عنوان : اهميت قضاوت - بيان وظيفه حجاج و وظيفه روحانيون كاروانها - جنايات امريكا وصدام در منطقه
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : صبح 31 مرداد 1361
تاریخ قمری : 2 ذي القعده 1402
جلد : 16
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
لزوم پاسخگويي روحانيت به توقع مردم
امروز سروكار ما با آقايان روحانيين است بيشتر و كساني كه آنها هم صبغه (1) روحاني ،ان شاءالله دارند. و در محضر روحانيون مشكل است كه انسان بتواند همه حرفها را عرض كند. مسائل بسيار زياد است ، مربوط به آقايان روحانيون - به طور عموم - و مسائلي مربوطبه روحانيوني كه با كاروانهاي حج مشرف مي شوند - كه مخصوص آنهاست - و مسائلي كه مربوط به قضات و دادستانهاي كشور است و مسائل ديگري كه معلوم نيست كه مامجال كنيم ديگر عرض كنيم ، مگر مختصري .
آنكه مربوط به قشر روحانيون است ، خود آقايان بهتر مي دانند كه روحانيون در هر جاكه هستند، آن روحاني كه در راس روحانيت - مثلا - واقع است مثل مراجع ، تا آن روحاني كه در يك روستا، در يك ده ، مشغول خدمت به اسلام است . امروز توقع ملت ، بلكه توقع مستضعفان و ملتهاي جهان از شما آقايان روحانيون ، در هر جا هستيد، بسيار زياداست . و امروز شما غير از ديروزي است كه در سلطه نظام فاسد پهلوي و در تحت ستم ستمكاران جهان بوديد. آن روز اگر چنانچه سكوتي ، قصوري بود، مي پذيرفتند كهآقايان نمي توانند الان مسائلشان را آن طور كه هست ، مسائل اسلام را آن طور كه هست ،قدرت ندارند كه عمل كنند و به مردم برسانند، ولي امروز اين مسئله حل شده است وبحمدالله ، همه آقايان در هر جا كه هستند ، با آزادي مي توانند مسائل را طرح كنند و باآزادي مي توانند مردم را ارشاد كنند.
اگر امروز راجع به هر قضيه اي كه براي ملت ، قضاياي عمومي كه براي ملت پيش مي آيد، و - خداي نخواسته - روحانيوني كه ارتباط با آن مسائل دارند قصوري بكنند يااشتباهي بكنند، اين اشتباه و قصور، ديگر در محضر خداي تبارك و تعالي و در پيشگاه مردم پذيرفته نيست . ديگر ما نمي توانيم بگوييم كه ما چه بكنيم ، سازمان امنيت است و ماكاري ازمان نمي آيد. ما الان ، شما آقايان الان در مسائلي كه پيش مي آيد ، آزاديد كه مطالبي كه مربوط به اسلام است ، مطالبي كه انحراف واقع مي شود در هر جا، آن مسائل راارشاد كنيد، مردم را ارشاد كنيد، كارمندان دولت را ارشاد كنيد و مسائل را با خود آنها درپيش بگذاريد و انحرافات را رفع كنيد. گرفتهاريهاي سابق ، همه شما، اكثر شما يك مقداريش را مشاهده كرده است و بعضي شما كه سنتان بالاست ، از اول تا حالا، تا زمان انقراض اين رژيم فاسد، ديده ايد كه چه كارهايي بوده است و شما با چه اشخاصي مواجه بوديد و چه اشخاصي حكومت بر ملت مي كردند و حكومت بر اين مستضعفين مي كردند. ما به شكرانه اين معنا كه از آن گرفتاريهاي بسيار عجيب و غريب ، كه در طول تاريخ نظيرش مثل اين پنجاه سال اخير واقع نشد، به شكرانه نجات از او، امروز بايد به [محضر] خداي تبارك و تعالي ، كه ما را از اين گرفتاري بزرگ نجات داده است ، شكركنيم و شكر، اين است كه ما الان خدمت كنيم . شكر لفظي بايد بكنيم ، اما شكر حقيقي آن است كه ما در ازاي رهايي از اين رژيم فاسد، كه همه چيز ما را به باد فنا داد و مي خواست بدهد، اينكه ما امروز كاري بكنيم كه خداي تبارك و تعالي از ما راضي باشد.
اهميت قضا و ضرورت ورود افراد واجد شرايط
امر مهم ، مسئله قضاوت است . از اموري كه شايد در كم امري اسلام آن قدر به آنتوجه داشته است ، مسئله قضاوت است و مسئله دادسراها و دادگاهها كه سروكارشان باهمه چيز مردم است . بايد اين معنا را من عرض كنم كه قضاوت از اموري است كه واجب است به طور كفايي و واجب كفايي ؛ قبل از اينكه پيدا بشود به مقدار كفايت ، بر آحادواجب است ؛ يعني ، اگر يك قضاوتي زمين بماند يا يك جايي منحرفين وارد قضاوت بشوند، بر تمام كساني كه مي توانند يا اجتهادا يا تقليدا قضاوت كنند، بر همه اينها واجب است كه در قضاوت وارد بشوند و رفع احتياج را بكنند. ما امروز وقتي كه احتمال اين معنارا بدهيم يا اينكه با آقاياني كه متصدي امور قضايي و دادگاه هستند صحبت مي كنيم ، ازاين معنا [حرف مي زنند] كه ما كم داريم قاضي ، آن مقداري كه لازم داريم كم است واگر چنانچه در حبسها از اين منحرفين يا محتمل الانحراف ها باشند و نتوانسته اند آنها رارسيدگي كنند، براي كمبود قاضي است . اين يك امري است كه براي نجات - فرض كنيد- يك عده اي كه محتمل است كه اينها بي گناه باشند يا گناهشان اندك باشد، واجب است بر همه اشخاصي كه از آنها قضاوت مي آيد، در اين امر داوطلب بشوند تا به امر قضا واداربشوند و اين نقيصه را از بين ببرند. مدرسين محترم حوزه علميه قم ، كه بحمدالله ، بسيارفعال هستند، بايد اين مسئله را در حوزه علميه قم مطرح كنند كه امروز اشخاصي كه صلاحيت دارند، ولو تقليدا براي قضاوت ، اين اشخاص اسم نويسي كنند و بيايند در اين مواردي كه ، زندانهايي كه اشخاص هستند تا اينكه حل اين قصه بشود كه مثلا، اشخاصي بايد زود كارشان تمام بشود و ما نداريم افراد. اين يك امر واجبي است ؛ يعني ، بر همه واجب است تا آن وقتي كه آن مقداري كه احتياج است بر آورده بشود.
