بودي كه جوان من از دستم رفت ، تو او را اعليحضرت همايوني مي خواني ؟ الان هم همان حرف است . ماهاچكاره ايم كه برويم بنشينيم با اينها صلح كنيم . اين دنيايي كه هي فرياد مي زنند به اينكهبياييد با ما مصالحه كنيد و به اسلام برگرديد، اينها اسلام را مثل اينكه نشناختند.
بعضي از اين آخوندهاي درباري كه ما را نصيحت مي كنند كه بياييد به اسلام برگرديد. اينها اسلام را نمي دانند چه است . اينها اسلام را جز خوردن چيزي نمي دانند.همان مسائل حيواني . اگر اينها اسلام را مي دانستند، اينها كه مي دانند كه مردك ، اين حزب عفلقي مسلمان نيست ، و هجوم كرده به يك مملكت اسلامي ، تكليف آن كسي كه هجوم مي كند به مملكت اسلامي ، تكليف همه مسلمين است كه به او هجوم كنند. تازه آن آخوند درباري مي گويد كه بياييد با هم به اسلام برگرديد! ! آخر تو بيا به اسلام برگرد. توبيا بفهم اسلام چه است . اگر اسلام خلاصه مي شد در اكل و شرب و مارب حيواني ، آن وقت بله بايد بياييم با هم بنشينيم به آن اسلامي كه شما مي گوييد برگرديم . اما اسلام آن است كه آن شهدا را داده است . اسلام آن است كه براي رسيدن به مقصد، آن همه زحمت را نبي اكرمش و اوليايش متحمل شدند. حالا ما براي اينكه چند نفر جوان ازدستمان رفته - با اينكه خيلي عزيزند - از اسلام دست برداريم و برويم بنشينيم مصالحه كنيم ؟ ما و ملت ما هماني است كه در اين خيابانهاي تهران و در شهرستانهاي ديگر آنهمه جوانها را از دست داد و مصالحه نكرد. در صورتي كه همه قدرتها دست آن شخص خبيث (14) بود و دنبال كرد مقصد خودش را تا به مقصد رسيد. جوانهاي ما اينها هستند.مردم ما، زن و مرد ما اينها هستند كه دنبال مقصد و مكتبشان هستند و مصالحه نخواهندكرد با هيچ قدرتي و با هيچ ابر قدرتي .
تفاوت ارتش ما با ارتش عراق
فرق ارتش ما و ارتش آنها اين است كه ارتش ما دستش بسته است . ارتش ما اسلام برايش تكليف معين كرده . ارتش آنها دستشان باز است . توپ ، موشك زمين به زمين به اصطلاح خودشان مي اندازند، نه متري ، ده متري ، يك شهر هم همه اش را خراب كنند،آن وقت تبريك مي شنوند. ارتش ما نمي كند اين كار را، نمي تواند اين كار را بكند ونخواهد كرد. ارتش ما فقط موارد جنگي آنها و اشخاصي كه مخالف اسلام و قيام بر ضداسلام كردند، مي كوبد و خواهد كوبيد.
من بايد يك تسليت به سرتاسر ايران و تبريك عرض كنم . و خصوصا به خوزستان وبالاخص به دزفول تبريك عرض كنم براي اينكه ، آنطور روح مقاومت دارند، و آنطورمردانه قيام كردند و مشغول به مقابله با دشمن هستند، و تسليت به كساني كه جوانهايشان رااز دست دادند. و ما همه هستيم . همه شريك هستيم ، جوانها مال همان تنها پدر و مادرهانبود. جوانها مال اسلام بود. پيغمبر اسلام تسليت به شما مي گويد. مصيبت بر اسلام واردشده . از آنها تشكر كنم به اينكه براي اسلام خوب قيام كرديد و اجر شما با اسلام است . باخداي اسلام است .
و تشكر كنم از همه قواي مسلحه اي كه در اين جنگ بين اسلام و كفر، قيام به وظيفه كردند و خوب هم قيام كردند. شهيد دادند و خرابي براي مملكتمان وارد شد. اينها هم شهيد دادند و كوشش كردند و مردانه قيام كردند. از آنها هم همه و از همه رده هاي بالايي كه - بالا و پايين ما نداريم ان شاءالله - برادرهايي كه در اين مسائل وكيل بودند رفتند آنجا،نخست وزير است - نمي دانم - رئيس جمهور است ، امام جمعه است همه اينها كه مشغولند به اين خدمت و صادقانه هم مشغولند، از آنها تشكر كنم ، و ملت ما بايد قدرداني بكنند از آنها. اينها برادرهاي شما و ما هستند كه در جبهه ها رفتند و شهيد مي دهند وجديت مي كنند، و ان شاءالله پيروز مي شوند. كساني كه بر ضد اسلام هستند، به جاي خودشان مي نشانند. و از مملكت عراق و از ملت عراق تشكر كنم كه در اين وقت ، آنهاهم به آنقدري كه ميسورشان هست پشتيباني مي كنند از مملكت ايران كه پشتيباني ازاسلام است ، از آنها هم تشكر كنم .
و از همه جوانهايي كه ، و غير جوانهايي كه از همه بلاد عالم ، از اقصي بلاد، از امريكا،از اروپا و از پاكستان ، از هندوستان ، از همه جا پشتيباني كردند از ما، اظهار پشتيباني كردند، مهيا بودن خودشان را براي دفاع از اسلام اعلام كردند، از همه آنها هم تشكر كنم .و از خداي تبارك و تعالي توفيق سعادت براي همه بخواهم ، و ان شاءالله به آنجا نمي رسدكه محتاج بشود كه همه جوانها از همه اطراف و همه مردم دنيا و متعهدين از همه جاهجوم كنند، و يك همچو آدمي را از بين ببرند ما جوانهاي خودمان و ارتش خودمان كافي است براي اين امر.
و عمده اين است كه خداي تبارك و تعالي با ماست و ما اتكال به خداي تبارك وتعالي داريم . و اميدواريم كه اين اتكال را تا آخر داشته باشيم تا عنايات حق تعالي راحفظ كنيم . از خداوند تعالي سلامت و سعادت همه ملتها را، مستضعفين را خواستارم .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
1- ابوجهل ، كنيه عمرو بن هشام مخزومي است كه از مخالفان سرسخت حضرت رسول اكرم "ص " بود.
2- تا آنجا كه دانسته نمي شود. 3- عوالي اللالي ، ج 2، ص 11، ح 19: "كردار هر فرد به نيتهاي اوست ".
4- اشاره است به ضربت شمشير علي "ع ".
5- اشاره است به ضربت شمشير ابن ملجم مرادي بر سر مقدس علي "ع ". 6- لذات ، خوشيها. 7- سوره بقره ، آيه 156. 8- جدا كرده شده ، تفكيك شده .
9- جدايي .
10- سوره رعد، آيه 28. 11- اشاره است به آيه 6 سوره كهف : "فلعلك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا" اي رسول ،نزديك است كه اگر امت تو، به قرآن ايمان نياورند جان عزيزت را از شدت حزن و تاسف بر آنان ، هلاك سازي . 12- سوره نور، آيه 40: "برخي بالاتر از برخي ديگر". 13- بحارالانوار، ج 101، ص 371، ح 7. "اسلام آنچه را كه قبلا بوده ، مي پوشاند". 14- محمدرضا پهلوي .



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 169,900,306