عنوان : دو ركن اصلي آموزش و پرورش
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 28 شهريور 1361
تاریخ قمری : 1 ذي الحجه 1402
مکان : تهران ، جماران
مخاطب : مصباح يزدي ، محمدتقي - قرائتي ، محسن "نماينده امام در نهضت سوادآموزي " -پرورش ، علي اكبر"وزير آموزش و پرورش " - نجفي ، محمدعلي "وزير فرهنگ وآموزش عالي " - اعضاي دفتر هماهنگي حوزه و دانشگاه و مربيان امور تربيتي
جلد : 16
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
ما امروز مواجهيم با چهره هاي علماي محترم و اساتيد دانشگاه و حوزه علميه . به طور كلي در تمام سطحهايي كه مشغول آموزش هستند، چه در دانشگاه ، كه آن هم آموزش است ، و چه در سطحهاي پايينتر، و چه در اين نهضت سوادآموزي ، كه اميداست توفيق زياد پيدا بكنند و بيسوادي را ريشه كن كنند، دو ركن بزرگ ، آموزش وپرورش است . همه جا، حالا اسمش يك جايي آموزش باشد، يك جايي دانشگاه ، آن فرق نمي كند. دو ركن اصلي ، آموزش و پرورش است و اسلام در هر دو ركن سفارش اكيد فرموده است . و پرورش سفارشش بيشتر شده است و اهميتش هم بيشتر است .پرورش به معناي اينكه در هر جايي كه علما مشغول تدريس هستند؛ علماي دانشگاه وعلماي حوزه هاي علمي قديمي و استادها در هر جا هستند با اين دو ركن مواجه اند: ركن آموزندگي و تربيت علمي و ركن پرورش و تربيت اخلاقي و تهذيب نفس . ما اگر فرض كنيم كه يك ملتي آموزش و پرورش در آن نفوذ كرد و همه ملت آموزش يافتند به اندازه اي كه احتياجات ملت است ، و پرورش يافتند و تهذيب نفس كردند و تربيت اخلاقي شدند، ملتي كه يك همچو توفيقي را پيدا بكنند يك ملت نمونه اي خواهد بود.و ما حالا هر دو جهتش را عرض مي كنيم و چيزهايي كه مترتب بر هر دو جهت است .
ويژگيهاي تعليم و تعلم در قرآن و حديث
آقايان مي دانند، لكن تذكر، باز خوب است . مسئله آموزش و مسئله تعليم و تربيتعلمي ، يك مطلبي است كه در قرآن كريم ، در احاديث اولياي خدا از رسول اكرم تا سايرائمه هدي ، همه جا ذكر از اين قضيه بوده است ، و تجليل از مقام علما به معناي وسيع ووادار كردن به اينكه بايد علم را بياموزند اگرچه در چين باشد، (1) و اين مثل است . يعني اگر علم را هم از يك كشورهايي كه دور افتاده اند و از اسلام هم اطلاعي ندارند، لكن ازعلمشان استفاده بايد كرد. و از مهد تا لحد، (2) از وقت تولد تا آخر، كه باز اين يك تاكيدي است بر اينكه مسئله تعليم و تعلم انحصار به يك سنين خاصي ندارد، و هيچ كس هم مستغني از آن نخواهد بود. علم يك حقيقت غير متناهي است ، و انسان اگر در تمام عمر هم تحصيل علم را بكند باز به آخر نرسانده است . و لهذا سزاوار است كه انسان درتمام مراحل عمر مشغول تحصيل علم باشد. يعني همه محتاجيم به اينكه از يكديگر چيزياد بگيريم . همه محتاج به تعليم و تربيت علمي هستيم . هيچ وقت نيست كه انسان از اين مستغني بشود. و كسي كه بخواهد خودش را بسازد در جهت علم ، نبايد در يك حدي كه رسيد بگويد اين بس است . كسي كه اين معنا را توهم كند كه اين مقدار بس است . اين ،ادراك نكرده است ماهيت علم را. علم يك معنايي است ، يك حقيقتي است در هررشته اي ، كه آخر ندارد، غيرمتناهي است . از اين جهت ، ما بايد در تمام مدت عمرمان علم را تحصيل كنيم . مطالعات را داشته باشيم و ديگران را تربيت كنيم . تربيت علمي كنيم و سطح معلومات مردم را بالا ببريم . و در يك كشوري كه در اين جهت كامياب نبوده است ، حالا كه ما و شما و آقايان متصدي اين امر هستيم ، بايد هم نهضت سوادآموزي توسعه داشته باشد و همه شركت كنند. كساني كه سواد ندارند شركت كنند، تا آنها را ببرندبه حدي كه براي خودشان بتوانند مسائلي را بفهمند. و هم از كودكستان تا دبيرستان تابالاتر و دانشگاه ، بايد تحصيلات را تحكيم كنند. و همچو نباشد كه دنبال اين باشند كه يك سندي دست بدهند يا يك سندي بگيرند، يك مدركي داشته باشند. خود علم راتعقيب كنند. و حتي اساتيد دانشگاه هم محتاج به تعليم و تعلم هستند، و همين طور درحوزه هاي علمي قديمي . آنها هم در يك حدي قانع نبايد باشند و تا آخر عمر مشغول باشند؛ مشغول به تحصيل ، مشغول به تعليم . آنهايي كه مدرس هستند و تعليم مي دهند،توجه دارند كه خودشان استفاده مي كنند از تدريسشان و از تعليمشان و از شاگردهاشان بسياري از امور را. چون آنجاها يك بحث آزادي است و هر كس حق دارد كه اشكال بكند و حرف استاد را قبول نكند و حرف استاد را رد بكند. اساتيد مي دانند كه در اين ردو بدل و در اين اعطا و اخذ، اخذ زياد است و انسان در همان جا تربيت علمي مي شود.قضيه علم معلوم است ، و همه مي دانيد كه يك . . . شريفي است كه همه آرزوي او رادارند. و در فطرت انسان اين است كه هيچ وقت بس ندارد. فطرت اين طوري است . شمااگر فرض بكنيد كه تمام علوم مادي و معنوي را بدانيد و بشنويد، يك وقتي كه در يك جايي هست كه يك علم ديگر هم هست ، فطرت شما آن را هم مي خواهد. غيرمتناهي است فطرت در همه امور. اهميت علم ، يك امري است كه همه مي دانند و واضح است .
