عنوان : ضرورت حفظ هماهنگي و همبستگي دولت و ملت
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : صبح 23 آبان 1360
تاریخ قمری : 17 محرم 1402
مکان : تهران ، جماران
جلد : 15
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
حفظ همبستگي موجود ميان ملت و دولت
من گمان مي كنم كه بعضي تحولاتي كه بعد از انقلاب در ايران پيدا شد، اين تحولات بود كه ما را به مسائلي كه تاكنون رسيده ايم ، رسانده است . و من جمله از تحولات ، اين هماهنگي ملت با دولت است . اين شايد در راس ساير تحولات باشد. ما بايد اين هماهنگي را با هر قيمتي كه شده است ، با هر زحمتي كه شده است ، حفظ كنيم . اگر- خداي نخواسته - از دست ما اين هماهنگي بيرون برود، كارهاي شما فشل خواهد شد ومملكت به همان مسائلي كه سابق بود - خداي نخواسته - كشانده خواهد شد. ما الان در[غير] ايران ، گمان ندارم كه در جاي ديگري - لااقل آنجاهايي كه ما اطلاع از آنهاداريم - اين معنا باشد كه اين جور هماهنگي بين ملت و دولت باشد. ما بناي بر اين نداريم ؛ يعني ، دولت ما بناي بر اين ندارد كه يك مسئله اي را در يك اتاق سربسته ، اين مسئله را خودش طرح بكند و تحميل كند بر ملت ؛ مثل قضيه پيشنهاد فهد.
دولتهاي منطقه ، همه دولتها - ما حالا دولتهاي منطقه بيشتر در نظرمان هست - دولتهاي منطقه - اگر عموما گفته نشود - به طور اكثريت قاطع ، اينطورند كه خودشان يك چيزي را طرح مي كنند؛ كاري به اين ندارند كه مصالح ملت چيست ، نظر ملت چيست ، مردم چه كاره اند. اگر يك جايي هم - فرض كنيد كه - يك مجلس شورايي باشد،يك صورتي است كه مثل مجلس شوراي زمان محمدرضا و زمان رضاشاه ، كه يكصورتي است كه خوب ما هم مجلس داريم ، والا مجلس به آن معنايي كه واقعابرگزيده هاي خود ملت باشند بدون تحميل ، و نظر خود ملت باشد بدون اين [كه ] تحميل بشود، من گمان ندارم كه جايي را شما بتوانيد پيدا كنيد كه اينطور باشد كه صد درصد ملت است و همه امور در دست ملت است و دولت برگزيده از ملت است و خدمتگزار ملت .
ما نمي خواهيم كه و شما نمي خواهيد كه برگردد مسئله به مسئله زمان محمدرضا يازمان رضاخان . و اگر سست ما بياييم و اين هماهنگي را حفظ نكنيم ، خوف اين معناهست كه آنهايي كه از اسلام سيلي خوردند و آنهايي كه نگران اوضاع ايران ، بلكه نگران اوضاع منطقه هستند، يك كاري بكنند؛ يك راهي را پيش بگيرند كه ملت را خسته كنند،اختلاف ايجاد كنند بين افراد ملت ، اختلاف ايجاد كنند بين دولت و ملت و يك راهي بازكنند كه يك رضا شاهي را دوباره بياورند به عنوان رئيس جمهور اسلامي - به عنوان شاهنشاهي نمي آورند - به عنوان رئيس جمهور صد در صد اسلامي ! و بسياري از مسائل اسلامي را هم از من و شما بيشتر عمل كند. از اين جهت ، در راس برنامه هاي دولت ، بايداين مطلب باشد كه اين هماهنگي را حفظ بكند؛ خيال نكنند كه ما دولت هستيم و بايدمسئله اي را كه ما طرح مي كنيم ملت بپذيرد، چه روي مصالحش باشد، چه نباشد.
