خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - ضرورت مقابله با دسيسه هاي رژيم شاه براي دوام سلطنت - 13 آبان 1357

عنوان : ضرورت مقابله با دسيسه هاي رژيم شاه براي دوام سلطنت
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 13 آبان 1357
تاریخ قمری : 3 ذي الحجه 1398
مکان : قم
جلد : 4

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
ملت يكدل و يك جهت
ابتلائات ما زياد است و تشبثات شاه و هواخواهان شاه هم زياد. اينها راههاي مختلفي براي سركوبي ملت داشته اند و دارند، چه از راه قدرت و اعمال زور و نظامي و قواي انتظامي و شهرباني و اينها، كه با تجربه معلوم شد كه اينها نتوانست ملت را ساكت كند؛ و يااز راه تهديدها به خيال اينكه مثلا تهديد به ترور كردن يك فرد تاثيري دارد و ملت ماالان اتكا به شخص دارد. اين ملتي كه جوششش حالا از باطنش است و به طور خودكارالان دارد عمل مي كند، هيچ قدرتي نمي تواند اين ملت را اينطور به پيش براند - اينطوري كه ملاحظه مي كنيد كه سرتاسر يك كشور سي و چند ميليوني ، از آن دهات گرفته تا آن شهرهاي بزرگ ، از مركز گرفته تا شهرهاي دوردست ، دهات دوردست ، اينها همه يكدل و يك جهت ايستاده اند و فريادشان بلند است كه ما نمي خواهيم اين سلطنت پهلوي را -اين الان اگر يكوقتي هم - مثلا بوده است - يك تحريكاتي بوده است ، يك چيزهايي بوده ، يك دعوتهايي بوده و اين دعوتها اين جور شده است ، حالا ديگر آنطور نيست .حالا ديگر افرادي كه آنها توهم مي كنند باشد، يا ترور بشود و نباشد، اين ملتي كه راه يافته است ديگر دنبال اين نيست كه راه يافته را دوباره بيابد؛ راهش معلوم شده ديگر. تا حالاكه زحمتها كشيده شده اين است كه راه را به مردم ياد دادند؛ راه معلوم شده الان . الان ديگر مملكت ايران و جمعيت مملكت ما به طور خودكار عمل مي كند؛ يعني در تعطيلش ديگر منتظر اين نيست كه زيد بگويد تعطيل كنيد، يا رئيس صنف يا روحاني يا سياسي ؛ابدا دنبال اين مطلب نيستند؛ تشخيص دادند كه امروز بايد تعطيل بشود، سرتاسر ايرانيكدفعه مي بينيد تعطيل مي شود. شهرهاي بزرگ تعطيل مي كنند از باب اينكه تشخيص مي دهند كه امروز تعطيل است . كسي باشد يا نباشد، ديگر اين فرق نمي كند. اين تهديدهايك تهديدهاي بچگانه است كه يكدفعه توهم اين بشود كه - مثلا - زيد را ترور مي كنند.وقتي ترور كردند آتش خاموش نمي شود؛ آتش اگر روشنتر نشود خاموش نمي شود. اين هم يك تشبث بچگانه است كه اينها گاهي مي كنند، و سابق هم سابقه دارد كه گاهي مي كردند، حالا هم باز كرده اند و مي كنند.