نتيجه آموزش بدون پرورش روحي و معنوي
لكن ما حساب اين را بكنيم كه قضيه پرورش و قضيه آموزش چه جور است . يعني آموزش اخلاقي و معنوي و قضيه تهذيب نفس ، آن وضعش چطور است . ما اگر فرض كنيم كه دانشگاه ما يا فيضيه ما، علوم را به طور وافر مي دانند و تدريس هم مي كنند، لكن فرض بكنيم كه پرورش روحي و تهذيب نفس و اخلاق در آن نباشد، آيا از اين تربيت علمي فقط، منهاي تربيتهاي روحي و پرورش معنوي ، چه حاصل مي شود براي كشورشان ؟ و چه حاصل مي شود براي اسلام عزيز؟ و چه حاصل مي شود براي مردم ،ملت ؟ علم حاصل شد، اما اگر تربيت معنوي نباشد پهلوي علم ، و پرورش روحي نباشد،چه بسا كه - و بسيار هم شده است كه - همين علم ، مايه فساد شده است . و همين عالمي كه تهذيب نفس نداشته است ، و همين استاد دانشگاهي كه تهذيب نفس نداشته است ، وهمين اساتيد دانشگاهي كه مهذب نبوده اند، براي يك كشور تحفه فساد مي آورند، بهترمي توانند فساد را در كشور ايجاد كنند. شما مي دانيد ان شاءالله و بايد بدانيد كه در طولتاريخ كه ما و شما و ملت ما صدمه ديده است ، و در اين اعصار اخيره كه صدمات بيشترشده است ، و وابستگيهاي كشور به حد اعلا رسيده بوده است ، اين فقط براي اين بوده است كه علم بوده است ، تربيت اخلاقي و ديني و معنوي نبوده است . اگر دانشگاه از اول كه ايجاد شد و تحقق پيدا كرد، اين دو ركن در آن پياده شده بود: ركن علم و ركن تربيت معنوي ، اگر اين دو جهت در دانشگاه پيدا شده بود، محصولات اين دانشگاه هم محصولاتي صحيح و مترقي و سازنده بود، و كشور ما به اين حالي كه ما الان داريم مي بينيم نبود.
گرفتاريها همه براي اين است كه اعوجاج اخلاقي و تهذيب نفس در كار نبوده است .اعوجاج اخلاقي بوده است ، تهذيب نفس در كار نبوده است . همه مصيبتهايي كه بركشورها وارد مي شود، و شما ببينيد كه در تمام دنيا وقتي كه ما نظر بيندازيم به تمام دنيا،اين همه مصيبتهايي كه وارد مي شود بر مظلومان در تمام دنيا، و اين همه افكار كه خرج مي شود براي اينكه ، يك چيزي درست كنند كه مردم را هلاك كنند، توپ و تانك و- نمي دانم - موشك و امثال ذلك ، اينها براي اين است كه ، تربيت معنوي ندارند. نه آنهايي كه مسيحي هستند، مسيحي هستند و به تعليمات حضرت مسيح - سلام الله عليه -عمل مي كنند و تربيت شدند، و نه آنهايي كه يهودي هستند به تربيتهاي حضرت موسي - سلام الله عليه - تربيت شدند، و نه آنهايي كه مسلمان هستند به تربيتهاي معنوي اسلام تربيت شدند. ادعا زياد است ، ادعاي اينكه صلح طلب هستيم ، ادعاي اينكه ما مي خواهيم در عالم صلح برقرار بشود زياد است . از ابرقدرتها هم بيشتر از جاهاي ديگر است .