شما مي بينيد كه خودشان مي روند طرح درست مي كنند، مي روند در امريكا بين مصرو تل آويو و واشنگتن يك طرحي درست مي كنند و بعد هم مي گويند كه اين طرح بايداجرا بشود؛ كاري ندارند به اينكه ملت مصر چه كاره است ، ملت فلسطين چه كاره است ،لبنان چه كاره است . ظلمهايي كه به اينها شده است ، چه [مي باشد]، اينها را هيچ كارندارند، روي مصالح خود قدرتمندها اين مطالب را پيش مي آورند و دولتها، ملتها را به هيچ حساب مي كنند؛ همين طوري كه شما ديديد كه در زمان محمدرضا و رضاشاه ،دولت ، ملت را هيچ حساب مي كرد؛ چنانچه آن كسي كه در راس بود، آن خائني كه درراس بود، همه را هيچ حساب مي كرد. رضاخان همه را هيچ حساب مي كرد و محمدرضاهم اينطور بود و اين اسباب اين مي شد كه آنها بتوانند سلطه خودشان را تحميل كنند؛براي اينكه غير از يك نفر كسي نيست . با يك نفر مي شود تفاهم كرد. اينكه اينهانمي خواهند پاي ملت در كار باشد، براي اين [است ] كه با ملت تفاهم كردن كار آساني نيست . اما با يك نفر رئيس جمهور، با يك نفر نخست وزير، با يك نفر شاه ، اينهامي توانند تفاهم كنند و مسائلشان را به او بگويند و اين هم به مردم تحميل كند. مردم هم كه در صحنه نيستند و ابرقدرتها نمي خواهند باشند. دولتهايي را هم كه سركار مي آورند،با همين ميزان [سر] كار مي آورند كه به ملتها كار نداشته باشيد شما؛ شماييد كه حاكم هستيد، شماييد؛ بايد همه كارها را خودتان انجام بدهيد.
الان اين تحولي كه در ايران است ، اين مسئله را از بين برده . مسئله اين [است ] كه مارئيس جمهوري داريم كه بايد حتما به مردم حكومت كند و نخست وزير و هيات دولتي داريم كه همه امور دست اينهاست . و "ملت چه كاره است ، ما هستيم كه هستيم "، اين مسئله در ايران مطرح نيست . و يكي از تحولات بزرگي است كه ايران به خواست خداي تبارك و تعالي به دست آورده و اين تحول موجب اين شده است كه كارهاي شما پيش برود. شما نمي توانيد كارهايي كه الان در ايران هست انجام بدهيد، الا با هماهنگي باملت . هماهنگي با ملت هم اين است كه شما توجه كنيد به خواستهاي اينها. مردم يك استاندار خوب مي خواهند، اينكه تقاضاي صحيحي است . خوب ، شما يك استانداري كه - فرض كنيد - در فلان جا هست و با مردم نمي سازد، اين استاندار را برداريد، يك استاندار ديگر بگذاريد؛ تفاهم كنيد. علما هم فرض كنيد كه در بلاد هستند، آنهانمي خواهند كه سلطنتي بكنند، حكومتي بكنند. آنها مصالح مردم را ملاحظه مي كنند.فرض كنيد مي گويند: فلان رئيسي كه در اينجا هست ، اين با مصالح مردم سازگار نيست .اين كاري ندارد؛ خوب ، اين را يك جاي ديگر مي گذارندش . يا اگر آدمي است كه واقعاهر جا بگذارند خراب است ، كنارش مي گذارند و چه مي كنند. مقصود من اين است كه تفاهم بين دولت و ملت و تفاهم اساسي بين ملت و دولت وقتي است كه بين روحانيت وملت باشد.
