عنوان : نقشه هاي امريكا عليه انقلاب اسلامي و ناكامي در برابر اراده ملت
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : صبح 30 تير 1358
تاریخ قمری : 26 شعبان 1399
جلد : 9
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
"ياس " از جنود ابليس است
يكي از جنود ابليس "ياس " است . در اموري كه انسان بايد با اميد و طمانينه (1) وتصميم عمل بكند شياطين ايجاد ياس مي كنند و با اين ايجاد ياس جوانهاي ما را در آن مسائلي كه بايد با تصميم جدي پيش ببرند گاهي سست مي كنند. من آن قدري كه ياددارم ، از اول نهضت تا حالا كه اينجا نشستم ، چه آن وقت كه در حبس بودم ، و چه آن وقت كه در تبعيد به تركيه بودم ، و چه آن وقت كه در عراق بودم ، و چه آن وقت كه به پاريس آمدم ، و چه آن وقت كه شاه با آن طمطراق ها(2) و قدرتها بود، و چه آن وقت كه او(3) رفت و بختيار شروع كرد، من هيچ وقت مايوس از مسائل نبودم .
قدرت اراده ملت
و اعتقادم اين بوده است كه اين ملت وقتي كه چيزي را بخواهد، مي شود. خصوصااخيرا كه در پاريس بوديم - نمي دانم حالا آقايان را آنجا ملاقات كردم يا بعضيشان را -صبح مي آمدند، ملاقاتشان مي كرديم ، هم خواهرها هم آقايان ، اخيرا كه در آنجا بوديم واخبار ايران به ما مي رسيد، و از جمله اخبار كه بعضيها خودشان لمس كرده بودند، و براي من آمدند گفتند، اين بود كه گفت كه من در دهات بعضي از مناطق رفته ام - و اسميك قريه اي ، يك قلعه اي (4) را برد، كه آنجا خود من هم رفتم ؛ اطراف ماست - اومي گفت كه در اين دهات صبح كه مي شود، آن ملاي محل جلو مي افتد و مردم دنبال اوتظاهر مي كنند؛ و آن قلعه را اسم برد كه آن قلعه را من رفته ام و ديده ام چه قدر است ؛شايد مثلا ده خانوار، پانزده خانوار، بشود توي آن قلعه زندگي بكنند؛ گفت حتي آن قلعه كه من رفتم ديدم همان حرفهايي كه تهران گفته مي شود توي آن قلعه هم مردم آن قلعه مي گويند. اين براي من خيلي جالب بود، و اطمينان آورد كه يك مطلبي كه مطلب ملت است ، و اين طور مطلب ملت است كه هر جا پا بگذاري همان مطلب هست ؛ شما كه دراروپا بوديد و آنهايي كه در امريكا بودند و آنهايي كه در خارج كشور هر جا بودند همان مسائل را مي گفتند كه آنهايي كه در داخل بودند؛ دانشجويشان هماني مي گفت كه علماي دينيشان مي گفت ، بازاريشان همان را مي گفت كه كارگرشان مي گفت ، بچه هاي اين قدريشان همان را مي گفت كه بزرگها مي گفتند؛ اين مورد اطمينان من شد كه يك دست غير طبيعي در كار است .
شعاع عمل انسان تا يك حدودي است . يك كسي مي تواند يك محله را تحت تاثيرقرار بدهد، يك كسي مي تواند يك شهر را، يك كسي مي تواند يك استان را، اما كسي نمي تواند به اين ترتيب همه قشرهاي موجود در هر جا را، از يك ملتي ، از بچه هاي كوچك و تا پيرمردهايشان و دانشجويشان ، با افكار متعدده اي كه اينها دارند و با ايده هاي مختلفي كه دارند، همه را تحت يك مطلب بياورد؛ اين نمي شود الا اينكه دست غيبي دركار است . من مطمئن شدم به اينكه يك عنايتي از طرف خداوند تعالي هست ؛ كه آن عنايت ان شاءالله تا محفوظ است ، شما پيروزيد.