مردم اغفال نمي شوند
اخيرا بعد از اينكه ديدند كه "دولت آشتي " نتوانست كار خودش را انجام بدهد - و ازاول يك دولتي بود كه مي خواست با فريبكاري مردم را منحرف كند و بخواباند اين نهضت را و وعده هايي داد و عملهايي كرد و چيزهايي ، اما همه اش چيزهايي كه خواست ملت نبود، يك چيزهاي ديگر بود خواست ملت ، اينها تبع خواست ملت بود،"قمارخانه ها را بستيم "! هزار جور مركز فحشا باز است ! بالاترين مركز فحشا دستگاه محمدرضاخان است كه درش باز است ! در فحشا. فحشا نه به آن معنا، فحشا به اين معنا كه بدتر از فحشاست . فحشاي به آن معنا كه يك بارگاه به تمام معنا ظلم ، يك بارگاه به تمام معنا خيانت ، به تمام معنا جنايت ! در آنجا را اگر بستيد ملت يك قدري آرام مي شود -يك قدري البته نه تمام ! اما قمارخانه ها را بستيد! مثلا ملت آمده اينهمه فرياد مي كند دادمي زند و كشته مي دهد كه قمارخانه ها باز است ؟! اين را مي خواهد؟! البته خوب ، اين هم يكي از چيزهايي است كه مي خواهد اما صداي ملت را بايد از توي خيابانها شنيد، ببينيم ملت چه مي خواهد. بعد از اينكه دولت آشتي باطنش ظاهر شد و معلوم شد كه "آشتي " به معناي حكومت نظامي است و به معناي تثبيت ، مسلط كردن يك اشخاصي از اشراركولي ها از اشرار - به جان مردم ، چماق است و زدن است و بستن است و اختناق است واينها، بعد از اينكه معلوم شد يك همچو مطلبي - كه از اول هم براي ما معلوم بود كه قضيه اين حرفها نيست ، قضيه اغفال مردم است كه مي خواهند اين نهضت را به هر جوري هست خفه اش كنند - [در] اين هم توفيق پيدا نكردند؛ حالا چند ماه است كه حكومت"آشتي " آمد و "جنگ "ش را با مردم كرد و موفق نشد، حالا يك راه ديگري را پيش گرفتند: شاه در حرفهايش اين را مكرر شايد گفته كه خوب ، يك مملكتي كه مامي خواهيم ! حالا فرض كنيد كه من چه ، اما خوب مملكت ما مي خواهيم ؛ اگر من بروم ،مملكتي ديگر نمي ماند! شما نمي خواهيد كه يك مملكتي داشته باشيد؟ اين مملكت اگرمن نباشم از دستتان مي رود! اين مملكت را برمي دارند مي برند از اينجا به جاي ديگر وآغوش مي كنند! شوروي از آن طرف مي برد و امريكا هم از آن طرف مي برد و انگلستان هم از آن طرف مي برد. اين حرفي بود كه ايشان مي گفت : خوب ، ما مملكت كه مي خواهيم !
پاسخ امام به اظهارات علي اميني
تازگي يكي از افراد "شاهدوست " كه به خيال نخست وزيري افتاده است ، (1) ايشان هم يك مصاحبه اي فرموده اند و در آن مصاحبه گفته اند كه خميني اين زجر و اين چيزهاديده است ، و به واسطه اين زجر ديدن ، خوب ، اين حرفها را مي زند! ولي خوب افرادديگر هم زجر ديدند، گاهي كمتر گاهي بيشتر، لكن گذشت كردند [خنده حضار] ومملكت ما الان اگر چنانچه فلاني وطن پرست باشد - چنانچه هست "گفته هست " - اين مملكت ما الان به واسطه وضع جغرافيايي جوري است كه خطرناك است ؛ براي حفظمملكت بايد اين آدم كه مي گويد سلطنت نبايد باشد بايد يك قدري پايين تر فكر كند،پايين بيايد يك قدري . خوب ما مملكت لازم داريم "عين حرف شاه است ، يك وكيل هم توي مجلس گفته بود، ايشان هم حالا مي فرمايد" خوب ، ما مملكت لازم داريم ؛خوب وطن دوستي اقتضا مي كند كه انسان اگر يك حبسي رفت ، يك تبعيدي رفت ، يك شكنجه اي ديد، يك زحمتي ديد، وطن دوستي اقتضا مي كند كه غمض عين (2) كند،نگذارد كه مملكت از دست برود! وامصيبت ! مي خواهد مملكت از دست ما برود! لازمه اين حرف اين است كه ايشان مي گويد اگر چنانچه من ملاقات كنم با ايشان مطلب را بهايشان - مثلا - چطور مي گويم و ايشان هم اگر ببيند كه يك خواست ملت را دادند، يك قدري عمل ببيند، ملت هم اگر عمل ببيند، خوب يك قدري آرام مي شود لكن ملت عمل نديده است . اين دولت - مثلا - كه آمده است ، عمل نكرده است ؛ خوب است من -ايشان نگفته اين را ديگر، لازمه حرف اين است - بيايم كه عمل نشان بدهم ! يك چيزي مردم ببينند، يك آزادي اي مردم به چشمشان بخورد، آرام بشوند!