گاهي وقتها انسان به واسطه احتياط، خلاف احتياط مي كند. احتياط مي كند فلان آقاكه امر قضا مشكل است و نمي شود رفت و نمي شود كرد و اين طور چيزها، با اينكه واجب كفايي ، واجب عيني است اول به همه . وقتي يك عده اي عمل كردند و كفايت حاصل شد، آن وقت از ديگران ساقط مي شود، والا همه معاقب هستيم اگر چنانچه قضابه زمين بماند، و احتياط بر اين است كه وارد بشوند؛ يعني ، امري است واجب ، معلوم الوجوب ؛ اين احتياط مي كنند، اين عذر نمي تواند باشد. يا اشخاصي مثلا مي خواهندادامه بدهند تحصيلاتشان را و بايد هم ادامه بدهند، اما در يك وقتي كه يك واجبي به عهده آنها هست ، نمي توانند به اين امر مستحب بسيار ارزنده مشغول باشند؛ بايد برونداين كار را به اندازه كفايت انجام بدهند كه مبادا - خداي نخواسته - يك نفر آدم بي گناه [باشد كه ] به كارش رسيدگي نتوانستند بكنند. بايد بيايند آقايان و وارد بشوند و رسيدگي بكنند. و اين امر را من امروز به عهده مدرسين قم و علماي مشهد و اصفهان و جاهاي ديگري كه حوزه هاي علميه هست ، اين عهده آنها مي گذارم كه آنها خودشان به فكر اين باشند كه افراد را بخواهند و افراد را تشويق كنند، به هر ترتيبي كه مي توانند، و تحذير كننداز اينكه يك امر واجب شرعي است ، نمي شود يك امر واجب شرعي زمين مانده [باشد] و من مشغول نماز شب بشوم . وقتي آن واجب شرعي است ، اگر مزاحم با هرمستحبي بشود، آن واجب شرعي را بايد من عمل كنم . اين يك مسئله است كه لازم است كه تذكر داده بشود، و آقايان مدرسين هم و علماي اعلام بلادهم تذكر بدهند و اين نقيصه را كم كنند تا اينكه اين مشكل حل بشود.
لزوم قاطعيت قضات در اجراي احكام اسلامي
مسئله ديگر، قضيه باز راجع به قضاوت است كه بايد خيلي توجه بكنند آقايان قضات ،آقايان دادستانها، كساني كه متكفل اين امر مهم اسلامي هستند كه مسئوليت اين زياداست و لازم هم هست كه شما مسئوليت را به عهده بگيريد. بايد وارد شد، لكن در يك امر بزرگي است ، توجه بكنند كه جان و مال و ناموس يك ملت در دست اين قضات است و در دست اين دادگاههاست و مسئول اين مسائل هستند و بايد تا آن مقداري كه مي توانند، تا آن مقداري كه قدرت دارند، توجه بكنند به مصالح عمومي اسلام ؛ نه آن كه گناهكار است از او بگذرند، و نه آن كه - خداي نخواسته - گناهكار نيست يك وقتي مبتلابشود. قاضي بايد يك آدم قاطعي باشد كه در دو طرف قضيه قاطعيت داشته باشد. اگريك كسي به حسب حكم شرع ، بايد اين را كشت ، ترحم نكنند؛ جايز نيست . اگر بايد -فرض بفرماييد كه - حبس و تعزير بشود، تعزير بكنند. و اگر يك كسي - خداي نخواسته -يك آدمي است كه گناهكار نبوده است ، بدون وقفه او را تبرئه كنند و بدون وقفه او راآزاد كنند. قاضي بايد اين طور باشد، فكرش اينطور [باشد] نه رووف و مهربان باشد كه جنايتكارها را هم به او رافت كند، آن هم اين جنايتكارهايي كه يك نمونه اش را من وشما در چند شب پيش ديديم و پشت انسان را لرزاند و بسيار نمونه دارد كه ما نديديم ؛اينهايي كه بعدها معلوم مي شود - تا آخر هم كه معلوم نمي شود، در بارگاه خدا معلوم مي شود - بعدها معلوم مي شود، ما كمي اش را ديديم . يك نمونه اش اين بود كه چند شب پيش از اين ديديد كه انسان نمي تواند بفهمد كه يك آدم كه از اول به فطرت الهي متولدشده است تا اين حد جنايتش مي رسد. تصور اين معنا براي انسان مشكل است . من گمان ندارم كه هيچ حيواني نسبت به حيوان ديگر اين طور بكند.