آنها بيشتر ادعا مي كنند كه ما مي خواهيم صلح در جهان باشد. انبيا هم اين دعوت رامي كردند، لكن كدام درست گفتند؟ كدام صادق اند؟ انبيا هم صلح را در جهان مي خواستند و مردم را دعوت به صلح مي كردند، اينها هم ادعا مي كنند كه ما صلح طلبيم .راديو اسرائيل يك برنامه اي داشت كه كانه تمام اين صهيونيستها و اين جنايتكارها همه براي خدا كار مي كنند. براي حقيقت كار مي كنند. براي صلح كار مي كند. همه طرفدارمظلومان هستند. همه طرفدار چه هستند. اين ادعاي آنها، آن عمل آنها! ! همين عملي كهتازه هم اتفاق افتاده ، امريكا هم همين ادعا را مي كند. چنانچه يكي از اينها بروند دركليساهاي خودشان ، همان آداب كليسا را بجا مي آورند و همان صحبتهاي كليسا رامي كنند، لكن وقتي كه در مقام عمل است ، چه مي كند؟ مي بينيد. براي اينكه ، نه آنهامسيحي هستند. و من تعجب مي كنم از اين كه مسيح با آن همه تهذيب نفس و با آن همه دعوت به معنويات ، چطور شده كه مريدهايش بدتر شدند از يهود هم . با اينكه از يهودنمي شود گفت كسي بدتر است . - يهود اسرائيل را مي گويم - چه جور شده است كه مريدهاي او، سران كشورهايي هستند كه تمام بشر را دارند به آتش مي كشند. اين ، براي اين است كه علم را اينها دارند، علم سياست دارند، علم صنايع دارند، همه چيز دارند، اماآني كه بايد داشته باشند ندارند. آني كه براي بشر مفيد است ندارند و آن ، تهذيب نفس ومعنويت . نه معنويت مسيح را آنها دارند و نه معنويت موسي كليم را آن دسته دارند و نه معنويت اسلام را اينهايي كه ادعاي اسلام مي كنند - بسياري شان - دارند. آن جنبه تعليماتي ، اگرچه بسيار اهميت دارد، لكن اگر پهلوي او پرورش روحي نباشد، مضر به حال بشر است . تمام اين خرابيهايي كه مي بينيد وارد مي شود بر همه كشورها، خرابيهايي است كه منشاش علما بودند. علماي دانشگاهها منشاء اين مسائل بودند. آنهايي كه موشكها مي سازند، آنهايي كه طياره ها مي سازند، آنهايي كه چه مي سازند، منشاء تمام اين خرابيها اينها هستند. و هر چه به سر بشر مي آيد از علم مي آيد؛ علم بدون تهذيب .
فرض تهذيب عالم بدون آموزش
اگر ما فرض مي كرديم كه بشر مهذب بود و عالم نبود، دنيا با آرامش ، با آرامش خاطرزندگي مي كرد. اگر ما فرض مي كرديم كه علم توي كار نبود، فقط تهذيب نفس بود، البته خيلي عقب بود بشر از اينكه علم ندارد، خيلي نقيصه بزرگ داشت ، لكن روي هم رفته اش براي بشر، صلاح اين است كه آموزش داشته باشد. اگر امر داير شد بين اين دو تا،صلاح بشر اين است كه علم تحصيل بكند، يا صلاح بشر اين است كه تربيت معنوي داشته باشد؟ ما شك نداريم در اينكه اگر امر بين اين دو تا باشد، داير بين اين دو تا، يعنياگر يكي آمد ديگري نباشد، اگر علم آمد تهذيب نباشد، اگر تهذيب هم آمد علم نباشد،اگر اين بشر مهذب باشد، آزار به كسي نرساند، مردم را رنج ندهد، با مردم رئوف باشد،مردم را برادر خود بداند، بشر را برادر و همتاي خود بداند، اگر يك همچو معنايي با همه شئوني كه تهذيب نفس داشت بود، علم هم هيچ نبود، مردم در آسايش بودند. و اگر علم بود و تهذيب نبود، اگر انبيا را ما استثناء بكنيم از بشر، از اول انبيايي در كار نبودند و بشرخودش خود بخود بزرگ مي شد، اگر اين طور بود، تمام بشر به هلاكت و به نابساماني مي رسيد، و روي خوش در بين بشر اصلا پيدا نمي شد. الان كه مي بينيد كه يك عددبسياري از مردم خوب هستند و آن توده هاي مردم است ، اين از بركت همان تربيتهاي معنوي انبياي خداست . تربيتهاي معنوي انبياي خدا، در عين حالي كه همه قبول نكردنداين تربيت را، مع ذلك آن قدر در دنيا نور افكنده است كه توده هاي مردم ، توده هاي ضعيف مردم ، همه خوب هستند. كمتر در آنها اين فسادها پيدا مي شود. اگر ما فرض بكنيم كه شماهايي كه از اول مي خواهيد آموزش بدهيد و نهضت سوادآموزي درست كرديد، همراه او، شما پرورش نداشته باشيد و تهذيب نفس نداشته باشيد، اين عمل شماخيلي خوب ، اما هدر رفته است ، همراهش بايد اين باشد. و اگر چنانچه ، شمايي كه متكفل آموزش نونهالان هستيد، فقط دنبال اين باشيد كه ما علمشان را درست كنيم ودنبال پرورششان نباشيد، دنبال تهذيب نفس نباشيد، شما هم موفق در كار نخواهيد بود.يعني ، يك خدمت مثبتي براي كشور خودتان نكرديد.