پاسخ به ادعاي تجزيه ايران بدون شاه
پس اين مطلبي كه حالا ما به آن مبتلا شده ايم ، اين مانور ديگري است كه با اين صورت به ميدان آمده . آن با "آشتي " آمده بود، اين با "مصلحت خواهي " كه يك آدمي است وطندوست و وطنخواه و - عرض مي كنم - به قول خودش وطن پرست ، اين براي خاطر اينكه مملكت مبادا يكوقت از دست برود، جانفشاني كرده و - عرض مي كنم - اين زحمت را به خودش داده كه بيايد و ملاقات كند با شاه و بعد هم برود به قم - كه نمي دانم آيا راهش دادند يا نه ، بعضي شان راه نداده بودند، نمي دانم حالا به تمام معني - برود به قم و بعد هم نجات بدهد مملكت را از اين نقشه اي كه - مثلا من عرض مي كنم - از اين طرحي كه خميني دارد و داده و مملكت به خطر افتاده ! ايشان با اين ملاقات شاه و با آن رفتن قم - كه آيا راهش دادند يا نه - اين مملكت را نجات بدهد! "جانفشاني " كرده و- عرض مي كنم كه - از همه چيز گذشته است براي نجات اين مملكت ! مي گويد كه من كه در قم رفتم ديدم اين ناآرامي قم و اين تظاهرات قم و اين فريادهاي قم را، خوب ، خودم ديدم چه جوري است ؛ اينها آرام نمي شوند مگر اينكه يك چيزي ببينند از ما؛ يك دولتي روي كار بيايد كه يك چيزي ازش ببينند. و لازمه اين حرف اين است كه ايشان تشكيل دولت بدهند و عرض مي كنم كه اين ناآراميها را ساكت كنند و يك آزادي بدهندو اين چيزها؛ و لابد مشروبخانه ها را هم ببندند و يك كار ديگر بكنند ولكن "اعليحضرت " باشند، ايشان باشند كه مبادا يكوقت اين مملكت به دست روس و انگليس بيفتد! اين قدرت "اعليحضرت " است كه الان روسها را به جاي خودشان آنجا نشانده است و امريكا را هم به جاي خودش آنجا نشانده ! [خنده حضار] اين قدرت را حقندارد كسي دست بزند؛ و بايد مردم را راضي بكنيد كه اين قدرت را از بين نبرند ومعارضه اي با يك همچو قدرتي كه الان ايران را نگه داشته است ، معارضه با اين قدرت نكنند مردم !