خوب ، يك همچو مسائل هست ، آن وقت اگر چنانچه يك آقاي قاضي رافتش بگيرد كه امثال اينها را با آنها ملايمت بكند؛ يعني ، نمي گويم كه زايد بر آن مقداري كه قضاي الهي اجازه مي دهد، ابدا - حتي يك سيلي نبايد بزنند - اما آني كه به حسب حكم شرع ، حكمش قتل است ، مسامحه نكنند. از آن طرف هم طوري باشد كه اگر چنانچه يك نفر آدم بي گناه است ، حتي مانع بشود از اينكه يك حرف تند به او بزنند. آنها هم كه گناهكارند حق نيست به اينكه با آنها معامله غير انساني بكنند. آنها [كه ] مستحق قتل اند،بايد قتل بشوند، مستحق اعدام اند، اعدام بايد بكنند؛ اما زايد بر آن بخواهند كارهايي بكنند، اين را بدانند كه مسئول هستند.
و همين طور متصديان حبسها و زندانها بايد اين معنا را توجه داشته باشند، چه اشخاصي كه در راس هستند و چه اشخاصي كه مشغول اجراي عمل هستند، بايد اين معنارا توجه بكنند كه حدود الهي معنايش اين نيست كه يك كسي كه مستحق قتل است مافحشش بدهيم ؛ جايز نيست اين ، يا به او سيلي بزنيم ؛ حق نيست ؛ يعني ، قصاص دارد اين .يك نفر آدم جاني كه دارند مي برند بكشندش ، اگر شما يك سيلي بزنيد، او حق دارد به شما سيلي را عوض بزند و خلاف شرع كرديد. گمان نكنيد كه حالا كه اين آدم توي حبس آمده است ، ما بايد با او رفتار بد كنيم . ان شاءالله ، نمي كنيد و نبايد بكنيد. و همين طور قضات محترم شرع ، بايد موازين را با دقت ، با كمال دقت ، موازين راعمل بكنند و - خداي نخواسته - يك وقت بر خلاف موازين اسلامي واقع نشود. مايي كه مدعي هستيم كه جمهوريمان جمهوري اسلامي است ، احكام اسلام بايد در اين جمهوري اجرا بشود. يكي از امور مهم ، قضيه زندانهاست . يكي از امور مهم ، قضيه دادگاههاست ، دادسراهاست ، دادگستريهاست . اگر بنا باشد كه حالا هم - خداي نخواسته - مثل زمان رژيم سابق ، در دادگستريها كارهاي خلاف شرع بشود، خوب ، ما بايد فاتحه اين جمهوري را بخوانيم . و اين مكرر سفارش شده است كه اگر قوانين نداريد ، بايدبخشنامه كنيد كه تمام قضات بر وفق شرع عمل كنند، به قوانين سابق اعتنا نكنند.
ضرورت تحول دادگستري و اعمال قوانين شرع
و من حالا هم اعلام مي كنم به تمام سر تا سر قضات كشور، كساني كه متصدي قضاهستند، كساني كه در دادگستري هستند، تمام قوانيني كه در زمان طاغوت بوده است و برخلاف شرع بوده است ، تمام بايد دور ريخته بشود و مسئوليتش به گردن من ؛ تمام را دوربريزيد و به جاي او، قوانين شرع را عمل بكنيد.
شوراي قضايي اگر نكرده اند اين كار را - خداي نخواسته - حالا بخشنامه كنند به همه سر تا سر كشور، به دادستانها و به دادگاهها و به دادگستريها و به همه اينها امر كنند به اينكه تمام احكامي كه به حسب قانوني كه ، قانون فاسدي كه گذرانده اند، تمام اينها فاسد است و مگر حالا گاهي پيدا بشود كه مطابق شرع باشد، خوب ، آنها را عمل بايد بكنند. آن چيزهايي كه بر خلاف شرع است هيچ كس حق ندارد عمل بكند و هر كه عمل بكند،علاوه بر اينكه پيش خداي تبارك و تعالي روسياه است و عذر اينكه ما به قانون عمل مي كنيم ، غلط است . كدام قانون ؟ قانون مخالف با اسلام ؟ قانون مخالف با شرع ؟ نبايد به آن عمل بشود. شما اگر با قانون سابق هم بايد عمل بكنيد، خوب ، يكي از ماده هاي متمم قانون اساسي سابق اين بود كه هيچ قانوني بر خلاف شرع ، قانون نيست . منتها پيشتر به آن عمل نشد، سابقا به آن عمل نكردند. بنا عليه ، آن چيزهايي كه به اسم "قانون " آورده اند وبر خلاف شرع است ، به حسب قانون اساسي زمان سابق هم قانون نيست .
شما مي توانيد آن وقت اگر از شما سئوال كردند [كه ] چرا كرديد، بگوييد قانون اساسي سابق هم اين را گفته است . قانون حالا هم كه اين طوري است ، و مجرم است كسي كه اين عمل را بكند. به هيچ كس نبايد اعتنا بكنيد. هر كس گفت كه اين كار خلاف شرع را بايدمطابق قانون عمل كنيد، توي دهنش بزنيد - به هيچ كس اعتنا نكنيد. نمي گويم حالا پاشيدسيلي به او بزنيد، لكن جلويش بايستيد. بگوييد كه اين خلاف شرع است ، من نمي كنم ونبايد هم بكنم . و ان شاءالله ، آقايان هم كرده اند اين كار را. و اگر چنانچه اعتنا نشده ، ثانيامتخلفين را دعوت كنند و محاكمه كنند.