اينكه ديديد كه در همه اين زمانها روحانيت مورد هجمه بوده - زمان رضاشاه را شايدهيچ يك از شما ادراك نكرده باشد، درست كه بداند چه مي كردند. تمام صدمه ها برروحانيت بود - اين روي همين معنا بوده كه آنها مي ديده اند كه روحانيت با ملت دستشان توي هم است و چنانچه اينها زنده بمانند و اينها داراي يك هويتي باشند، اگر يك كاري بخواهند بكنند، اينهايند كه مي توانند صدا كنند. خوب رضاشاه هم ديد كه در خيلي ازجاها، قيام از طرف روحانيت شد؛ از خراسان شد، از اصفهان شد، از جاهاي ديگر هم شد، از آذربايجان شد. از اين جهت ، اينها مي خواهند، اساس مطلب اين است كه ملت رااز مسائل روز كنار بگذارند. تماس با ملت نداشته باشد هم مسائل روز و اين يك ضرري است كه بر دولتها وارد مي شود و خودشان ملتفت نيستند.
شمايي كه الان متوجه اين مطلب هستيد و احساس اين مطلب را كرده ايد كه هرچه داريد از مردم است ، اگر مردم نبودند، اگر اين مردم ، خصوصا اين مستضعفين ، خصوصااين جنوب شهريهاي به اصطلاح پابرهنه ها، اگر اينها نبودند، شماها يا در حبس الان بوديد يا در تبعيد بوديد يا در انزوا؛ همه شما، يا بايد بنشينيد توي خانه هايتان و نتوانيديك كلمه صحبت بكنيد يا اگر صحبت كرديد، بايد حبس برويد، زجر بكشيد، بايد تبعيدبشويد و امثال ذلك . اين ملت است كه آمد شما را از اين همه گرفتاريها بيرون آورد وآورد و با راي خودش ، مجلس درست كرد و جمهوري اسلامي را تنفيذ كرد ورئيس جمهور درست كرد و آنها هم دولت درست كردند. همه چيزهايي كه ما داريم ازاين مردم است ، خصوصا از اين مستضعفين . آن بالاييها به مردم كاري ندارند، آنهامشغول كار خودشان هستند، آنها ناراضي مي خواهند درست كنند. و نكته اش هم معلوم است ؛ كه از آن شهواتي كه به طور آزاد داشتند، حالا نمي توانند داشته باشند. آن شهوات آزادانه اي كه آنها داشتند، هر كاري دلشان بخواهند بكنند، هر مجلسي بخواهند تهيه كنند، هر بساطي بخواهند درست كنند، حالا ديگر در جمهوري اسلامي نمي شود اين معنا. از اين جهت ، آنها يا كارشكني مي كنند يا كاري به شماها ندارند. اما آن كه شما را ازآن رنج و از آن عذاب و از آن گرفتاري بيرون آورد و آورد به مقام دولت رساند، اين مردم بودند. تا اين مردم را داريد خوف اينكه بتوانند به شما آسيب برسانند، هيچ نداشته باشيد؛ براي اينكه آنها آسيب را با يك نقشه هايي درست مي كنند؛ نمي آيند بريزند ملترا بكشند. آنها ملت را مي خواهند از آن كار بكشند، نمي خواهند مملكت خراب كنند،مي خواهند مملكت آباد باشد، از آن چيز ببرند. آنها با يك نقشه هايي ، بين دولت و ملت شكاف ايجاد مي كنند؛ بين دولت و روحانيت شكاف ايجاد مي كنند. اين شكاف كم كم اگر زياد شد، اسباب نارضايتي شد، مردم از دولت منحرف مي شوند. [آن وقت ] شما يابايد با سر نيزه با مردم رفتار كنيد يا برويد كنار.