حالا ما قبل از همه چيز، اول از اين آقاي "شاهدوست " - و به اصطلاح سايرين امريكاخواه - ما به ايشان عرض مي كنيم شما كه قم تشريف برديد و با اتومبيلتان سوارشديد و از تهران هم عبور كرديد و رفتيد به قم ، توي تهران هم تظاهرات را حتما ديديد- اگر نگويم در حسن آباد و در علي آباد و در اينها، اين دهات هم ديده باشيد - خوب ،مي گوييد قم را ديدم ، خوب شما گوشتان كه الحمدلله گوش باز است ، هوشتان هم كه الحمدلله هوش باز است ، نشنيديد مردم چه مي گويند؟ مردم چه مي گفتند؟ چه چيزمي خواستند؟ اين مردم كه جانشان را روي دست گرفته اند، جوانهايشان را مي فرستندجلو، اين مادرها كه بچه هاي جوانشان را مي فرستند به اين خيابانها و فرياد آنها بلند است ،چه چيز مي گويند تا ما ببينيم ، درد ملت چيست ، دوايش چيست ؟ تا انسان نفهمد دردچيست كه نمي تواند دوا بدهد؛ آنها همه دارند مي گويند كه ما اين شاه را نمي خواهيم ،شما مي گوييد كه من اينها را آرامشان مي كنم ! آرام مي كنم به اينكه باشد ايشان ! اين ناآرامي شان اين است كه مي گويند اين شاه خيانت كرده به ما؛ ما نمي خواهيم اين را. شمادوتا مطلب مي گوييد: يكي اينكه من حرفهاي مردم را شنيده ام و اينها آرام نمي شوند تا مااين چيزهايي كه مي خواهند خوب به آنها بدهيم ، لااقل يك عملي بكنيم . شما اگرمي خواهيد عمل بكنيد، يك كاري بكنيد كه اين آقا برود سراغ كارش تا يك قدري آرام بشوند - يك قدري البته ، نه همه .
يك مطلب ديگري كه ايشان مي گويند اين است كه اين وضع جغرافيايي ايران جوري است كه - كانه ما ديگر هيچ اطلاعي نداريم از وضع جغرافيايي ايران كه چه جوري است ! - وضع جغرافيايي ايران جوري است كه اگر اين انقلابات باشد، با اين وضع جغرافيايي خطر بزرگي براي ايران پيدا مي شود ولي اگر شاه باشد اين خطر نيست ! مطلب ايشان اين است كه با بودن شاه اين خطر نيست لكن اگر - چنانچه " به فرمايش ايشان "خداي نخواسته - اين شاه برود، اين مملكت به دست دوتا قدرت مي افتد و وامصيبت مي شود! ما مي گوييم كه آن چيزي كه اين مملكت را به دست اين قدرت سپرده ، اين دوتاقدرت سپرده ، همين شاه است ! آخر اينها تكليفشان بر اين مملكت اين نيست كه بيايد آن حمل كنند خاكهايي از قم به اين سرحدات شوروي و از تهران به آن سرحدات امريكا!اينكه ايشان هم قبول دارند كه مقصود اين نيست ؛ مقصود اين است كه اينها مسلطمي شوند بر مملكت ما؛ حالا مسلط نيستند؟!
مملكت در اشغال امريكا
وضع جغرافيايي كه هست و روي آن وضع جغرافيايي يك جهت و مهم هم ، روي وضع آن چيزهايي كه توي مملكت ما هست و اينها لازمش دارند، اينها الان مسلط براموال ملت ما نيستند؟! اينها الان نفت ما را دارند نمي خورند، در ازايش هم براي خودشان يك پايگاه درست مي كنند؟! پول نفت به ما مي دهند يعني اسلحه مي دهند كه پايگاه درست كنيد اينجا. آنها مسلط بر ما نيستند كه گاز را دارند مي برند؟! اموال اين ملت دارد از دستش مي رود. تسلط امريكا نيست كه "اصلاحات ارضي " و "انقلاب سفيد" راآورد در كار؟! اين "انقلاب سفيد"، "انقلاب شاه و ملت " است ؟! ملتش را كه خودشان ملتند! به ملت كاري ندارد؛ شاهش هم به شاه كاري ندارد؛ "انقلاب امريكا" بود يكطرفه !