پيروزي در گرو توجه به مقاصد اسلامي
تا اين توجه ملت ما به مقاصد اسلامي است ، اين ملت پيروز است و اين حرفهايي كهگفته مي شود و قلمهايي كه هست و اينها چيزي نيستند. آن وقت كه آن قدرتها بود كه همه قدرتهاي موجود پشتيباني مي كردند از محمدرضا، مكرر شايد از امريكا به ما پيغام مي دادند؛ در پاريس كه من بودم ، مكرر مي آمدند، و مستقيما با من تماس مي گرفتند،گاهي با بعضي از كساني كه به من مربوط بودند تماس مي گرفتند، گاهي به صورت تحذير(5) و گاهي به صورت نصيحت ، و اينها و مي خواستند كه حفظ كنند محمدرضا را؛رژيم را مي خواستند حفظ كنند. انگلستان هم به صراحت [تلاش ] مي كرد كه ما بايد اين را حفظش كنيم ، منافع ما در اين است ! ديگران هم همين طور بودند و مع الاسف دولتهاي اسلامي هم همين طور بودند. دولتهاي اسلامي هم پشتيباني مي كردند، و اصلا جدا بودنداز مقاصد ما، و مطابق با اين مشي مي كردند. مع ذلك يك ملتي وقتي يك چيز راخواست و آن خواستش هم خواست الهي بود، يك مطلب مادي نمي خواست ، مي گفت ما اسلام را مي خواهيم ، جمهوري اسلامي را ما مي خواهيم ، مي خواهيم ظلم نباشد،مي خواهيم رژيم غارتگر نباشد، مسائلي بود كه همه اش اسلامي بود، همه اش انساني بود، با يك همچو ملتي نمي شود كسي در بيفتد و بخواهد چه كند، نمي شود.
ناتواني ابرقدرتها در برابر اتحاد ملت
ما فرض مي كنيم اصلا در دنيا اين طور است ، ما فرض مي كنيم كه يك وقت از طرف يكي از اين ابرقدرتها بريزند ايران را بگيرند - نمي كنند، نمي شود اين . اما ما حالا فرض مي كنيم - لكن با يك ملتي كه همه يكپارچه هستند نمي توانند بمانند. گرفتن يك جايي يك طور، ماندن در آنجا يك طور ديگر است ؛ وضعش جور ديگر است . بخواهند براي هر آدمي يك مامور بگذارند؛ اينكه معقول نيست . در هر شهري يك عده مي گذارند،بعد از چندي ، همين مردم آن عده را از بين مي برند. كشورگيري غير كشور نگه داشتن است . اينها عاقل اند اولا كه نمي شود ديگر در دنيا با اعمال زور، آن طوري اصلا معقول نيست ديگر. ثانيا قواي ابرقدرت [ها] همه مقابل هم ايستادند. اين مواظباوست ، آن هم مواظب اين است ؛ اين يك قدم اگر جلو برود، آن هم مي گويد من هم مي خواهم جلو بيايم . از اين جهت ، خداوند اين طور ملتها را به همين معنا حفظ مي كندكه قدرتهاي بزرگ در مقابل هم بايستند و نتوانند هيچ كدام تعدي بكنند. و آنها مي دانندكه - اگر فرض كنيم - كه يك قدرت هم بشود و بخواهد حمله بكند و يك جا را بگيرد،نمي تواند ادامه به حيات خودش بدهد. اين كشورگيرهايي كه يك وقتي مي ريختند ويك جايي را مي گرفتند بعد از چندي همه شان از بين مي رفتند و مستهلك مي شدند؛بلكه جز همين ملت مي شدند.
حزب توده و چپگرايان ، اجير امريكا
بنابراين ، ملت وقتي يك مطلبي را مي خواهد، اين عملي خواهد شد. و شما اسلام راخواستيد و جمهوري اسلامي را خواستيد و احكام اسلام را هم همه مان مي خواهيم واين عملي مي شود. بيخود دست و پا مي زنند! خودشان را زحمت مي دهند، البته ما را هم زحمت مي دهند. اما زحمت دادن يك مطلب است ؛ پيروز شدن مطلب ديگر. البته هركسي كه يك صحبتي بكند، قلم فرسايي بكند، انتقاد بكند، خوب ، يك زحمتي است ؛ يافرض كنيد اينهايي كه مي روند و در ميان كشاورزها و پيش كشاورزها، و پيش كارگرهاو اينها ايجاد فتنه و فساد مي كنند، خوب ، يك زحمتي ايجاد مي كنند؛ اما اين طور نيست كه حالا كه چهار تا جوان گول خورده يا چهار تا جوان اجير، كه خيلي محتمل است دربعضي اينها كه اينها اجير امريكا هستند به يك صورت ديگري .
