عنوان : قرباني دادن در راه خدا سيره انبيا است
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 3 آبان 1357
تاریخ قمری : 22 ذي القعده 1398
جلد : 4
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
آزادي زندانيان سياسي كافي نيست
امروز اطلاع دادند كه زندانيهاي سياسي را يك مقداري آزاد كردند و مقداري هم بناست آزاد شود. آيا ببينيم كه اين آزاد كردن جبران مي كند اين مسائل را؟ يك نفر انسان را ده سال ، پنج سال ، كمتر، بيشتر، از همه جهات ساقط كنند، همه آزاديها را از او بگيرند،در حبس همه شكنجه ها و زجرها را به او بدهند، بعدش بگويند كه شما آزاديد! خوب اين پنج سال تضييع عمر يك مسلمان ، يك انسان ، پنج سال ، ده سال زجر دادن به يك انسان ، به يك مسلم ، اينها هيچ ؟ حالا آزاد، تمام شد قضيه ؟ با اينكه آزاد كردند يك عده اي از علما را و ساير طبقات را، ما قانع هستيم ؟ حالا ديگر آرام بايد بشود ملت ؟آشتي كردند آنها با ملت ؟ يا اينكه جو، يك محيطي است كه برايشان ديگر امكان نمانده است كه ادامه بدهند؛ دست و پا مي زنند براي اينكه خودشان را از اين محيط - جوي كه تمام نفوس بر ضد آنها توجه پيدا كردند - با اين دست و پا مي خواهند نجات بدهندخودشان را؛ لكن آيا مي شود؟ قابل نجاتند اينها؟! اين شاه كه حدود سي سال بر ماحكومت كرده ، بر مسلمانها حكومت كرده ؛ اين حكومت چنگيزي ، اينهمه از مسلمانها راكشته ، اينهمه از مسلمانها را از وطن آواره كرده ، اينهمه از انسانها را از حقوق بشري جداكرده است ، محروم كرده است ، حالا مي گويد كه خوب ، آزادشان كرديم ، ديگر چي مي خواهيد از جان ما! ده سال عمر مي خواهند از جان شما! شما ده سال عمر يك انسان رادر حبس ، در يك اتاق دو ذرعي هدر داديد. زندگي يك انسان كه بايد به اين مردمخدمت كند، بايد با قلم و قدم در محيط آزاد به مردم خدمت كند، تو گرفتي از او؛ ده سال عمر يك ملت را ضايع كردي ، حالا آزاد كردي ، ديگر ما چه مي خواهيم ؟ ما جبران اين ده سال را مي خواهيم . مردم جبران اينكه بچه هايشان را، اولادشان را، ده سال در زندان زجر دادي ، جبران اين را مي خواهند و اين جبران در اين دنيا امكان ندارد. از ادله واضحه بر اينكه بايد خداي تبارك و تعالي يك جاي ديگري باشد كه جزاي اين ظالمها را بدهد،اين است كه شما فرض كنيد كه جمع شديد و محمدرضاخان را تكه تكه اش كرديد، يك آدم را كشتيد؛ آن يك آدم است ، يك آدم پست ؛ خوب ، يك آدم در مقابل يك آدم .ما فرض مي كنيم كه خير، ايشان هم يك آدم شريف ؛ اما در مقابل يك آدم شريف ! اين همه آدم شريف را ايشان از هستي ساقط كرده ، اين همه جوانهاي ما را كشته است و ازهستي ساقط كرده ؛ حالا يك نفر آدم را كه يك كسي كشت ، جزايش اين است كه خود اورا عوض او بكشند؛ اگر فوج فوج مردم را به كشتن داد و كشت ، مي شود اينجا ما جبرانش بكنيم ؟ البته بايد اينجا جزا به او بدهيم به اشد جزا؛ اما مي شود كه جبران بشود اين ؟ جبران اين يك عائله ؟ يك عائله را كه او از هستي ساقط كرده ؛ از هستي اگر او را ساقط بكنيم ،جبران يك عائله است ، عائله هاي ديگر چي ؟ حالا ما دلمان را خوش كنيم كه آقا(1) عفوفرمودند؟ اينها مرداني بودند كه عفو تو را اعتنا ندارند. قضيه عفو نيست ، قضيه الزام است و الان ملزمي كه اينها را بيرون كني . بسياري از حبسيها بودند كه آن حبس غير قانوني شان تمام شده بوده وقتش ، از اول حبس غير قانوني بوده ، آن حبس غير قانوني هم وقتش تمام شده بوده و اينها را نگه داشتند، همين طور بيخود. اين عمال ساواكي كه اينقدر جرم مرتكب شده اند، حالا آمدند در حبس را باز كردند آنها را از حبس بيرون كردند، تمام شد مطلب ؟ اول مطلب هست حالا! اين و تمام عمال اين بايد محاكمه بشوند. و بعد هم كه همه شان فرض كنيد كه اعدام شدند، باز جبران نشده است ؛ براي اينكه صد نفر در مقابل صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در يك كشتارشان در تهران چهار - پنج هزار نفرمي گويند كشته شده . همين كشتار آخري همدان را مي گويند تا صد نفر بوده است ؛ من نمي دانم ديروز، پريروز. الان هم همدان باز متشنج است . همين ديروز و امروز هم در قم تشنجها بود و صداي تير مي آمده است . حالا آيا كشته است چقدر، نمي دانم . زنجان هم همين مسائل بوده است ؛ كرمان هم شنيديد؛ همه بوده است ؛ هر جا دست رويش بگذاري جنايت بوده است . حالا عفو فرمودند! غلط كردند عفو فرمودند! اگر فشارعمومي ملت نبود و اين توجه همه طرفه ملت نبود كه اينها عفو نمي كردند. عفو نيست ،اين الزام است . جبران نمي شود جنايات اينها به اين مسائل . ماها نمي توانيم جبران كنيم ؛براي اينكه چطور ما كشتن چهار - پنج هزار نفر را جبران كنيم و يك نفر هست ، بيشتر ازيك نفر كه نيست . آن هم يك نفر آدم اينطور كه مي بينيد. اين دليل بر اين است كه بايديك عالمي باشد كه در آن عالم دائما در عذاب باشد تا جبران بشود، دائما در آن عذابهايي كه مهيا شده براي اين ستمكارها.
سير نهضت ، اميدوار كننده است
ما نمي دانيم واقعا چه بكنيم با اين وضع فعلي ايران ؛ البته وضع اميدبخش است ، وضع اميدبخش است ؛ اينطور نيست كه حالا ما نگران باشيم كه وضع چرا اين جور است ؛ اماخوب ، مي بينيد چه مي كند؛ چه ديوانگي راه انداختند. لكن همه اين مسائل ارزش داردكه يك ملتي را نجات دهد. نبايد ما نگران باشيم از اينكه فدايي مي دهيم ؛ اين سيره انبيابوده است كه اين كارها را مي كرده اند. انبيا، اوليا، در مقابل ظلمه ، در مقابل اشخاصي كه ظلم به مردم مي كردند، قيام مي كردند و كشته مي شدند و كشتار مي كردند و جوانهايشان را مي دادند و اصحابشان را مي دادند و مسئله اي نيست كه ما حالا يك نگراني داشته باشيم كه مبادا خون راه بيفتد! بايد خون راه بيفتد؛ بايد يك ملتي كه مي خواهد خودش رانجات بدهد از زير بار اين همه جنايات و اين همه خسارات كه بر او وارد شده است ،همين طور مجاني نمي شود كه انسان به دست بياورد. يكي از اين مادرها - ظاهرا دربهشت زهرا - ايستاده و صحبت كرده كه درخت آزادي محتاج به آبياري است و خون پسر من يكي از چيزهايي است كه آبياري مي كند. ما يك همچو شيرزنان داريم . جلوه اي از مبارزه علي "ع " با طاغوتها
احتياج دارد اسلام به اينكه فدا بدهيم براي اين اسلام . از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طيبه اي فدايي شدند. حضرت امير كه جنگ كرد و در صفين ، هجده ماه با معاويه جنگ كرد و چه قدرها، بيشتر از ده هزار نفر كشته دادند و كشتند، خيلي بيشتر. معاويه يك مردي بود كه مي گفت كه من مسلمانم و من خليفه پيغمبر بايد باشم و نماز جماعت مي خواند و امام جمعه بود و همه اين كارها را او انجام مي داد، همه اين ظواهر را انجام مي داد؛ معاويه ظواهر را خوب حفظ مي كرد، مثل يزيد نبود كه ظواهرش هم ناجور بود،ظواهر را حفظ مي كرد و اظهار اسلام هم مي كرد. خوب چه شد كه حضرت امير به جنگ او پا شد؟ براي اينكه يك ظالم بود كه مردم را استثمار كرده بود؛ رفته بود شام را گرفته بود مقابل حكومت اسلام ، و مردم را داشت به ظلم و به تعدي وادار مي كرد؛ چپاول مي كرد مال مردم را، بيت المال را. حضرت امير تكليف داشت به اينكه با او جنگ بكند،چه شكست بخورد چه شكست بدهد. حضرت امير ديگر مبالات اين را نداشت كه حالامن كه مي روم ، لعل (2) شكست بخورم . وقتي ديد كه مي تواند حالا مقابل او بايستد، لشكركشيد و جنگ شد و بالاخره هم حضرت امير - در اينجا بايد گفت - شكست خورد.