اين انقلاب براي اين بود كه اين مملكت را از اين مقدار زراعتي كه دارد كه به واسطه اين مقدار زراعت يك استغنايي از مملكتهاي ديگر دارد، اين هم از دستش بگيرند. مگرتسلط امريكا بر ما غير از اين است كه منافعي كه ما داريم ، مخازني را كه ما داريم ،چيزهاي زيرزميني را كه ما داريم ، روي زميني را كه ما داريم ، اينها سلطه پيدا كنند وببرند؟ اينها الان سلطه ندارند بر ما؟! و اگر شاه برود سلطه پيدا مي كنند؟! اگر يك حكومت اسلامي پيدا بشود كه نص قرآنش اين است كه نبايد غير مسلم بر مسلم مسلطباشد، (3) آن وقت مسلط مي شوند اينها؟! يا اينكه اين وضع جغرافيايي اقتضا مي كند كهيك قدرت مستقلي متكي بر ملت ، يك رژيمي متكي بر ملت و بر قدرت ملت در اينجاپيدا بشود كه نه او بتواند تجاوز كند به او و نه او بتواند تجاوز كند به او. وضع جغرافيايي مملكت ما اقتضاي اين را دارد كه براي جلوگيري از هردو قدرت و تامين صلح دراينجاي دنيا يك قدرتي در كار باشد، نه يك انگلي ! الان وضع نظامي ما و وضع ارتش مايك وضع ارتش انگلي است ؛ ارتشي است كه تحت نظام امريكا و به نفع امريكا دارداداره مي شود. چهل و پنج هزار، پنجاه هزار - بعضي مي گويند شصت هزار - از مستشاران امريكا و نفتخورهاي امريكا ريخته اند به جان ما و در مملكت ما هستند. آنهمه پايگاههابراي خودشان در اينجا درست كرده اند؛ اشغال نظامي است مملكت ما، در اشغال امريكايي است مملكت ما. اين آقا مي گويند كه "به خطر مي افتد"! از اين خطر بيشتر؟!زراعت ما بكلي از بين رفت ، اين خطر نبود؟! حالا شما مي خواهيد خطر را رفع بكنيد؟!شما همان بوديد كه در حكومت شما اين قضيه پيدا شد و امريكا به ما تحميل كرد! و من همان بودم كه به شما پيغام دادم كه آقا نكن اين كار را! اين ، زراعت ما را به زمين مي زند.خدا مي داند به فرستاده ايشان گفتم كه نكنيد اين كار را. شما ملتفتي خودت ، داراي ملك هستي ، ملتفتي كه نمي توانند اينها اداره بكنند، به زمين خواهد خورد اين زراعت مملكت . تو بودي كه زراعت مملكت را به زمين زدي براي خاطر امريكا! حالا شمامي خواهيد اصلاح بكنيد كه مبادا يكوقتي تسلط بر ما پيدا كنند؟! الان ما مستقليم ؟! يك قدرت مستقله اي ايستاده و همه را جلوگيري كرده است و ما يك مملكت مستقل متمدن آزادمردان و آزادزنان داريم ؟! ما مي خواهيم كه يك مملكت قدرتمند كه قدرتش متكي به ملت باشد، الهام از ملت بگيرد. اگر يك ارتش متكي بر ملت باشد، نه آن قدرت مي تواند كاري بكند نه آن قدرت كاري مي كند. آنها مي خواهند تامين اين بشود كه اونپرد به او، او نپرد به او؛ (4) وقتي يك قدرت مستقلي است ، نمي شود اين كار را كرد.
شما مي خواهيد كه با اين دوز و كلكها اين دوتا قدرت را بر ما مسلط كنيد! نمي خواهيد مملكت را راحت كنيد، مي خواهيد مملكت را بيشتر از اين به باد بدهيد! مامي خواهيم نجات بدهيم اين مملكت را از اين دو قدرت ، شما مي خواهيد كه اين مملكت تحت همين قدرت و سلطه باشد تا آخر. با چه صورت ؟ با اين صورتي كه اگر"اعليحضرت " بروند، اين مملكت به هم مي خورد! اين "اعليحضرت " بايد باشند تا اين دوقدرت را جلويشان را بگيرد! آقا، اين "اعليحضرت " اين قدرتها را بر ما مسلط كرده و آن پدرش !