دادگستري سابق بايد متحول بشود به يك دادگستري اسلامي . مجرد اينكه قانون سابق بوده ما بايد به آن عمل بكنيم ، به حسب قانون سابق هم نبايد به آن عمل كرد؛ براي اينكه قانون اساسي سابق اساس است . قانون اساسي سابق ، متممش مي گويد كه هر قانوني بر خلاف شرع است ، قانون نيست اصلا . بنابراين ، اينكه مي گوييد: قانون اين طورمي گويد، غلط مي كند، قانون نيست اين . اين يك قراردادي بوده است كه زمان طاغوت ،طاغوتي بوده ، بنا عليه ، آقايان نبايد اعتنا كنند به اين امور و بايد بخشنامه بكنند. شوراي نگهبان ، شوراي قضايي بخشنامه بكنند و همه جا بگويند به اينكه اين قوانين سابق كه مخالف شرع بوده نبايد عمل بشود و اگر كسي عمل بكند، مجرم است و بايد محاكمه بشود، به جزاي خودش برسد. اين هم راجع به اين جهت . و البته مسائل زيادي راجع به مسائل دادگاه و قضا هست ، لكن ديگر مجال اين نيست .
لزوم كم توقعي حجاج در كاروانها
و راجع به حج و آقاياني كه در حج ، در كاروانها هستند. حقيقت حج اين است كه شمابرويد درد مردم را ببينيد؛ ببينيد فقرا چه جوري هستند، شما هم بشويد آن طور. ببينيدمستمندان جهان چطورند، شما هم [به ] آن رنگ درآييد. اگر مردم توقع داشته باشند كه حالا كه ما حج مي رويم بايد براي ما همچو رفاه حاصل بشود كه در منازلمان هم نيست ، اين حج نمي تواند باشد. آن حجي كه خداي تبارك و تعالي بر اشخاص واجب فرموده است اين است كه برويد آنجا زندگاني مردم را ببينيد. آن وقت كه ما رفتيم ، زندگاني آن وقت حجازيها را يك مقداري ديديم - كه حالا حجاج نمي توانند ببينند - آن وقت كه ما بااتومبيل بين مكه و مدينه مي رفتيم ، هر جا اتومبيل مي ايستاد، هر جا در اين بيابانهاي لم يزرع (2) طولاني ، هر جا اتومبيل مي ايستاد، از زير اين بته ها و اينها مي آمدند بيرون بچه هايي كه هيچ لباس نداشتند، زنهايي كه لباسشان فقط ساتر بود، مردهايي كه وضعشان را انسان نمي تواند بيان بكند، مي آمدند و از مردم گدايي مي كردند. بايد اينها را انسان ببيند و بعد توقع بكند به اينكه نخير، ما بايد حالا كه حج مي رويم و با كاروان مي رويم و -نمي دانم - چي مي رويم ، حالا بايد در آنجا همه چيز براي ما مهيا باشد. خير، يك قدري بايد توجه به اين مسائل بكنند. آقايان روحانيون ، مردم را توجه بدهند به اين مسائل كه توقعات آنها در سطح بالا نباشد. شما را با طياره مي برند، آن وقتها كه مي رفتند، با الاغ مي رفتند؛ چند وقت مي رفتند در بعضي جاها، چهارده ماه طول مي كشيد؛ چهارده ماه طول مي كشيد رفت و برگشت حج . حالا شما دو ساعت ، سه ساعت سوار مي شويد به طياره با راحتي مي رويد آنجا. آن وقت كه مي رفتيد، خانه اي تو كار نبود كه شما برويد.شما خودتان بايد برويد تهيه بكنيد و خودتان برويد زحمت بكشيد. آن هم آن خانه هايي كه بودند و آن وضع و آن كثافتي كه در آن وقت بود. حالا خانه برايتان تهيه كرده اند.خوب ، شما حاجي هستيد، شما مسلماني هستيد كه مي خواهيد به داد مسلمين برسيد، به داد مستضعفين جهان برسيد. اين قدر بالا نبريد توقعات خودتان را كه خداي تبارك و تعالي يك وقت - خداي نخواسته - امر بفرمايد كه اين جور نشود - و نمي شود آن وقت -آن وقت گرفتاري زياد مي شود.
بايد شما آقايان روحانيون ، مردم را تذكر بدهيد به اينكه اگر يك كمبودي هست ،آقايان كه رفتند كارها را كردند، خوب زحمت كشيدند و دارند هم الان مي كشند، وليكنبيشتر از آن قدرتشان كه نمي توانند زحمت بكشند. به اندازه وسعشان ، به اندازه قدرتشان ،زحمت كشيدند و كار انجام دادند، خانه تهيه كردند با آن سختيهايي كه در آنجا هست ،لكن نمي توانند بيشتر از اين بكنند. اگر يك وقت ديديد يك چيزي كسري داريد، نه اينكه آقايان نخواسته اند، آقايان نتوانسته اند. وقتي نتوانسته اند چه بكنند؟ بگويند كه آقايان حج نياييد؛ براي اينكه ما نمي توانيم براي شما يك جاي بزرگي درست كنيم و -نمي دانم - يك تفريحگاهي داشته باشيم و چه ؟ يا نه ، بياييد و يك قدري هم توجه كنيدبه زحمتهايي كه فقرا مي كشند.