توفيق خدمتگزاري به مردم ، موهبتي الهي
اين موهبت الهي كه به شما شده است و به همه ما شده است و به همه مسلمين شده است ، اين موهبت الهيه را همين طور بگيريد و محكم نگه داريد. هم به آقاي رئيس جمهور اين را عرض مي كنم و هم به آقاي نخست وزير و هم به همه شما. هر كدام شما در هر جايي كه هستيد، ماموريني كه مي خواهيد بفرستيد به اطراف ، اين مامورين رادرست توجه كنيد كه با ساخت مردم موافق باشند. همان طوري كه خود شما مي خواهيد بامردم همفكر باشيد، اينها هم با مردم همفكر باشند، با روحانيون همفكر باشند، طوري باشد كه هماهنگي داشته باشند و عمال دولت هماهنگي با مردم داشته باشند؛ با روحانيت كه داشته باشند، با مردم هم دارند. و اين اسباب اين مي شود كه بين دولت و ملت هميشه همبستگي هست و اين موجب اين مي شود كه ايران مصون بماند؛ نتواند كسي در آن كاري بكند. عمده آنچه كار مي شود [روي ] آن ، ايجاد اختلاف است . حالا توانستند بين اين ملت و ملت ديگر و ملتهاي ديگر، ملتها را نتوانستند، بين ملتها و دولتهايشان خيلي آسان است . اين دولتها را امر مي كنند كه شما طرح فلان را بده ، مردم ناراضي مي شوند ازاين ؛ كاري هم از آنها نمي آيد، اختلاف پيدا مي شود. كم كم اين اختلاف مي رسد به آنجايي كه ممكن است سقوط بيايد.
الان در منطقه اينطوري است كه يك عده معدودي مي خواهند بر همه منطقه حكومت كنند و هيچ كار نداشتند چنانكه ملت چه كاره است و چه مي خواهد. و ما با ملت [مي گوييم ، ] همه ملتها بايد اين مطلب را بدانند كه امروز مثل ديروزها نيست . امروز مردمتوجه پيدا كرده اند به اينكه نبايد يك اقليتي بر يك اكثريتي قاطع حكومت كنند. اين مطلب پيدا شده در ذهن مردم . در بلاد اسلامي ، اين مسئله طرح است الان كه بايد ما يك "جمهوري اسلامي " داشته باشيم ، ما نبايد يك "جمهوري دمكراتيك " داشته باشيم - به اصطلاح اينها - يك مسئله غربي داشته باشيم ، اسمش را عوض كنيم . سال شاهنشاهي رابرداريم يك شاهنشاهي ديگري جايش بگذاريم ؛ به طور مسائل غربي . الان همه ملتها،تقريبا ملتهاي اسلامي ، همه توجه به اين مسئله پيدا كرده اند كه آني كه در ايران هست مامي خواهيم ؛ آني كه در ايران شده است . شما اين را حفظش كنيد. ايني كه در ايران شده است ادامه اش مشكل است . بايد اين ادامه را با همه اشكالاتي كه دارد، بدهيد. و بايدان شاءالله ، همه تان خودتان را احساس كنيد كه - واقعا احساس كنيد - خدمتگزاريد.
انبيا و روحيه خدمتگزاري
انبيا اينطور احساس را داشتند. انبيا خودشان را خدمتگزار مي دانستند، نه اينكه يك نبي اي خيال كند حكومت دارد به مردم . حكومت در كار نبوده . اولياي بزرگ خدا، انبياي بزرگ همين احساس را داشتند: كه اينها آمدند براي اينكه مردم را هدايت كنند، ارشادكنند، خدمت كنند به آنها. شما هم احساس قلبي تان اين مطلب باشد كه واقعا ما آمديم كه به اين مردم خدمت كنيم و اين خدمت به مردم ، خدمت به خودمان است ؛ يعني ، ما اگراين مملكت را با اين وضعي كه الان دارد به پيش ببريم ، با اين حاضر بودن مردم در صحنه به پيش ببريم و با اين همراهي مرم با دولت ، هر قصه اي كه براي دولت پيش مي آيد،مردم پيشقدم هستند. شما ملاحظه بفرماييد پيشترها با فشار - الان هم جاهاي ديگر اينطوراست با فشار - يك سربازي را مي بردند در جبهه ، شما ديديد كه به من گفته بودند كه شمابگوييد، من نشده يك وقت صحبت كنم ، خودشان گفتند؛ به مجرد اينكه گفتند به اينكه ما سرباز لازم داريم ، ما اشخاص لازم داريم ، آنجا اينقدر جمعيت رفت اسم نوشت كه صدايشان درآمد كه نه نمي خواهيم ؛ ديگر بس مان است ، در صورتي كه مي روند به جنگ ، مي روند به قتال ، مي روند به كشته شدن . يك همچو مملكتي كه اينطور شده است- و به خواست خدا اين مطلب شده است ، با تاييد خدا اين مطلب شده است - اين را بايدحفظش كرد، بايد قدرش را دانست . ما بايد خدمت كنيم به اينها.