علت مخالفت با شاه
اين آقا مي خواهد، خيال مي كند كه . . . - باز عين كلمه شاه كه ايشان زجر كشيده است "من را مي گويد" - كه خوب ، ايشان يك زجري كشيده ، چي كشيده است - عين حرفي است كه شاه گفته است كه او غرض شخصي با من دارد، او دارد حسابها را "عين عبارت اوست " كه دارد حسابها را پاك مي كند - پس شما الان بلندگوي "اعليحضرت " هستي دراينكه او گفت مملكت ما مي خواهيم و اگر من بروم مملكتي نيست ! شما هم مي گوييد كه اگر شاه برود مملكتي نيست . اين يك تكه عين حرف اوست كه زديد. او مي گويد كه مملكت ما وضعي دارد كه اگر چنانچه ما برويم ، آنها از آن طرف مي آيند و اينها از اين طرف . شما بلندگوي او هستيد! او مي گويد كه فلان آدم (5) غرض شخصي با من دارد،حسابهايش را دارد حالا پاك مي كند "يعني من " او را به حبس انداختم ، من او را تبعيدكردم ، او حالا از اين طرف پاك مي كند. ايشان هم بلندگوي اوست ، همان عين او رامي گويد. من خيال مي كردم براي شاه ديكته مي كنند و حرفها را مي زند - و همين طور هم هست ، ديكته از آن بالاترهاست - معلوم شد كه ديكته ديكته را ايشان مي خواند! [خنده حضار]. با ايشان بايد حساب كرد. آقا، من كه يك نخست وزير نبودم و يك بارگاه و قبه داشته باشم ؛ من آنم كه حالا هم كه اينجا آمده ام ، منزلم [را] ديديد كه شما(6) نمي توانيدتويش بنشينيد و بيشتر از اين هم نمي خواهم . اصلا من توي حبس هم وقتي وارد شدم بهآن باشگاه افسران - اول من را بردند توي باشگاه افسران - من وقتي وارد شدم ديدم يك جاي خيلي خوبي است كه همه چيز آماده است كه منزلهاي ما خواب نديده اند! به آن مامورها گفتم خوب ، اينكه از منزل ما بهتر است [خنده حضار] و بهتر هم بود، بعد هم مارا بردند در يك جاي ديگر؛ همان مثل منزل خودمان ، يك خرده اي هم بهتر! وقتي هم كه از حبس ما بيرون آمديم ، حبسش هم يك حبسي نبود كه به ما يك بدي بگذرد - يك سختي - ما به واسطه آن بدي حالا با شاه - مثلا - به هم زديم ! [خنده حضار]. حبسشان هم يك حبسي نبود كه براي ما - توي اين حبس آنهايي كه همراه ما بودند و مامورين حبس بودند، با ما محبت مي كردند، به ما ارادت داشتند و - عرض مي كنم كه - وقتي هم كه ازآنجا آمديم ، در يك باغ بزرگ و در يك عمارت عالي ، كه ما به خواب هم شايد نديده بوديم ، و ما هم آنجا بوديم . بعد هم كه رفتيم منزل خودمان ، منزل خودمان بود ديگرآنجا! ما اينقدر هم عادت نكرده بوديم كه بيرون بياييم و گردش برويم كه حالا كه توي حياط - توي خانه - هستيم به ما بد بگذرد! وقتي هم كه ما را تركيه بردند، تركيه خيلي هم بهتر از ايران براي ما بود، براي شخص من . يعني ما زجري نديديم . و بعد هم رفتيم نجف ، نجف هم كه منزلمان بود. حالا هم آمديم اينجا؛ اينجا هم بهتر از منزل خودمان است ! باغ دارد و همه چيز! ما زجري نديديم كه در مقابل اين زجر - براي خودم مي گويم - زجري نديديم كه مخالفتمان با اين آدم براي زجر باشد.