وظيفه مهم روحانيون آموزش احكام حج
در هر صورت ، اين وظيفه علمايي است كه در كاروانها هستند؛ يعني ، يكي ازوظايفشان . يكي از وظايف مهم هم قضيه آشنا كردن مردم است به مسائل حج . بسيار آدم مي بيند كه حج مي روند. زحمت مي كشند، لكن مسئله حج را نمي دانند، آنجا گرفتارمي شوند. بعد كه آمدند، بعد از چند سال ، سئوال مي كنند كه ما اين جور كرديم ، آياحجمان درست است يا نه ؟ ما اين طور نكرديم ، آيا درست است يا درست نيست ؟ آيا مامحرم باز هستيم يا نه ؟
بايد آقايان مردم را [در] جلسه قرار بدهند؛ جلسه درس قرار بدهند، درس بدهندمردم را ، آداب حج را، واجبات حج را، محرمات حج را؛ اينها را بگويند. آدابش هم نشد، نشد، اما محرمات و واجبات را به مردم تعليم كنند و هر روز [جلسه ] داشته باشند.مردم هم موظف اند كه بروند پيش آقايان در اين درسها اگر دارند، بروند آقايان گوش كنند و مسائل حج را ياد بگيرند كه بعدها گرفتار نشوند كه وقتي كه آمدند، [نگويند: ] "من طوافم چه جوري بود، آيا درست است يا نه ؟" وقتي مسئله را ياد گرفتيد، ديگر درست مي شود، ديگر عيبي پيدا نمي كند. اين هم يكي از وظايفي است كه همه دارند وروحانيون بايد اين وظيفه را در آنجا انجام بدهند. و مردم هم بايد دنبال اين امر باشند كه مسئله حج را ياد بگيرند، نه اينكه ما فقط حج برويم و هر چه شد ، شد ديگر. نه ، اين غيراز ساير جاهاست . خوب ، انسان زيارت مي رود، اگر زيارتش هم چيزي نشد، ديگراشكالي برايش پيدا نمي شود. اما اينجا اشكال پيدا مي شود، بعد محرم مي ماند، بعد بايددوباره حج برود. پس اين مسائل مشكل پيش مي آيد كه بايد براي خاطر خودتان هم [كه شده ، ] اين مسائل را تعقيب كنيد كه ياد بگيريد و در اشتباه و خطا نيفتيد كه بعدها اسباب زحمتتان بشود. اين هم يكي از مسائل است .
لزوم وجود نظم در امور سياسي حج
از مسائل ديگري كه باز آقايان روحانيون كه در كاروانها هستند به مردم بگويند،[اين ] كه بايد اين امر، اموري كه در آنجا واقع مي شود، امور سياسي كه در حج واقع مي شود، روي نظام باشد. اينكه هر كس خودش بخواهد يك كاري بكند، اين هرج ومرج هميشه غلط بوده . هر امري بايد يك نظمي داشته باشد. مي خواهند اجتماع كنندبراي فلان امر، خوب ، يك كسي كه متكفل امور حج است بايد برنامه بدهد، روي آن برنامه عمل بكنند. هر كسي بخواهد، در هر گروهي بخواهد خودش علي حده روي مذاق خودش - كه اختلاف هم خيلي هست بين مذاقها - بخواهد چي بشود، هم گرفتاري آنجاها پيدا مي شود و بدتر از آن ، اين است كه گاهي وقتها اسباب وهن مي شود براي جمهوري اسلامي . نبايد كاري بكنند كه براي جمهوري اسلامي يك بدنامي پيدا بشود.خوب ، مبلغيني كه الان در همه جاي دنيا تقريبا هستند، بر ضد ما همه تبليغات را، در ضدجمهوري اسلامي همه تبليغات را دارند مي كنند، ديگر ما خودمان يك كاري نكنيم كه يك مطلبي دست آنها بيفتد و هر چي مي خواهند به آن باد بكنند و هر چي مي خواهندزيادش بكنند. اين هم يكي از مسائل لازم است كه به هر كسي در كارواني كه هست ،بگويند كه روي ميزاني و روي برنامه بايد كارها انجام بگيرد، نه [اينكه ] هرج و مرج باشد؛ هر كه هر طوري دلش مي خواهد عمل بكند. اين هم يك مسئله اي است كه بايدآقايان به آن خيلي توجه بكنند و اشخاصي هم كه حج مي روند توجه بكنند كه - خداي نخواسته - حجشان مخلوط به معصيت ، يك وقتي نشود؛ همه اش اسلام باشد و همه اشعبادت باشد؛ راهپيماييها عبادت باشد، نه معصيت ؛ شعارها عبادي باشد، نه معصيتي ،جوري باشد كه براي خدا باشد. هر كه هر كاري دلش مي خواهد [بكند] به هر كه مي خواهد بد بگويد، نه ، اين طوري نيست . بايد اين مسائل روي يك برنامه صحيحي كه از قبل ريخته مي شود، اين مسائل هم بايد توجه به آن بشود.