بالاتر از اينجا، دانشگاه است . اگر اساتيد دانشگاه فقط همشان اين باشد كه درس بگويند - البته در دانشگاههاي سابق ما، درس هم درست نبود. اگر بود، ما اين قدر عقب نمانده بوديم از دانش هم . حالا ما فرض مي كنيم كه خير، خوب حالا هم ان شاءالله خوب است - فقط بنايشان بر اين باشد كه تعليم كنند اينها را، پهلويش تربيت نباشد، تربيت معنوي نباشد، از دانشگاه آنها مي آيد بيرون كه فساد مي كنند. حوزه هاي علمي هم همين طور است . اگر در حوزه هاي علمي قديمي تهذيب نباشد، اخلاق نباشد، آموزش معنوي نباشد، فقط آموزش علمي باشد، فقط علم در كار باشد، آنجا هم افرادي از آن خواهندبيرون بيايد كه دنيا را هلاك مي كنند، به هم مي زنند. پس آن دو ركن آموزش با ركن پرورش بايد بگوييم كه اينها با هم هستند، و اگر با هم در يك جمعيتي ، در يك بنگاهي ،در يك مدرسه اي ، در يك دانشگاهي ، اينها همدوش هم رفتند و جلو رفتند، آن وقت است كه ما استفاده از دانشگاه مي كنيم ؛ استفاده از حوزه هاي علمي مي كنيم ؛ استفاده ازهمه جا مي كنيم . از آموزشهاي پايين و بالا، همه جا، همه مراتب .
آموزش و تربيت معنوي ، دو بال براي پرواز
بنابراين ، چيزي كه مهم است ، قضيه پروراندن روح اين اطفال از كوچكي تا برسد درهر جا كه مي روند، آنها را تربيت روحي بكنند و تربيت علمي . اگر علم در يك قلب فاسدوارد شد، در يك مغز فاسد از جهت اخلاق وارد شد، ضررش بيشتر از ناداني است .ناداني فقدان يك امر بزرگ است ، اما ديگر ضرر زدن نيست و نابود كردن نيست . به خلاف اينكه اگر دانش باشد بدون بينش اخلاقي و بينش نفساني و الهي ، اين است كه بشررا به هلاكت مي رساند. انبيا هم آن قدري كه در تربيت پافشاري مي كردند و آن قدري كه مردم را سوق مي دادند به اينكه مهذب باشند، آن قدر علم را سوق نمي دادند به علم .سوق به تهذيب بيشتر از او است براي اينكه ، او فايده اش بيشتر است . البته علم هم يك چيزي است كه مورد نظر همه بوده و هست ، لكن اينها بايد با هم باشند. اينها يك دو بالي هستند كه اگر يك ملتي بخواهد پرواز كند طرف سعادت ، با دو تاي اينها بايد پرواز كند،يكي اش كه ناقص باشد نمي شود. و من اميدوارم كه شما آقايان اساتيد دانشگاه ، علماي حوزه ها، اين روابطتان را حفظ بكنيد. يكي از خيانتهايي كه به اين كشور شد، جدا كردن فيضيه باصطلاح با دانشگاه بود. اساتيد از ملاها مي ترسيدند. مي گفتند اينها هيچ اند. اينهاتهي مغزند. اينها هيچي نمي دانند. حوزه هاي ما هم از دانشگاهيها مي ترسيدند. مي گفتندآنها بي دين اند همه شان . تفاهم وقتي بشود، من گمان مي كنم امروز اين جور نيست ديگرمسئله . وقتي كه پاي علما در دانشگاه باز شد و پاي اساتيد دانشگاه در حوزه ها باز شد، آن وقت مي فهمند كه چه جنايتي وارد شده است بر اين كشور. وقتي كه اساتيد دانشگاهتشريف بردند به قم و با آقاياني كه مشغول هستند به اين كارها تماس گرفتند و با هم نشستند و مسائل را طرح كردند، آن وقت مي فهمند كه اين قدر فرياد كه زده مي شود كه اسلام يك فرهنگي غني اي است در همه چيز. اين اسباب اين نمي شد كه آن وقت درديوارهاي دانشگاه نوشته بشود كه اسلام يك . . . يا به تعبير اين طور هم نباشد، نظير اين را.اين براي اين است كه ، تفاهم در كار نبوده است . از اول اين طوري مي خواستند درست بكنند دانشگاه را، و اطفال ما را از اول مي خواستند به يك فرمي اينها را بار بياورند كه دشمن بشوند با اسلام ، و با هر چه كه مربوط به اسلام است . اسم آخوند را توي دانشگاه نمي شد ببري . اسم دانشگاهي هم در محيط فيضيه نمي شد ببري . هر يك از اينها اگرمي رفتند آنجا، خودشان را غريب مي ديدند. خودشان را هيچ مي ديدند. مي ديدند كه به محيط بدي وارد شده اند. اين براي اين بود كه ، اين طوري درست كردند تا اينكه اين دوجبهه اي كه مي توانند كشور را حفظ كنند و مي توانند نجات بدهند از گرفتاريها، اينهادشمن هم بشوند. اين سركوبي او را بكند، او سركوبي او را بكند، آنها نتيجه اش را بگيرندو نتيجه را گرفتند، ديديم كه گرفتند. آن قدر پافشاري در دشمن كردن اين دو قشر، براي چه بود؟ آن قدر تبليغات سوء از همه اطراف نسبت به اين طبقه مظلوم علما و از آن طرف در آنجا، آن همه تبليغات براي دانشگاهي و دانشگاه و اينها چه بود؟ براي چه اين طوربود؟ آن براي اين بود كه ، مي ترسيدند كه اگر اينها به هم نزديك بشوند و تفاهم كنند وبفهمند كه اسلام چه چيز است ، اگر بروند اين آقايان اساتيد دانشگاه در حوزه هاي علمي و پيش اساتيد ببينند كه اسلام چيست وحشت نمي كنند آن وقت . آن وقت مي فهمند كه ماچقدر مصيبت كشيديم در اين دورانها و خصوصا اين پنجاه سال . براي اينكه ما بابرادرهاي خودمان دشمن بوديم . هر كدام ديگري را تضعيف مي كرديم . شما توجه داشته باشيد به اين معنا كه بايد اين پيوند بين دانشگاه و فيضيه برقرار باشد. بين حوزه هاي علميه قديمي و حوزه هاي علمي جديد بايد پيوند باشد تا بتوانيد شما كشور خودتان راحفظ كنيد. كشور شما اگر چنانچه ، شما دو قشر، قشر دانشگاهي ، جوانهاي دانشگاه ،اساتيد دانشگاه ، معلمهاي دبيرستان و دبستان و امثال ذلك ، كوشش كنند به اينكه بچه هارا با حوزه هاي علمي آشنا كنند، علماي آنجا هم كوشش كنند كه اهل علم آنجا وجوانهاي تحصيلكرده و محصل آنجا را با دانشگاه نزديك كنند، هماهنگ كنند، اگر اين دو قشر هماهنگ بشود و اگر صالح بشود اين دو قشر دانشمند، كشور ما هيچ نقصي ديگرنمي تواند پيدا بكند. همه مصيبتها براي اين است . يك فردي كه رفت در دانشگاه و به آن طور فساد بيرون آمد، كه امثال اشخاصي كه شما مي دانيد، البته يك كشور را به باد فناخواهد داد و اگر صالح باشد هم ، صلاح در يك كشوري ايجاد خواهد شد. "اذافسدالعالم فسد العالم "(3) عالم را عالم فساد مي كند، توده مردم فاسد نمي كند.