ما زجرمان زجر اين ملت است . من وقتي صورت آن مردهايي كه بچه هايشان وپسرهايشان را كشتند در ذهنم مي آيد، زجر مي برم . من وقتي آن مادري كه يقه اش را پاره مي كند در مقابل اين چيزها كه بياييد من را بكشيد، شما كه جوانم را كشتيد بياييد مرا هم بكشيد، اين زجر مي دهد ما را؛ نه اينكه به من يك چيزي بد گذشته ، زجر ديده ام . نه ،خيلي هم خوش گذشته . آنچه كه مرا زجر مي دهد آن مصيبتي است كه بر ملت ما واردشده . مسلمان اگر بر ملت خودش زجر نبرد مسلمان نيست . آن كسي كه مي خواهد اين آدم باشد، من نمي توانم به او بگويم مسلمان هست . آن كسي كه دست مي دهد به دست جاني ، او را ديگر ما آدم نمي دانيم . اگر مسلمان هم باشد آدم نيست و مسلمان همنمي تواند باشد. زجر ما اين است ؛ نه اينكه زجر ما اين است كه ما را حبس كردند يا زندان بردند. زجر ما اين است كه پاي علما را اره كردند آقا! توي روغن سوزاندند! زجر ما اين است كه ده سال ، پانزده سال ، هشت سال ، هفت سال ، علماي ما در حبس بودند. پدر اين آقا(7) چند سال در حبس بوده است ؛ اين زجر ماست . حالا از حبس اينها آمده اند بيرون .بله ، "زندانيهاي سياسي را ما رها كرديم "! يا به اصطلاح خودشان : "عفو كرديم "! تمام شد؟از زندانيهاي سياسي ، زنداني اي كه ده سال در آنجا زجر ديده ، عالم بزرگوار را توي صورتش چنان زدند كه گوشش عيب كرده ، حالا آمده بيرون ، حالا بيايد تشكر كند از شاه كه شاه بماند حالا؟! آقا نمي شود؛ اين ملت را نمي شود خاموش كرد با اين حرفها. نه نخست وزير(8) توانست كاري كند، نه منتظرالوزاره ! (9) نمي توانيد. و نه نظامي و نه حكومت نظامي و نه هيچ چيز، نمي شود. ببينيد مردم چه مي خواهند، آن را بدهيد؛ مردم - بچه و بزرگ - مي گويد: "آزادي و استقلال ". شما آزادي و استقلال را بدهيد، بعد،حكومت پهلوي نه . اين لسان ملت ماست - بزرگ و كوچكش . آنكه توي خارج است .آنكه در داخل است - همه اين را دارند مي گويند. شما اينها را اگر عمل بكنيد، اين ملت ازشما راضي مي شوند و آرام مي شوند اما شما مي خواهيد آنكه جاني اصلي است نگهش داريد! آذربايجان را آتش مي زنند، بعد شهرباني اش را مي خواهند! شهرباني را خواستندبراي اينكه تسليت حال مردم باشد. اين آقاي منتظرالوزاره مي گويد كه بايد آنهايي كه به اين ملت ظلم كرده اند مجازات بشوند. من از اين آقا مي پرسم كه كي به ملت ظلم كرده ؟بگو؟ بيا بنشين ببينيم كي ؟ شهرباني آدم كشته است بي اذن ؟! پاسبان آدم مي كشد بي اذن ؟!استاندار امر مي كند - بي اذن ؟! رئيس قوا امر مي كند - بي اذن شاه ؟! بي اذن شاه اين چيزهانمي شود. در نظام نمي شود؛ "بزرگ ارتشتاران " ايشان هستند! تا ايشان اذن ندهد كه آدمكشي نمي شود. مجازات شاه
مجازات اين را بكنيد ما دست شما را مي بوسيم . بسم الله ، مجازات كنيد ايشان را! درشرع اگر نكشته باشد آدم هم ، حبس ابد است . مجازات حبس ابد است كسي كه امر بكندكسي را بكشد؛ در شرع مقدس حبس ابد است . در حكومت اسلامي بايد حبس ابد بشودو ايشان با دست خودش هم مي گويند كه جنايت كرده ؛ [مجازات ] اين اگر ثابت بشودقصاص است . ما نمي خواهيم كه تمام جناياتي كه شده است . . . شما يك جاني را كه مبداءهمه جنايات است و همه مردم دارند به او نظر مي كنند به عنوان اينكه جنايت مستند به اوست و همه ناراحتي ما زير سر اوست ، شما او را مجازات كنيد تا اين ملت تا حدودي آرام بشود. دنبالش قضيه استقلال است كه اين هم بايد بشود و الا آرام نمي شود اين ملت .