سيدالشهدا - سلام الله عليه - وقتي مي بيند كه يك حاكم ظالمي ، جائري ، در بين مردم دارد حكومت مي كند، تصريح مي كند حضرت كه اگر كسي ببيند كه يك حاكم جائري در بين مردم حكومت مي كند، ظلم دارد به مردم مي كند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيري كند هر قدر كه مي تواند؛ با چند نفر، با چندين نفر، كه در مقابل آن لشكر و بساط، هيچ نبود. لكن تكليف اينطور مي دانست كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاي خودش را داد در راه ،براي اسلام . مگر خون ما رنگينتر از خون سيدالشهد است ؟ ما چرا بترسيم از اينكه خونبدهيم يا از اينكه جان مي دهيم ؟ آنها هم در . . . سلطان جائري كه مي گفت : مسلمانم ،مسلماني يزيد هم مثل مسلماني شاه بود؛ اگر بهتر نبود بدتر نبود لكن چون با ملت آنطورمي كرد و مردي بود متعدي و ظالم ، و ملت را مي خواست زير بار اطاعت خودش بي جهت ببرد، سيدالشهدا لازم مي بيند كه سلطان جائر را سراغش برود ولو اينكه جان بدهد. همين است سيره انبيا؛ همين بوده است كه اگر چنانچه يك سلطاني جائر بر مردم حكومت مي خواهد بكند بايستيد در مقابلش ، و به هر چه ، به هر جا مي خواهد منتهي بشود، بايد برويم سراغش و نهي از منكرش و امر به معروفش كنيم و بكشيم او را پايين ازاين تخت باطل . پس ما مبالاتي نداريم در اينكه كشته مي دهيم ، كشته بدهيم ؛ البته بايد هم بدهيم .
آزادي و استقلال ، فداكاري لازم دارد
ما مي خواهيم يك ملت را آزاد كنيم ، ما مي خواهيم يك امت را آزاد كنيم ، مامي خواهيم يك امت را مستقل كنيم ، ما مي خواهيم از زير بار امريكا و انگلستان و روسيه بيرون برويم ، البته فداكاري مي خواهد، جوان دادن مي خواهد، حبس مي خواهد، ده سال حبس مي خواهد. لازم است اين امور. همه چيز لازم دارد، و ما اصلا در اين معني ناراحت نيستيم كه داريم حبس مي رويم ، جوانهاي ما دارند از بين مي روند؛ براي اينكه در مقابل [نا]حق است ، براي خداست . وقتي يك امري براي خدا شد و مقابل ظلم شد،ما چه غمي داريم . اصلا اين غمي ندارد كه ما براي خدا داريم كار مي كنيم و جوانهاي مابراي خدا دارند فداكاري مي كنند؛ هيچ ابدا از اين هراسي به دلتان راه ندهيد.وسوسه هاي شياطين كه خوب ما چه كنيم ، چه مي شود، يا از اين حرفهايي كه شياطين القامي كنند و بعضي شياطين هم مي گويند به ماها و به شما؛ هيچ ابدا. خودتان محكم بايستيدو هيچ هراس به دلتان راه ندهيد كه شما پيروزيد ان شاءالله . چه كشته بشويم و چه بكشيم حق با ماست . ما اگر كشته هم بشويم در راه حق كشته شديم و پيروزي است ، و اگر بكشيم هم در راه حق است و پيروزي است .
بي اعتنايي مردم به حكومت نظامي
هيچ باكي از اين مسائل نداريم . هر چه مي خواهند حمله كنند لكن خواهند به خاكغلتيد و خواهند اينها از بين رفت . هر چه هم مي خواهند، اين ممالك بزرگ اعلان پشتيباني كنند از ايشان ؛ هر كس مي خواهد اين كار را بكند لكن يك ملت ايستاده و "نه "دارد مي گويد. در مقابل "نه " يك ملت ، هيچ توپ و تانكي اثر ندارد؛ و لهذا ديديم كه حكومت نظامي ، الان قم حكومت نظامي است ، ديروز باز تظاهرات زياد بوده است وامروز هم گفتند بوده است ، اعتنا نمي كنند مردم ديگر به اين . نمي شود ديگر، با سرنيزه نمي شود حق را ساقط كرد، قابل نيست .
ان شاءالله خداوند همه شما را حفظ كند؛ و توفيق بدهد كه خدمت بكنيم همه مان به اين ملت و به اسلام و به تكليفمان كه به عهده ما است عمل بكنيم ان شاءالله . [صلوات حضار].
پانویس :
بزرگتر کوچکتر