من واقعا گاهي وقتها كه مي بينم بعضي از اين جوانها اينطور هستند، من خجلت مي كشم كه اينها چه مي گويند، ما چه مي گوييم . اينها چه حالي دارند و ما چه حالي داريم .اينها را خدا به دست ما داده . اين كار، كاري است الهي ، كاري نيست كه يك بشر بتواندانجام بدهد. همه بشر هم جمع بشوند يك نفر را نمي توانند داوطلب مرگ كنند؛ آن خداست كه اين كار را كرده .
بنابراين ، آن چيزي كه در راس برنامه هاي دولت است تفاهم بين ملت و دولت [است ] و آن هم نه اينكه هي بگوييم : "تفاهم داريم . " شمايي كه وزير دارايي هستيد، آن افرادي كه مي فرستيد به اطراف ، افرادي باشند كه صالح باشند، افرادي باشند كه با مردم بسازند؛ نخواهند بروند آنجا مثل سابق انجام بدهند. آن كسي هم كه وزير كشور است ،مي خواهد بفرستد، حكومتهايي كه مي فرستند، استاندارها[يي ] كه مي فرستند،استاندارهايي باشند كه با علما، با مردم بسازند، نه اينكه اختلاف پيدا كنند، آن اختلاف كم كم زياد بشود. در يك جايي اختلاف بين حاكم و ملاي آنجا بشود، باز اختلاف بيايدبه سطح پايين تر، مردم با آن اختلاف پيدا كنند، مردم هم هيچ وقت حاكم را نمي گيرند وملا را دست از او بردارند. مردم ملاها را مي خواهند؛ براي اينكه اساس اسلام هستند.مردم اسلام مي خواهند. اينها هم معرفي هستند؛ معروفند به اينكه اينها اسلامي هستند.بنابراين ، هر يك از شما كه مي خواهيد يك ماموري در يك جايي بفرستيد، مامور رادرست ملاحظه كنيد، ببينيد چه كاره است و چه بوده است و چه بايد باشد و به او سفارش كنيد كه تو ماموريتت تا آن حدود است كه با مردم بسازي ، با روحانيون بسازي ؛ نروي آنجا معارضه بكني .
و ما بايد همين مسائل را حفظ بكنيم . اگر اين مسائل حفظ بشود، شما خيال نكنيد ازخارج بتوانند به شما يك صدمه اي بزنند. ان شاءالله كه نمي توانند. و ان شاءالله ، خداوند شمارا حفظ مي كند. و شما اگر در خدمت مخلوق باشيد، در خدمت اين بندگان خدا، كهخدا علاقه به آنها دارد باشيد، خداوند هم حفظ مي كند شما را. ان شاءالله موفق و مويدباشيد. و دولت ، شما خودتان با هم ، آقاي رئيس جمهور با شما، شما با آقاي رئيس جمهور، همه با مجلس ؛ همه اين ارگانها با هم دست به هم بدهيد كه اين باري كه افتاده ،بلندش بكنيد. ان شاءالله ، موفق خواهيد شد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
بزرگتر کوچکتر