قطعنامه كنفرانس فاس
الان ما از دست علماي اين دو ابرقدرت داريم رنج مي كشيم . براي اينكه ، آنها علماي فاسد، علماي سوء هستند. اين رنجي كه ما داريم از اين كشورهاي اسلامي خودمان مي بريم ، شما مي دانيد كه در فاس (4) چه گذشت ؟ و بعد از او اسرائيل چه كرد؟ راجع به فاس خيلي حرف زده شده است . من آنها را ديگر تكرار نمي كنم . راجع به ، يك كلمه من صحبت مي كنم كه آيا اين بندي كه ، بند هفتم كه ادعا مي شود، بعضي از آنها ادعا مي كنندكه اسرائيل به رسميت شناخته نشده است ، آيا شناخته نشده است ؟ يا فقط شناخته شده است ، يا شناخته شده با يك امر زايد؟ وقتي كه كشورهاي اسلامي مي نشينند با هم و ازشوراي امنيت مي خواهند كه بيايد و امنيت را در همه كشورهاي منطقه ، امنيت را دراينجاها تامين بكند، اسرائيل از كشورهاي منطقه نيست ؟ هست ؟ اگر هست ، استثناء شد دراين كنفرانس فاس يا استثناء نشد؟ خوب استثناء كه نشده ، از كشورهاي منطقه هم هست .خوب ، وقتي شما همه گفتيد كه بايد اسرائيل همان طوري كه حجاز، همان طوري كه لبنان ، همان طوري كه جاهاي ديگر تامين بشود و امنيت باشد، به طوري كه اگر يكيشان بخواهند به ديگري تعدي بكنند، شوراي امنيت جلويشان را بگيرد، اين معنايش ايناست كه اگر يكي بخواهد به اين اسرائيل صدمه اي بزند، يكي بخواهد عليه او كاري بكند، شوراي امنيت بايد به حكم همه اين آقاياني كه در فاس جمع شدند، بايد جلويش را بگيرد. اين بيمه كردن اسرائيل است زايد بر شناسايي . شناسايي اين است كه خوب شماهم يكي از ممالك هستيد و خودتان هم حكومت داريد و خودتان چه ، اين شناسايي ! امازايد بر شناسايي ، بيمه كردند اين اسرائيل را. و اسرائيل بعدش چه كرد؟ بعدش در مجلس اسرائيل گفته شد كه اصل اين طرح ارزش نظر ندارد. ارزش اينكه ما بخوانيم ندارد.دنبالش هم اسرائيل اين جنايتي است كه همين دو روز متكفل شده و الان هم هست .جنايتي كه از قراري كه بعضي از اين آقايان گفتند، امريكا گفته است قصابي [راه انداخته ]. شما ببينيد اگر امريكا يك جايي را بگويد قصابي مي كنند، اگر سردسته قصابهابگويد كه قصابي مي كنند، چه واقعه اي در آنجا اتفاق افتاده . اين ملت مظلوم لبنان ،بيروت و امثال آنها چه كردند و چه شده است ؟ آقايان بيمه كردند اين كشوري را كه اعتنابه او نكرده . و من يك كلمه مي خواهم بگويم و آن اين است كه اگر اسرائيل در تمام عمرش يك راست گفته باشد، همين است كه اين قرارداد ارزش نگاه كردن ندارد. شماببينيد آقايان مجتمع شدند اسرائيل را بيمه كردند. اسرائيل نه اينكه نمي فهمد اين چيزهارا. مي فهمد اسرائيل را بيمه كردند، شناسايي كردند. حالا يا اين هم جز دروغهاي اسرائيل است و بند و بست است ، يا راست است . اين جمله كه اين قرارداد و اين قطعنامه ارزش نگاه كردن ندارد، صحيح است . چرا ندارد؟ براي اينكه آنهايي كه اين را امضاكردند ارزش ندارند. اگر ارزش آنها داشتند، مي شد كه اسرائيل يك همچو كلمه اي بگويد؟ يك همچو توهيني كه به هر كس بكند، يك كسي كه بگويد اصل حرفهاي توارزش گوش دادن ندارد، نوشته هاي تو ارزش ديدن ندارد، هر كس به يك آدم عادي يك همچو كند تا آخر عمرش با او دشمن مي شود. اين آقايان طرفداري از كسي كردندكه به آنها اين طور توهين كرده و آنها را اين طور تحقير كرده . و دنبالش هم بيروت را ولبنان را و جنوب لبنان را آن طور به آتش كشيده . الان هم در حجاز اجازه نيست كه بگويند: "مرگ بر اسرائيل ! " از "مرگ بر اسرائيل " يك دسته هايي كه رفتند و براي اسلاممي خواهند شكايت پيش پيغمبر اسلام ببرند، شكايت پيش خداي تبارك و تعالي درخانه او ببرند، نمي گذارند شكايت كنند؛ مي گويند بخوريد و صدايتان در نيايد. (5) اي لبنانيها كتك بخوريد، كشته بدهيد، لكن نفس نكشيد! اين بيمه كردن اسرائيل اين است ،و او ارزش اصلا براي شماها قائل نيست . او هيچ براي شما قائل نيست . خداي تبارك وتعالي ارزش براي اين قرارداد قائل نيست ، و اين قرارداد را قابل ذكر نمي داند. پيغمبرهاي دنيا حتي پيغمبر - اينها كه پيغمبر ندارند، اينها، اين اسرائيليها حرف مي زنند، مثل مسلمان بودن بعضي از ماها - انبياي عظام هم براي اين قرارداد ارزش قائل نيستند. آنهايي كه مي گويند كه اسرائيل شناسايي شده است ، مي دانند مسئله را كه شناسايي به اضافه شده است يا نمي دانند؟ اگر نمي دانند، كه نمي دانم چه بايد گفت . و اگر مي دانند، چطور اينهاقبول مي كنند يك همچو تحقيري را، و يك همچو تحقير كوبنده اي را كه شايد هيچ دولتي نتواند از كس ديگر بپذيرد. چطور اينها با همه ساز و برگي كه دارند، و با همه ادعاهايي كه دارند، يك دولتي كه عددش معلوم نيست چند تاست ، كه خود آنها هم بااسرائيليها بد هستند، اين ، اينها را اين طور تحقير كند و آنها بپذيرند. حالا هم كه اين طورتحقير كرده ، حالا هم به طرفداري از امريكا، به طرفداري از اسرائيل پليس حجازجوانهاي ما را، پيرمردهاي ما را، زنها را، بچه ها را بازداشت كنند، برگردانند. چه كرده انداينها؟ اينها مسلمان نيستند؟! چه گفته اند مگر؟ گفته اند "مرگ بر امريكا! مرگ بر شوروي !مرگ بر اسرائيل ! " اينها مرگ بر اينها گفته اند، پس اينها اصلا مسلمان نيستند؟! اينهاعبادت خدا نيامده اند بكنند؟! مگر چه كرده اند اينها كه همه مورد مرحمت [قرارگرفته اند! ] دارند فرياد اسلام را مي كشند. مگر اينها چه كرده اند كه "نيامده اند براي اين كار؟" اينها آمده اند مي گويند مرگ بر اسرائيل . مگر اسرائيل چيست ؟ اسرائيل دوست ماست ؟! اين دوستي كه مي گويد كه ارزش نداريد شما كه حرفهايتان را گوش كنم ، اين دوست است ؟! يا ارباب است . امريكا هم يك همچو حرفي تا حالا به شما نزده . امريكا باهمه قدرتش يك همچو حرفي نزده است كه حرف يك دسته اي كه همه شان مدعي چه هستند، بگويد كه اصلا گوش كردن ، طرحش ارزش ندارد، شنيدنش ارزش ندارد.امريكا تا حالا به شما اين را نگفته و شما از اسرائيل پذيرفتيد و منتظر ذلت دنيا و آخرت بايد باشيد.