چنانچه من توده را، در "حزب توده "، آن اولش را - حالا كه ديگر من بي اطلاعم ،خيلي درست نمي دانم - اولي كه حزب توده پيدا شد، آن شخصي (6) كه اين حزب رادرست كرد، و همه مي گفتند كه اين از مثلا شوروي است و از اينهاست ، از روسيه است ،سرچشمه گرفته اينها، آن شخص همسفر من بود در مكه و در بيروت ، كه ما براي انتظاركشتي سيزده روز بوديم ، اين هم آنجا بود و مي آمد پيش ما. يك آدم نمازخوان ، حجبرو و خير هم بود! لكن خوب ، تحت نظر يك دسته آن وقت ؛ كه به نظر مي آمد كه انگليسها، حزب توده را درست كردند. حزب توده اي كه منتسب به يك قشر ديگري است ، آنها درستش كردند. حالا هم همين طور به نظر آدم مي آيد كه بعضي از اين احزابي كه چپگرايي مي كنند، و خودشان را مي چسبانند به چين ، يا مي چسبانند به شوروي ، به نظر آدم اين طور مي آيد كه نه ، اينها يك اشخاصي هستند كه امريكا درست كرده براي ما كه شلوغ بكنند اينجا و صدا ايجاد كنند و دوباره آنها برگردند. دليل من براين مطلب اين است كه اينها يكي از كارهاشان قضيه رفتن در پيش كشاورزها اول مي رفتند و مي گفتند، كشاورزي را جلو مي گرفتند كه اصلا كشاورزي نكنند! اينجازورشان نرسيد. بعد مي رفتند كه نگذارند اينها جمع بكنند. آنجا هم كه مايوس شدند، ومردم جمع كردند؛ بعد شروع كردند خرمنها را آتش زدند.
مدعيان دروغين طرفداري از خلق
اين طايفه اي كه ادعا مي كنند ما طرفدار خلق هستيم ، طرفدار مردم هستيم ، توده رامثلا چه داريم ، خلق را چه ، ما از ايشان مي پرسيم كه آتش زدن خرمنها اولا چه منفعتي براي توده ها دارد؟ اين ضعفايند كه خرمن درست كردند. يك سال اين بيچاره زحمت كشيده يك عده اي يك خرمن درست كرده ، اين خرمن آتش زدن طرفداري از اين ضعفاست ؟! بعد هم مي گوييم كه كي منفعت از اين مي برد؟
يكي از طرقي كه براي كشف بعضي جرايم است اين است كه يك جرمي كه واقع مي شود، ببينيم كي از اين جرم منفعت مي برد كه بگوييم زير سر اوست . اگر ما گندم نداشته باشيم ، از كجا گندم وارد مي كنيد؟ از امريكا. اگر ما فرض كنيد جو نداشته باشيم ،باز هم امريكا. زراعت هرچه نداشته باشيم ، آن كس كه صادر كننده است براي ماامريكاست . نه چين به ما زراعت مي تواند بدهد [نه شوروي ]، شوروي خودش هم ازامريكا مي گيرد! شوروي هم ندارد، منفعت به جيب امريكا مي رود، پس شما عمال امريكا هستيد؛ براي اينكه اگر منفعت به جيب آنها [و] ديگران مي رفت ، ما مي گفتيم ازآنها هستيد - نمي خواهم بگويم آنها چطورند. آنها هم از آنها بدتر! همه شان با وضع ماموافق نيستند، همه مي خواهند كه از اين سفره يك حظي ببرند لكن در اين قضيه كه آتش زدن خرمنها و امثال ذلك باشد، اين منفعتش مستقيما توي جيب امريكا مي رود، براي اينكه آنها گندمهايشان زياد است و بالاخره يا بايد آتش بزنند يا به دريا بريزند، و بازارمي خواهند.