غير انساني بودن حق "وتو"
و از اموري كه براي همه ما لازم است ، اين است كه ما يك توجهي به مسائل دنيابكنيم ، ببينيم وضعش چه جوري است . من فكر مي كردم كه در اين عصر ما، همه الفاظمحتواي خودشان را از دست داده اند. ما در يك عصري واقع شده ايم كه الفاظ از آن معناكه دارند، فرار كرده اند؛ يك معاني ديگري دنبالش آمده . معناي "عدالت " را وقتي انسان نگاه مي كند در دنيا، الان يك جور ديگر است ؛ معناي "خلقي بودن " را آدم ملاحظه مي كند، مي بيند يك وضع ديگري دارد؛ سازمانهاي امنيت دنيا را انسان وقتي ملاحظه مي كند، مي بيند كه سازمان نا امني است ، نه سازمان امن ، اما اسمش سازمان امن است ،جمعيتهاي طرفدار بشر را انسان [نگاه ] مي كند، مي بيند كه همين جمعيت طرفدار بشر،طرفدار ظالم اند، طرفدار بشر نيستند، طرفدار ظلمه هستند. اين كارهايي كه ، اين چيزهايي كه در دنيا الان از اين قدرتهاي بزرگ واقع مي شود، هيچ كس نيست كه از آنها بپرسد كه چرا؟ گاهي يك جايي ، يك چيزي يك كسي مي گويد، اما مسئله ، مسئله اي است كه وقتي بنا باشد كه سازمانهاي بزرگ دنيا اختيارش دست چهار پنج نفر باشد، اين رانمي شود گفت كه اين امنيت بشر، سازمان طرفدار بشر - نمي دانم - سازمان كذا. اين اختيارش دست چهار پنج نفر است ، اين هم مطلب خودش را از دست داده ؛ كه بايد براي همه مردم باشد. چهار پنج نفر همه چيزها را دارند؛ هر كاري همه بكنند يك نفر بگويد"نه "، تمام مي شود. حق "وتو" يك امري است كه هيچ آدمي نمي تواند بپذيرد و اين مجالس - مثلا - عمومي دنيا، كه براي اين امور است ، اين را پذيرفته اند. اينكه هيچ آدمي ،هيچ انسان نا بالغي هم نمي تواند بپذيرد كه ما مي خواهيم همه دنيا بر عدالت باشند، لكناختيار دست اين دو نفر، اين چند نفر باشد! هر جا را اينها مي چاپند اگر چنانچه مثلاسازمان بين المللي كذا بخواهد جلويش را بگيرد، فورا "وتو" مي كنند، مي گويد نه . غلطمي كنيد اين حرف را مي زنيد! آن يكي مي ريزد افغانستان ، اگر يك وقت بگويند "چرا"،مي گويد غلط كردي . آن يكي مي ريزد به - مثلا - بيروت و امثال ذلك ، اگر چنانچه بخواهند در آنجا حرفي بزنند، مي گويند غلط كردي .
الان اسرائيل در مقابل همه كشورهاي اسلامي ايستاده ، مي گويد غلط نكنيد. اين تاسف ندارد؟ انسان نيستند اينهايي كه در راس امور هستند كه اسرائيل در مقابلشان ايستاده ، مي گويد فضولي موقوف ! آمد و بيروت را گرفت و آن همه جنايات وارد كرد وسازمان آزاديبخش را به هم زد اوضاعش را و همه را متفرق كرد، و بعد هم بدانيد كه شماهايي كه ساكت بوديد و در اين جنايات مقابله نكرديد، همين نشستيد و يك كلمه اي گفتيد، آن هم كلمه اي كه گاهي موافق با آنها بوده ، نوبت شما هم مي رسد. اسرائيل به خدمت شما هم مي آيد.
امريكا در راس تمام جنايتكاران
تاسف دارد كه اسلام آن وضع را دارد و كساني كه ادعاي اسلام را مي كنند اين وضع را دارند. اسلام نسبت به متخلفين ، نسبت به متجاوزين آن طور سختگيري مي كند واينهايي كه مي گويند ما تابع اسلام هستيم ، تشويق هم مي كنند . امريكا كه در راس تمام جنايتكارهاست و همين جنايت اين چند وقت بيروت با دست مخفي امريكا و ظاهر اين صهيونيست مجرم واقع شد، امريكا اساس كارش بود. خود آنها هم اقرار كردند به اين امركه قضيه ، قضيه طرح امريكايي است . اگر امريكا نبود، به اسرائيل مي گفت : غلط نكن ، بروكنار، مي رفت . اين امريكا، اين كتكي است كه مسلمانها از امريكا مي خورند، آن وقت آقايان ادعاي اسلام مي كنند، ادعاي طرفداري از مسلمين مي كنند، همه چيزشان راتقديم امريكا مي كنند، عذر هم از آنها مي خواهند. اين تاسف ندارد براي ملتها، براي اسلام ، براي همه ؟! اين ملتها توجه ندارند به اينكه اينها دارند چه مي كنند؟! آنها با بيروتو با زن و بچه و فقير و بيچاره مردم چه كردند و همه كارها را انجام دادند و به هم زدندهمه اوضاع را و همه نشستند و تماشا كردند و يك عده هم طرفداري كردند و اگر هم يك كلمه اي گفتند، يك كلمه اي بود، گذشتند و رفتند و همه جنايتها واقع شد.