ملتها عاشق ايرانند
خداوندا، ما با اين ملتهاي مظلوم كه در تحت فشار اين دولتها هستند چه بكنيم ؟ چه جواب بدهيم به اين ملتها؟ خداوند، ما با اين دولتهايي كه به اسم اسلام اين قدر تحقيرمي شوند و نفس در نمي آورند، ما چه بكنيم با اينها؟ اينها را بايد چه كرد با آنها؟ بايدملتها خودشان ، خودشان بيدار بشوند. خودشان بيدار بشوند دفاع كنند از خودشان . منتظرنباشند كه دولتهايشان اين كارها را بكنند. ما هم اگر نشسته بوديم منتظر بوديم كه آريامهربرايمان كار بكند، حالا بدتر از حالا بوديم . ملت ما ننشست كه برايش "دروازه تمدن بزرگ " را بياورند، او را گرفت ، دمش را گرفت بيرونش كرد، و خودش زمام امور را به دست گرفت . و امروز كه ما اينجا نشسته ايم با يك سال پيشمان ، با دو سال پيشمان خيلي فرق داريم . امروز بحمدالله همه چيز اين ملت و همه چيز اين مسلمانهاي كشور ما رو به ترقي است و ترقي كرده است . بالاتر، از اين شما اگر، اين يك كلمه را توجه كنيد كه اگراين كشور يك پيشروي اسلامي ، يك پيشروي ملي نكرده بود، چرا همه كشورها با آن مخالف اند. استثنايش كم است . مگر اينجا چه شده است كه همه با آن بدند؟ دست چپي بد است . دست راستي بد است . منافقش بد است . - نمي دانم - سلطنت طلبش بد است .امريكايي اش بد است . شوروي اش بد است . همه بد! مگر چه شده اينجا كه همه با آن بدهستند؟ خوب ، همه جا هم انقلابات شده است . اما انقلابي كه شده همه با آن بد نبودند.يك دسته طرفدارش بودند. يك دسته هم با آن مخالف . ايران چه شده است كه همه باآن مخالف اند؟ اين معلوم مي شود ايران يك مطلبي در آن هست كه اين مطلب بر همه سنگيني مي كند. ايران دنبال يك برنامه اي هست كه اين برنامه نمي توانند بپذيرند. گوشهايشان نمي تواند بشنود، و آن برنامه ، برنامه اسلام است . اسلامي كه مي گويد كه همه را بايد رفض (6) كنيد، خودتان بايد باشيد. اسلامي كه مي گويد كه اگر كسي با يك جناح ازچپ و راست مواده (7) داشته باشد، اين محاربه با خدا دارد. اينها از اين مي ترسند. از اين مي ترسند كه اين نزاع به جاهاي ديگر برسد و رسيده الحمدلله ، و دنبال كنيد كه برسد به همه جا، درست برسد. دنبال كنيد كه دنيا بفهمد شما چه كرديد و تبليغات زياد خارجيها راخنثي كنيد. الان سرتاسر، سرتاسر دنيا تبليغ بر ضد شما مي كنند، الا كمي ، كمي هست ملتها با شمايند. هر كس نداي شما را شنيده فهميده شما چه مي گوييد، با شماست . آنهاهم كه ندايتان را فهميدند و فهميدند هم چه مي گوييد، لكن اين را مخالف با سلطنت خودشان مي دانند، مخالف با رئيس جمهور خودشان مي دانند، مخالف با منافع خودشان مي دانند، آنها هم با شما دشمن اند. ملتهاي ضعيف هر كه حرف شما را شنيده با شماموافق است . اينهايي كه در خارج رفته اند، هر جا رفته اند اينها، وقتي كه مي آيند مي گويندكه ملتها همه عاشق ايران اند. ايران را مي خواهند. چشم اميد به ايران بسته اند. استقامت كند ملت ما. استقامت كند دانشگاه ما. استقامت كند حوزه هاي علمي قديمه ما. استقامت كنند ارتش و همه چيز ما؛ ملت ما. كه استقامت اسباب اين مي شود كه ادامه پيدا كند اين نهضت و انقلاب ، و به همه جا سرايت كند. جمله فاستقم كما امرت در دو جاي قرآن هست .يك جا در سوره شوري (8) يك جا هم در سوره "هود". (9) لكن پيغمبر اكرم مي فرمايد -كه نقل مي كنند كه - فرموده است : شيبتني سوره هود لمكان . (10) اين آيه ، چرا سوره هود راگفت ؟ براي اينكه ، سوره هود يك ذيلي دارد و آن اين است كه : فاستقم كما امرت و من تاب معك (11) استقامت ، خواسته است كه ملتها مستقيم باشند. كساني كه به پيغمبر گرايش پيداكردند و رسيدند به اينكه پيغمبر، پيغمبر اسلام است و ايمان به او آوردند، اينها هم بايدمستقيم باشند. پيغمبر براي اين ذيل مي فرمايد كه : شيبتني سوره هود و الا استقامت خودش را، خوف نداشت از اينكه خودش استقامت داشته باشد. داشت ، خودش مي دانست دارد، اما مي ترسيد كه ما استقامت نداشته باشيم . اگر ببينيد كه در بين توده هاي مردم ، دربين اشخاص ، دلسردي براي اين نهضت پيدا مي شود، بدانيد استقامت توي كار نيست يادارد مي رود از دست . كاري بكنيد كه اين توده هاي مردم استقامت داشته باشند در اين نهضتي كه كرده اند. اين نهضت يك امر الهي است . و خدا فرموده است فاستقم كما امرت ومن تاب معك همان طوري كه پيغمبر اكرم از هيچ آمد و فتح كرد و نورش همه جا را گرفت ،شما ملت هم بعد از آن رژيم فاسد، از هيچ شروع كرديد. يعني ، هر چه بود خرابي بود وشما شروع كرديد براي درست كردن آن . اما رفيق نيمه راه نباشيد. اين طور نباشد كه ما تااينجا رفته ايم حالا از اينجا ديگر برويم سراغ كارهاي ديگرمان . در راس امور اين است كه ما