همان طوري كه ملاحظه كرديد كه قضيه "اصلاحات ارضي " هيچ نبود الا اينكه يك بازاري براي امريكا درست كند و نگذارند ما زراعت داشته باشيم . همان طوري كه خودآن مردك (7) از عمال امريكا بود، و براي بازار درست كردن امريكا اين كار را كرد و نقشه از آنها بود، و آن اجرا مي كرد. الان هم نقشه از آنهاست و اينها اجرا مي كنند. منتها آن به اسم "آريامهر"؛ اينها به اسم فلان و فلان چپگرا! مسئله اين طوري است ، همينها بودند كه در زماني كه او بود از او طرفداري مي كردند. در دربار هم از همينها بود، از بزرگانشان دردربار هم بودند. . . ديگر وقتي خود امريكا هيچ كاري نتوانست بكند؛ با همه صحبتهايي كه كرد، يك وقت به صورت ارعاب ، و يك وقت به صورت مصلحت انديشي . اخيرا هم كه شاه رفته بود و بختيار بود، ديگر به صورت اينكه نه ، صلاح نيست ، حالا زود است ،نورس است ، حالا چه ، مي آمدند كه من را نگذارند به ايران بيايم ، جديت مي كردند كه مانياييم ايران . همين جديت آنها باعث شد كه من فهميدم كه رفتن ما مضر به حال اينهاست !براي اينكه آنها براي صلاح ما نمي گفتند كه شما زود است حالا برويد و حالا پيغام فرستادند به وسيله رئيس جمهور فرانسه (8) كه آوردند براي ما خواندند پيغامشان را، كه الان چه طور است و كذا هست و زود است ، نورس است ، حالا شما يك قدري چندهفته اي باشيد. من ديدم كه معلوم مي شود كه در اين چند هفته مي خواهند اينها قوايشان را مجتمع كنند كه ديگر هيچ كاري از ما برنيايد. حالا كه مردم الان قيام كردند و نهضت كردند، حالا بايد رفت ، هرچه شد. ما بنا گذاشتيمبرويم ، و آنها بستند فرودگاه [را]. ما گفتيم خوب ، هر وقت باز شد مي رويم ، معلوم است كه تا ابد نمي بندند كه وقتي باز شد، ما آمديم .
اطاعت الهي در اعتصام به حبل الله
علي اي حال مايوس نباشيد. اين از جنود ابليس است كه به انسان تزريق مي كند.قدرتمند باشيد، كه اين از طرف خداست ، خدا شما را قدرتمند كرده ، ملت قدرتمنداست : يدالله مع الجماعه (9) خداوند مي فرمايد: واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. (10) خوب ، مااگر اطاعت اين امر را كرديم ، خداوند ما را واگذار مي كند كه ما را بچاپند؟! ما اطاعت بكنيم امر را، كه ما اعتصام كنيم به اسلام - حبل الله همين اسلام است - ما اعتصام كنيم به حبل خدا، به اسلام ، به قرآن و توجه كنيم به او همه مان ، تفرقه هم نداشته باشيم ، بعد خداما را وادار مي كند، واگذار مي كند، به اينكه ما را بچاپند؟ نه ، ديگر نمي شود. اگر ما وفاكرديم به اين امر خدا و عمل كرديم به امر خدا و با هم شديم ، همه قشرهايمان با هم شد،خارج و داخل ، دانشجو و طلبه ، همه با هم اين نهضت را تا اينجا كه رسانديم تا آخرببريم ، شك نكنيد كه پيروز هستيد، هيچ شك نكنيد.
الان مهار پيروزي دست خود ملت است ، دست خود ملت است . كليد پيروزي دست خود ملت است ، ملت بايد بفهمد كه آن چيزي كه او را پيروز كرد همين بود كه همه با هم بودند و اعتصام بحبل الله بود؛ همه با هم چسبيده بودند كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم ، ما اسلام مي خواهيم ، ما قرآن را مي خواهيم ، ما اسلام را، ما حكومت عدل الهي مي خواهيم . اين اعتصام به "حبل الله " بود. اين اعتصام به "حبل الله " اسباب اين شدكه يكدفعه يك قدرت شيطاني كه همه قدرتها، نه همه قدرتهاي ابرقدرتها، قدرتهاي كوچك هم دنبال [او] بودند، بيخود نشد كه ما را به كويت راه ندادند، يعني راه ندادند كه من از اين دروازه كويت بيايم رد بشوم آنجا سوار شوم به طياره و بروم ؛ اين قدر همراه ندادند! گفتند از همان جا كه آمديد به همان جا برگرديد. وقتي هم عراق آمديم ديديم كه . . . من فكر كردم كه ما هر جا برويم همين صحبتها هست ؛ براي اينكه اينها همه مربوطند به هم ، يك سياست است ، اينها همه پشت او ايستاده اند. ما ديديم كه خوب ،حالا برويم در خارج . خارج آمديم و آنها هم پشيمان شدند. ما آمديم آنجا. جوانهاي آنجا. . . من متشكرم از اين جوانهاي عزيز ما كه از همه جاها آمدند احوال از ما پرسيدند؛مجتمع شدند، حرفهاي ما را شنيدند؛ منتشر كردند مصاحبات ما [را] در آنجا. گاهي همه جا منتشر مي شد. و اين يك راهي براي پيروزي ما بحمدالله بود.