شما خيال مي كنيد اسرائيل قانع به اين امور است ؟ اسرائيل بنايش بر اين است كه همه اين مسلمين را از بين ببرد، امريكا هم بنايش بر اين است كه اسلام نباشد در كار. اينها براي اينكه جمهوري اسلامي ، اسم "اسلام " را دارد و مي خواهد به اسلام عمل مي كند، همه باآن مخالفت كردند؛ مخالفت كردند از حيث تبليغات ، مي گويند كه ماها امريكايي هستيم !مي گويند كه ما اسرائيلي هستيم ! مايي كه بيست سال بيشتر است ، بيست سال حتما بيشتراست فرياد زده ايم كه گرفتاري مردم از دست امريكاست و از اسرائيل ، ما اسرائيلي هستيم ، اما آنهايي كه نشستند آنجا و اسرائيل دارد مي رود ممالك خودشان را از بين مي برد، آنها نخير، همه مخالف اسرائيل هستند! اگر مخالفيد، چه كرديد؟ چه عملي انجام داديد؟
تهي شدن عناوين ارزشي از محتوا
اينها مصيبتهايي است كه ما در يك عصري واقع شده ايم كه همه چيز به هم ريخته است . آن كه مي گويد من مسلمانم يك معناي ديگري است از اسلام برداشت مي كند.آني كه مي گويد "اسلام راستين "، يك مسئله ديگري مي خواهد بگويد غير اسلام . آن كه اسلام شناس است يك چيز ديگر را مي شناسد غير اسلام . آن كه طرفدار حقوق بشر است يك مسئله ديگر را مي گويد غير حقوق بشر. اصلا الفاظ بكلي از محتواي خودش خالي شده . شما - اين را من عرض كردم - شما خودتان برويد دنبالش ، ببينيد كجا يك لفظي ازقبيل اين الفاظي كه متعارف بوده ، عدالت ، عدالت اجتماعي - نمي دانم - طرفداري ازحقوق بشر، سازمان امنيت كذا - نمي دانم - سازمان كذا، شما دنبال برويد، تعقيب كنيد،ببينيد كدام يك از اينها محتواي خودش را دارد. كدام يك از اينها، آن معنايي كه هست ،آن معنا اراده از او مي شود. "اسلام " وقتي گفته مي شود، اين اسلامي كه ما مي گوييم ، اصلنيست ؛ آن كه اسلام راستين مي گويد، بر خلاف همه مقررات اسلام ، اين جنايت را داردمي كند. آن كه تروريست است ، مي گويد كه ما قواي مسلحه هستيم ، ما قيام مسلحانه كرديم . قيام مسلحانه اين است كه ما در تلويزيون ديديم ؟! قيام مسلحانه اين است كه بچه هايي را بكشند و آتش بزنند؟! اين قيام مسلحانه است ؟! اين الفاظ عوض شده . معلوم مي شود قيام مسلحانه عبارت از اين است و تروريسم عبارت از يك چيز ديگر است !همه چيز اين طور است . حالا من اصل مطلبش را القا كردم ، شما دنبالش بكنيد. اگر پيداكرديد در دنيا يك لفظي را كه مطابق معنايش الان معنا مي شود و عمل مي شود، به من هم اطلاع بدهيد تا من هم استفاده كنم ! ولي مطمئن باشيد كه در قوطي هيچ عطاري اين چيزهايي كه اينها مي گويند نيست و هر چه اينها مي گويند و هر چه اينها مي كنند، برخلاف آن مسائلي است كه مي گويند. حرفش را مي زنند، عملشان ، كارشان برخلاف اوست . آن كه مي گويد اسلام ، مي گويد اسلام ، اسلام راستين بايد باشد، اين اسلامي كه اينها مي گويند، اسلام راستين نيست ، آن وقت يك همچون جنايتي را مي كنند به اسم اسلام راستين ! آن كه دم از حقوق بشر مي زند، پايمال مي كند ممالكي را كه بي چاره هستند؛ ممالكي كه زير پاي اينها دارد پامال مي شود و اسمش را مي گذارند كذا.
آن كه مي گويد ما براي صلح قيام كرديم و مي خواهيم صلح در دنيا باشد، همه جنگهارا اينها راه مي اندازند. خوب ، همين جنگي كه ما الان مبتلا به آن هستيم و كشور عراق هم مبتلا به آن هست ، همين را آنها راه انداختند، لكن آقايان اين جنگها را راه انداخته اند كه صلح در دنيا پيدا بشود! همه جا جنگ راه مي اندازند كه صلح پيدا بشود! شما اگر ملاحظه كنيد، اينكه عرض كردم كه الفاظ معناي خودش را از دست داده ، يكي اش هم قضيه نطقي است كه چند روز پيش از اين ، مصاحبه اي كه صدام كرده است در حضور عده زيادي از فرماندهان و اشخاصي كه درجه دارند و افسرند. اين صحبتها را بايد ببينيد،نمي شود نقل كرد. كه او چه مي گويد. اينها را اولا، جمع كرده است كه نشانه پيروزي بدهد به صاحب منصبهايش ؛ براي اينكه پيروز شدند، در ايران پيروز شدند، در عراق هم پيروز هستند؛ نشان پيروزي مي دهد. نشان پيروزي هم محتواي خودش را از دست دادهاصلا كلمه "پيروزي " مفاد خودش را از دست داده است . مردكه (3) عقبش زدند، توي دهنش زدند، بيرونش كردند، مي گويد: ما پيروز شديم ! محتوا از دست رفته . در نطقش ،آن قدر از اسلام تعريف مي كند، مي گويد شماها در طول تاريخ - حالا من الفاظش راخيلي يادم نيست ، اين را بايد هر كس برود ببيند - به اين درجه دارها و اين افسرهايي كه جمع شدند آنجا، مي گويد شما در طول تاريخ ، نه حالا، براي نسلهاي آينده و طول تاريخ ثابت كرديد كه علاقه مند به اسلام هستيد، علاقه مند به مردم هستيد، با مردم خوش رفتاري كرديد! اين اگر الفاظ از دست نرفته باشد، محتوايش از دست نرفته باشد، خوب اين هم مي شود يك آدمي راه برود توي جمعيت و اين حرفها را بزند!