اين نيرنگهايي است كه از اول تا حالا، براي اينكه اين نهضت اسلامي متكي به همه اقشار [است ] ملت را اينها آرام كنند و سركوب كنند. به نظامي سركوب كنند نمي شود، به كرد و لر و - نمي دانم - چه تاسي كنند نمي شود، به حيله و "حكومت آشتي " نمي شود، به اينكه مملكت ما الان در خطر است ! ياالله ، از خطر نجاتش بدهيد! شاه باشد؟ همه خطرزير سر اين آدم است ؛ ما اين [را] نگهداريم كه خطر نداشته باشد؟!
شعار اسلامي
آقايان ، همه با هم بايد باشيد؛ اين اختلافات بيرون را، اين اختلافات داخل را دوربريزيد؛ شعارهاي غير اسلامي را كنار بگذاريد. همه يك شعار، شعار اسلامي . از ايران تلفن كرده بودند، از قراري كه آقايان نوشته بودند، كه بعضي از اين دانشجوها [اعلام ]كردند كه ما اختلافات را رفع كرديم ؛ اختلافات دانشجويي را رفعش كرديم و همه يك جبهه هستيم . خداوند ان شاءالله حفظشان كند. همه تان - همه بايد يك جبهه باشيد. اگر هركدام يك طرف برويد، بدانيد كه تا آخر زير اين چكمه خارج و داخل خواهيد خرد شد.نسلهاي آتيه از شما مواخذه مي كند. امروز كه اين نهضت هست ، اگر از اين نهضت استفاده نشود تا ابد زير چكمه هاي خارجي و داخلي هستيد. كمك بايد بكنيد همه ؛ يعنيهمه شما كه اينجا هستيد - آنهايي كه هستند - اختلافات داخلي خودتان را كنار بگذاريد؛و مطالب خودتان را مي توانيد به اين روزنامه نويسها، به اين مجله نويسها، به اين دانشگاهيها، به اين معلمين - به همه بگوييد مطالب ايران را. بد منعكس كرده اند اينجامطالب ايران را، و حالا شما بايد جبران كنيد و بگوييد. اين خدمتي است [كه ] شمامي توانيد بكنيد به اين ملت . بايد همه اختلافات را كنار بگذاريد و يكدل و يكجهت باملت ايران ، با ملتي كه در داخل است ، متحد بشويد و مطالبتان را - همان مطلبي كه عامه مردم دارند مي گويند - بگوييد. و در دانشگاهها و دانشكده ها بايد همه هم صدا باشند ويك شعار؛ و اين ، شعار توحيدي اسلام است . اين است كه مي تواند شما را نجات بدهد.ديگران نمي توانند نجات [بدهند]؛ ديگران شما را به دام مي اندازند. ان شاءالله خداوندهمه را توفيق بدهد. مويد باشيد ان شاءالله .
پانویس :




بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 168,001,413