كليد پيروزي ؛ حفظ وحدت
در هر صورت به شما عرض بكنم كه تحت وسوسه ابليس و عمال ابليس - كه همينهايي است كه مي نويسند و همينهايي كه مي گويند - هيچ وقت نرويد. شما پيروزيد وپيروزي تا آخر مال شماست . آني كه من به شما عرض مي كنم اين است كه كليد پيروزي را حفظ كنيد، كليدش را اگر حفظ كرديد عنايت خدا با شماست . اجتماعتان را حفظ كنيد.الان دنبال اين نباشيد كه ما حوايجي داريم برآورده نشده . اين را به اين آقا دارم مي گويم .من هم مي دانم كه حوايج [برآورده نشده . ] من هم حوايجي دارم كه برآورده نشده ، آقاهم حوايجي دارد، و آقا هم . همه يك چيزهايي مي خواهند كه آنها نشده . من كه از اول مسائل يادم هست ، [حدود] پنجاه و هشت سال ، شماها هم كه در بين راه ملحق شديد،زمان اين شاه را ادراك كرده ايد، از آن وقت كه چشمتان را باز كرديد، اختناق بوده ،زحمت بوده ، گرفتاري بوده ، توي حبس بوده ؛ تبعيد بوده ؛ از اين مسائل بوده ؛گرفتاريهاي ديگر كه چپاول بوده - همه چيز شما را برده اند اينها. جواهرات كه پشتوانه اين مملكت بوده ، يك مقداريش را رضاشاه برد و انگليسها بين راه از او گرفتند و بردند؛ يك مقداريش را هم ايشان حمل كرد و برد. الان هم بانكهاي ما گرفتار قرض است ؛ يعني دولت گرفتار قرضهايي است كه اينها از بانكها گرفته اند و گذاشتند رفتند. در هر صورت ،الان وقت اين نيست كه ما گرفتاريهاي شخصي كه داريم طرح كنيم ، و هي بهدولت اشكال بكنيم ؛ به ملت اشكال بكنيم ؛ به نهضت اشكال بكنيم .
جبران ناپذيري جنايات رژيم شاه
شما بدانيد اين را كه در عالم همچو نهضت به اين خوبي نبوده ، انقلاب "سفيد" اين بود؛ نه آن كه او درست كرده بود. شما نهضتهايي كه ، انقلابهايي كه در عالم واقع شده يكي انقلاب فرانسه است كه بزرگ است ، يكي انقلاب شوروي است ، آن قدري كه آنجاها آدم كشته شده ، و ساير انقلابات آن قدري كه آنجاها خونريزي شده اينجا نشده .براي چه ؟ براي اينكه بعد از انقلاب يك اسلام [آمده ] نمي گويم اسلام تحقق پيدا كرد؛لكن نسيم اسلام بود. ديگر اينهايي كه انقلاب كرده اند ننشسته اند آنجا همين جور سرببرند تا آخر. هركس را احتمال بدهند كه مخالف است به تفنگ ببندند، اين مسئله نبود.البته يك عده اي كه پنجاه سال اين مردم را قتل و غارت كردند اين عده كه عددشان شايدتا حالا به صد و چند نفر بيشتر - نمي دانم حالا من عددشان را، كم بوده عددشان ،جنايتشان زياد بوده - لكن عددي از ايشان كم بوده ، اينها البته به جزاي خودشان رسيدند،نه آن جزايي كه بايد برسند. آن جزا در آنجا بايد واقع بشود، در اينجا نمي شود. اصلايك نفر آدمي كه صدها خانواده را بي سرپرست كرده ، صدها جوان را از مادرهايشان جدا كرده و داغ كرده و آتش زده و بو داده است روي تاوه هاي متصل به برق ! اين رانمي توانيم ما جزايش را اينجا بدهيم . يك جان اين دارد، آن يك جانش را فرض كنيد ازاو گرفتند؛ آن هزارها خانواده را چه كرده ، ما نمي توانيم . اين دليل بر اين است كه يك جاي ديگري هست كه بايد او تا ابد بسوزد؛ و تا ابد جناياتي را كه كرده جبران بشود. درآنجا جبران مي شود ان شاءالله . مقصود من اين است كه اين حرفهايي كه حالا دارندمي زنند ما از اين بزرگترش را شنيديم و اعتنا نكرديم . اينها ديگر چيزي نيستند. يك تتمه اي است كه دست و پايي اين آخري مي زنند. چلاپ و چلوپي (11) مي كنند!