من اين قدرت بيان صدام و جراتش را وقتي شنيدم كه اينطوري جرات دارد كه صاف ، آن چيزي كه بر خلاف است ، در حضور جمع ، صاف مي گويد و در آن هم تبليغ مي كند، من ياد يك قصه اي افتادم كه يك كسي از يك نفر شاعر پرسيد كه شاعرتر ازهمه عرب كي است ؟ گفت : بيا تا من نشانت بدهم . مي گويند: برد او را در منزل خودش ،ديد كه يك پير مردي نشسته و از پستان بز دارد مي مكد و خيلي كثيف است ، خيلي چطور است . گفت : اينكه مي بيني ، اين از پستان اين بز مي مكد، اين پدر من است و اين هم براي اين از خود پستان مستقيما مي مكد كه اگر بدوشد، يك خرده اي از اين شيرهامي ماند به كاسه و اين قدر اين آدم بخيل است ، اشعر، اشعر شعراي عرب ، آن كسي است كه نمي دانم چندين سال است ، سي سال است به اين پدر افتخار كرده ، توي عرب با اين پدر افتخار! . . . من بايد بگويم اخطب خطباي عرب ، صدام است كه به اين شكستها،پيروزي مي گويد؛ افتخار مي كند.
ناتواني صدام در انجام جنايات بيشتر
از حرفهايي كه تازگي زده است ، اين است كه اگر ايران بخواهد شهرهاي ما را چهبكند و فلان ، ما جزيره خارك (4) را چه خواهيم كرد. معلوم مي شود تا حالا مي توانسته بكند و نكرده ! خوب ، همه مردم ، همه دنيا تو را مي شناسند كه تو هر كاري كه بتواني ،مي كني . اگر يك جنايتي نكني ، از باب اين است كه نمي تواني بكني . تو اگر مي توانستي كه جزيره خارك و مراكز اسلامي ما را بمباران كني ، مي كردي . اين قدر كه حالا مي كني ،بيشتر از اين از دستت نمي آيد. آن كنار نشسته ايد با توپهاي دور برد مي زنيد، آبادان را هرروز مي زنيد، هر روز دزفول را مي زنيد، نمي دانم كجا، اين جاها را، هر جا [را] دستتان مي رسد. شما نمي توانيد انجام بدهيد، نه اينكه اگر ما انجام بدهيم ، شما انجام مي دهيد.ثابت كردند اينها كه ما، آن چيزهاي ، نورافكنهاي هوايي را فرستاديم براي بصره ، ارتش ما فرستاد براي بصره ، خوب اينها مي توانستند توپ هم بفرستند، مي توانستند گلوله توپ هم ، موشك هم مي توانستند بفرستند. اينكه نفرستادند، براي اينكه آن تربيت اين ارتش و اين سپاه ، غير تربيت آن چيزي است كه سپاه آنها و ارتش آنها دارد. آنها تربيتشان تربيت كفر است و نا نجيبي است ، اينها تربيتشان تربيت اسلامي است كه نمي خواهند اين كارها بشود. تو مي گويي : من مي كنم ، نمي تواني بكني ؛ اگر مي توانستي تا حالا كرده بودي ، اگر مي توانستي همه جزاير، همه جاهايي كه ما داشتيم به باد فنا بدهي ، همه را تاحالا داده بودي ؛ نتوانستي . تا حالا هر چه توانستي ، كردي و همه اش هم خيانت بوده وجسارت بوده و همه اش هم خرابي بوده ، آن هم خرابي منازل مردم مستضعف و مردم فقير و مستمند.
و مع الاسف ، همه گروههاي دنيا، كه دستشان قلم است ، توي خانه شان نشسته اند،مي نويسند؛ مي نويسند كه ايران نتوانست چه بكند، صدام چه كرد، چه كرد. هي از اين مسائل مي نويسند. ولي واقع مطلب را كه اينها عوض نمي كند. واقع مطلب اين است كه اگر ايران دستش بسته نبود و اسلام دست ايران را نبسته بود، حالا ديگر شهر بصره كه هيچ ، شهر بغداد هم برايش چيزي باقي نمانده بود. اما چه كنيم كه دست ما بسته است ودست شما باز. شما افسارتان دست شيطان است و او به هر جا كه مي گويد، عمل مي كنيد وما افتخار به احكام اسلام مي كنيم . دست ما را بسته است به اينكه نه ، نبايد هيچ تعدي بكنيد، بايد موافق اسلام عمل بكنيد.
من اميدوارم كه ان شاءالله ، همه ما، همه بشر هدايت بشوند و اين وضعي كه الان در بشرهست ان شاءالله ، متحول بشود به يك وضع صحيحي و ان شاءالله خداوند اين دولتهاي اسلامي را بيدار بكند و آنها را به اسلام متوجه بكند و اميدوارم كه ملت ما را پيروز بكند وارتش و سپاهيان ما را در جبهه ها پيروز بكند و همه ما را در وفق احكام اسلام و در همه امورمان به طور اسلامي [به ] ما توفيق بدهد كه عمل بكنيم .
والسلام عليكم و رحمه الله
پانویس :
1- رنگ . 2- غير قابل كشت و زراعت . 3- صدام حسين و ارتش او. 4- جزيره اي در خليج فارس ، و يكي از پايانه هاي مهم نفتي ايران .
بزرگتر کوچکتر