اين امر الهي را كه فاستقم كما امرت و من تاب معك اين امر الهي را ما اجرا كنيم . ما در اين انقلابي كه ، يعني ملت ما در اين انقلابي كه كرده است ، تا حالا استقامت كرده است ، وبحمدالله تا حالا پيروز شده است . شما پيروزيد در دنيا. شما مطرح شده ايد در دنيا. درهمه گوشه هاي دنيا، دولتهاي دنيا از شما يك نحو هراسي دارند كه مبادا يك وقت ملتهايشان مثل شما بشود. شما تا حالا پيروزيد. استقامت كنيد تا پيروزي نهايي به دستتان بيايد. خودتان را بسازيد و جوانهاي خودتان را بسازيد و كودكان خودتان را بسازيد. ازدامن مادرها تا دانشگاهها و هر جا برود. اينها را بسازيد كه اگر ساخته شدند و ايمان در آنها تقويت شد، مستقيم خواهند بود. اعوجاج پيدا نمي كنند. نه در راه اعوجاج پيدامي كنند، نه در نيمه راه رها مي كنند. اساتيد دانشگاه بدانند كه اگر دانشگاه را بسازند،كشورشان را بيمه كرده اند تا آخر. و معلمهاي دبيرستان و دبستان و همه جا كه مهيا مي كنندبچه ها را براي دانشگاه ، بدانند كه اگر آنجا مهذب كردند اين بچه ها را و اين بچه ها رامومن به بار آوردند و مومن تحويل دانشگاه دادند و دانشگاه مومن تحويل ملت داد،كشور خودشان را از همه آسيبها نجات داده اند. آنهايي كه در اين امر اخلال مي كنند -خداي نخواسته اگر باشد - آنها اشخاصي هستند كه خدمتگزار يكي از دو قدرت هستند وخيانت به ملت مي كنند. آنهايي كه اگر ديديد كه بين شما و فيضيه مي خواهند جدايي بيندازند، فيضيه هم ديد كه بين آنها و دانشگاهيها مي خواهند جدايي بيندازند، بدانيد كه اين يك دست اجنبي در كار است ، و آنها مي خواهند كه شما دو قشر را مثل سابق از هم جدا كنند و منافع خودشان را در اين بين ببرند، چنانچه بردند و ديديم . ما الان هم كه هرچه گرفتاري داريم از آن رژيم داريم . الان اين رژيم براي شما گرفتاري بحمدالله نياورده . جنگ البته مشكل است ، لكن ما جنگ را شروع نكرديم ، و بحمدالله در جنگ هم پيروز شدند و پيروز مي شوند. و خداي تبارك و تعالي با شما و شما هم با او باشيد.ان شاءالله خداوند اين ملت را، اين دولت را، اين مجلس را و اين رئيس جمهور را، اين وزراي ما را، همه اينها را به سلامت نگه دارد كه براي اين ملت خدمت كنند. و شمادانش آموزان و دانشمنداني كه آنها را آموزش مي دهيد و اساتيدي كه تربيت مي كنيدآنها را، و اساتيد حوزه علميه كه تربيت مي كنند ديگران را، خداوند براي اين ملت حفظبكند. و خداوند ملت ما را با سلامت و سعادت قرين كند و دنيا و آخرت آنها را تامين بفرمايد.
والسلام عليكم و رحمه الله
پانویس :
1- "اطلبوا العلم و لو بالصين - دانش را فرا گيريد، اگر چه در چين باشد".
2- "اطلبوا العلم من المهد الي اللحد - دانش را از كودكي تا زمان مرگ بياموزيد". ز گهواره تا گور، دانش بجوي . 3- "فساد يك دانشمند، جهاني را فاسد مي كند".
4- "فاس "، شهري در مراكش . در كنفرانس فاس با شركت روساي كشورهاي عربي و مسلمان ، موجوديت اسرائيل به طور ضمني پذيرفته شد و امنيت آن نيز تضمين گرديد. 5- اشاره به جلوگيري رژيم عربستان سعودي از برگزاري مراسم "برائت از مشركين " در ايام حج . 6- رفض "به فتح را، و سكون فا": واگذاشتن ، ترك كردن ، دور افكندن ، رد كردن .
7- مواده : دوستي ، محبت ، مهرباني .
8- سوره شوري ، چهل و دومين سوره قرآن مجيد، داراي 53 آيه و در مكه مكرمه نازل شده است .
9- سوره "هود" يازدهمين سوره قرآن مجيد، داراي 123 آيه و در مكه مكرمه نازل شده است .
10- "سوره هود به خاطر اين آيه فاستقم كما امرت ، مرا پير كرد".
11- سوره هود، آيه 112: "فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا انه بما تعلمون بصير - پس اي رسول ما، توچنانكه ماموري استقامت و پايداري كن و كسي كه به همراهي تو، به خدا رجوع كرد "نيز پايدار باشد" و هيچ از حدودالهي تجاوز نكنيد، كه خدا به هر چه شما مي كنيد بصير و داناست ".اين موضوع در سوره "شوري " به اين صورت آمده است : "فلذلك فادع و استقم كما امرت و لا تتبع اهواهم وقل آمنت بما انزل الله من كتاب و امرت لاعدل بينكم الله ربنا و ربكم لنا اعمالنا و لكم اعمالكم لا حجه بيننا وبينكم الله يج مع بيننا و اليه المصير - بدين سبب ، اي رسول ، تو همه را به دين اسلام و كلمه توحيد دعوت كن و چنانكه ماموري پايداري كن و پيرو هواي نفس مردم مباش ، و به امت بگو كه من به كتابي كه خدا فرستاده ايمان آورده ام ومامورم كه ميان شما به عدالت حكم كنم ، خداي يگانه ، پروردگار همه ما و شماست و پاداش عمل ما بر ما و عمل شما برشماست و "پس از تبليغ رسالت " هيچ حجت و گفتگويي بين ما و شما باقي نيست . خدا "روز جزا" ميان ما جمع كند و به سوي او همه باز مي گرديم ".
بزرگتر کوچکتر