و ان شاءالله با قدرت شما و با قدرت ايمان شما، و قدرت اسلام ، اين نهضت به آخرمي رسد و بوي اسلام را آن وقت مي شنويد كه چه معطر است اسلام ، چه نظامي است اين اسلام كه آنكه در راس واقع شده است ، مثل خود پيغمبر - صلي الله عليه و آله و سلم - وآنهايي كه در پايين - به اصطلاح شماها يا مردم - واقع شده اند، اينها در يك جا با هم مجتمع مي شوند و مي نشينند و صحبت مي كنند - و عرض مي كنم - قصه مي گويند وصحبت و تجييش جيوش (12) مي كنند و اينها؛ بناي پيغمبر اين طور بود. پيغمبر كه خليفه الله بود، همه او را قبول داشتند، وقتي كه در مسجد مي نشست نمي شناختندش كسي از خارج مي آمد نمي شناخت ، براي اينكه بالا و پاييني در كار نبوده . آن وقت حتي يك همچو چيزي هم نبوده است كه بيندازد زيرش . آن روي يك حصير، اگر خوب بودحصير؛ و الا روي زمين مي نشستند. اسلام اين است . ما دلمان مي خواهد البته قدرت مانداريم كه آني كه هست عرضه كنيم ؛ اما هرچه آدم بتواند به مبداء خير نزديك بشود بايدخودش را نزديك كند. حالا كه من نتوانستم مثلا مثل "مالك اشتر" عمل كنم ، خوب ،هرچه بتوانم خودم را نزديك كنم به آنها باز خوب [است ] - و من اميدوارم كه مملكت مايك مملكت اسلامي بشود جوانهاي ما يك جوانهاي مسلم ، معتقد به اسلام بشوند. و اگراين ايماني كه ما را پيش برد باقي باشد، احدي ديگر نمي تواند به شما تعدي كند وان شاءالله نخواهد توانست .
برتري انقلاب روحي بر انقلاب اجتماعي
از خداي تبارك و تعالي سلامت و سعادت همه تان را مي خواهم . و همين حس [اسلامي ] يكي از اموري است كه انسان به او خيلي علاقه پيدا مي كند و خيلي مايه اميدواري است . اين انقلاب روحي است كه در ملت پيدا شده . انقلاب روحي بالاتر ازاين سدي است كه شكستيد. شما از اروپا پا شديد آمديد كه به مردم كمك كنيد. اين انقلاب روحي مهم است . اين را هيچ كس نكرده الا خدا. خدا مقلب [القلوب است ].شما در بين دست خداي تبارك ، دست معنوي خداي تبارك و تعالي هستيد كه هر جامي خواهد [برمي گرداند آن را]. شما يك وقت مشغول كار خودتان بوديد؛ در زمان [سابق ] من مشغول طلبگي خودم بودم ، شما مشغول آقايي خودتان ، كي شما را از آنجابرداشت و آورد اينجا كه برويد در يك روستا زحمت بكشيد براي برادرانتان ؟ اين خداست ، اين دست خداست كه قلبهاي شما را اينطور كرده ، قدرش را بدانيد. دل شماالان در دست خدا [است ] هر طوري مي خواهد مي گرداند، و به خير گردانده . الان شمارا از آنجا او آورده ، جوانهاي دانشگاه و نمي دانم دكتر و مهندس و اينها، كه هر كدام بايديك جاي ديگري باشند، زنهاي محترمه و خانمهاي عزيز، كه بايد در جاهاي چه باشند،همينها در اين روستاها رفته اند و دارند درو مي كنند؛ چه مي كنند. البته دروگر نيستند به آن معنايي كه رعيت دروگر [است ]؛ اما يك عمل كوچك اينها همچو قدرت مي دهد به اين دروگرها كه اگر يك جريب (13) زمين را آن وقت درو مي كردند، حالا دو جريب زمين درو مي كنند. وقتي دروگر آمد ديد كه اين خانمهايي كه بايد زير سايه بنشينند آمدند توي آفتاب و گرفتند دارند جو را درو مي كنند و جمع مي كنند، و اينها قدرتي در نفس آنها پيدامي شود. يك ارزشي دارد عمل اينها كه قدرت به آنها مي دهد، و آنها كارشان چند برابرمي شود، خيلي ارزش دارد اين . وقتي ببينند شما از اروپا پا شديد آمديد، از امريكا پاشديد آمديد اينجا، براي اينكه كمك كنيد به برادرهاي خودتان ، ببينيد چه حالي براي اين رعيت پيدا مي شود. اين رعيتي كه هر روز يك سازمان امنيت مي رفت بالا سرش و ياشلاقي مي زد يا چه و چه . حالا مي بيند كه از اقصي بلاد خارج ، نه داخل ، برادرانشان آمدند و مي گويند كه ما آمديم به شما كمك كنيم ، ما آمديم كه با شما درو كنيم ، ماآمديم با شما زراعتتان را برداريم ، نمي دانيد اين چه حظي براي آنهاست و در قلب آنهاچه اثري خواهد گذاشت ، و نمي دانيد ارزش اينكه يك قلب ضعيف را شما همچوخوشحال كرديد، اين ارزش چه قدر است . معنويت عمل را نمي دانيم ما چه قدر است ،خيلي زياد است ، عمل ولو كوچك هم باشد. و شما از باباينكه دروگر نيستيد شايد نتوانيد درست درو بكنيد، لكن چند تا خوشه گندم را وقتي شما جمع بكنيد، اين قدرارزش دارد و اين قدر قلوب را به شما متوجه مي كند و اين قدر مردم را اميدوار مي كند ونهضت ما را پيش مي برد كه خدا مي داند. خداوند همه تان را حفظ كند و خداوند همه شما را سعادتمند كند، و اين تحول روحي كه پيدا شده است ، حفظ كند اين تحول را.
خيانتهاي رژيم شاه
من حالا وقت ندارم ، لكن از اموري و خيانتهايي كه دستگاه به ما كرده است ، يكي همين قضيه اختلاف است . از طرق مختلفه جوانهاي ما را منحرف كردند، راههاي مختلف . شياطين اينها نشستند بررسي كردند و راههايي پيدا كردند براي اينكه نسل جوان ما را بكشند به يك فسادهايي ، و از آن چيزهايي كه مربوط به خودشان و زندگي خودشان [است ] غافل كنند. اين مراكز فسادي كه بيشترش در تهران است و در همه شهرستانها هست ، اين با يك نقشه و حساب است . اگر يك جواني رفت در يك مركزفسادي ، فردايش هم رفت ، ده روز رفت ، عادت مي كند به آن مركز فساد؛ دلش دنبال اوست . يك جوان يا جوانهايي كه دلشان دنبال مراكز فساد باشد، وقتي كه خواب مي بينندخواب همان مراكز را مي بينند، بيدار هم مي شوند حواسشان آنجا باشد و بعد هم بروندسراغ همان مقاصد فاسده ، اين ديگر فكرش دنبال اين نيست كه مملكت ما گرفتاري دارد، بايد اين گرفتاري را ما خودمان رفع بكنيم . اين ديگر ذهنش منعطف است از اين مسائل . اين اختلاطهايي كه درست كرده اند و ايجاد كردند براي ملت ما و جوانهاي ما رامختلط كردند با هم ، و كشيدند به يك مسائل فاسدي ؛ اين هم جز همان نقشه هايي است كه براي ما كشيدند. اين قضيه اختلاط در دريا يك چيز عادي نيست ، يك چيزي نيست كه همين طوري شده باشد، يك نقشه اي است براي اينكه جوانهاي ما را منعطف كنندذهنشان را به اين مسائل . اگر چندين هزار جوان ما جذب شدند به مراكزي كه اينطورمسائل شهوي و حيواني در او مطرح است ، همين چندين هزار جوان را ملت ما از دست داده .
پانویس :
بزرگتر کوچکتر