عنوان : عوامل موثر در پيروزي ملت - جاكميت اسلام بر كشور
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 28 شهريور 1358
تاریخ قمری : 27 شوال 1399
جلد : 10
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
دو هدف در نهضت
من از همه آقايان و خواهرها تشكر مي كنم كه از راههاي دور آمده اند، زحمت كشيده اند، و در اين اتاق محقر با ما ملاقات كرده اند، تا اينكه بعضي مطالب كه حالا بايدتنبه بدهم ، و مكررا در همه جلساتي كه شده است عرض كردم حالا هم عرض مي كنم .
مقصد ما از اين نهضت دو چيز بود، كه يكي از آن اصلي و يكي فرعي [است ]؛ يكي مقدمه ، و يكي هم مقصد. مقدمه اين بود كه يك گروهها، يك اشخاص ، اشخاص وابسته ، اينها مانع بودند از اينكه اين مملكت سر و سامان پيدا بكند. كه در راس آنها ازداخليها محمدرضا بود؛ و از خارج هم امريكا. ديگران هم بودند، لكن اين دو تا بيشتر.اينها مانع بودند از اينكه نيروهاي انساني ما رشد بكنند. اينها نمي گذاشتند كه فرهنگ مايك فرهنگ صحيح باشد، آنها با نقشه ، و اين هم كه بي چون و چرا سرسپردگي داشت به آنها، هر چه آنها مي گفتند عمل مي كرد. و نگذاشتند به اينكه اين مملكت يك سروساماني خودش داشته باشد. مقصد آنها اين بود كه اينجا را يك بازاري براي امريكادرست كنند، و همه چيزش وابسته به آنجا باشد. و اين آدم هم از باب اينكه مي خواست خودش را حفظ كند، و مي ديد كه حفظش به اين است كه تبعيت كند از آنها، بي چون وچرا تسليم آنها بود. الحمدلله اين مقدمه ، كه عبارت از برداشتن مانع از سر راه ملت بود، بازحمت ملت ، همراهي همه قشرها، اين انجام گرفت .
منشاء پيروزي انقلاب ؛ انگيزه اسلامي و وحدت
و در اين ، دو چيز موثر بود؛ در اين پيروزي كه نصيب ملت شد دو چيز موثر بود؛ يكي ، كه از همه چيز بالاتر است ، اينكه مقصد همه مقصد الهي بود. انگيزه اسلام بود.مي ديديم كه در شعارهايشان ، در فريادهايشان ، شعارهاي اسلامي بود؛ فريادهاي "الله اكبر". مقصد اين بود كه آنها را مخالف اسلام مي دانستند بروند كنار. و بعد از آن ان شاءالله آن مقصد حقيقي ، كه آن مقدمه اين است ، تحقق پيدا بكند. پس يك جهت ، جهت اين بود كه همه تان فريادتان اين بود كه ما اسلام را مي خواهيم ، و شاهنشاهي و اينها رانمي خواهيم . جهت ديگرش هم ، كه به تبع آن آمده بود؛ وحدت همه قشرها بود؛ يعني ملت سرتاسر اين كشور بپا خاستند و با هم ، مقاصد خودشان را كنار گذاشتند، مطالبي كه مال شخص بود كنار گذاشتند، و همه به يك مقصد متوجه شدند. پس رمز پيروزي ماوحدت كلمه قشرهاي مختلف ، و ايمان بود. ايمان به خداي تبارك و تعالي ، با اين رمزشما پيروز شديد. پيروزيي كه معجزه آسا بود، نه پيروزي يك پيروزي آساني ، يك پيروزي كه بشود حساب كرد يعني پيروزيي بود كه جز با اراده خداي تبارك و تعالي هيچ امكان تحقق نداشت . مخالفين ما و شما، دشمنهاي ملت ، همه جور ابزار جنگي دردستشان بود؛ قدرت در دستشان بود. تانكها دست آنها، توپها دست آنها، مسلسلها دست آنها و نظاميها هم دست آنها. همه چيز دستشان بود. از آن طرف ، پشتيباني همه جانبه هم از آنها مي شد، امريكا، شوروي ، انگلستان ، همه پشتيباني مي كردند. بلكه دولتهاي اسلامي ! دولتهاي اسلامي هم پشتيباني مي كردند. تمام ابزار جنگي كه آنها داشتند و تمام پشتيباني هاي ابرقدرت ها و قدرتهاي بعدي ، اينها همه بودند، لكن بايد بگويم خداي تبارك و تعالي همه حربه ها را كند كرد؛ يعني اينها مي توانستند كه در يك روز با اين قوه هايي كه دارند سركوب كنند ملت را؛ تهران را به خاك و خون بكشند؛ مي توانستند؛لكن حربه هايشان كند شد؛ يعني خدا خواست كه سران اينها خوف در دلشان افتاد. تتمه آنها هم يك دسته شان كه ايمان داشتند ملحق شدند به ملت ؛ يك دسته ديگر هم مي ترسيدند. خداوند گاهي اسلام را با همين نصر به رعب ، نصرت مي داده اسلام را درصدر اسلام به اينكه دشمنها را مي ترساندند. از يك گروه كم ، دشمنهاي داراي همه سازو برگها مي ترسيدند. اين ترس اسباب اين مي شد كه شكست مي خورند. اينها اگر نترسيدهبودند، اگر خداوند تبارك و تعالي در دل اينها آن ترس را نينداخته بود، ممكن بود كه دريك روز همه ما را از بين ببرند، برايشان امكان داشت ، لكن همچو شد كه استعمال اسلحه نتوانستند بكنند؛ يعني هيچ بمباران نكردند ايران را. تهران را اينها مي توانستند بكنند. امرهم گاهي كرده بودند بالايي ها، پائيني ها نشنيدند از آنها. اين يك نصرتي بود كه خدا به ماداد كه ما كه هيچ نداشتيم ؛ يعني نه نظامي بوديم ، و نه ملت ما نظامي بود كه اينها مشق نظامي نكرده بودند؛ اينها مدرسه نظام نرفته بودند؛ و هيچ ابزار جنگي هم نداشتيم . هر چه بود دست دشمن بود. هم نظام را آنها داشتند و قدرت نظامي داشتند و تحصيلات نظامي داشتند و اينها و ما نداشتيم ؛ و هم همه ابزار دست آنها بود و ما نداشتيم . مي توانستند اينهاآب و برق را از تهران يا از شهرستانها ببرند، شما را در تشنگي بگذارند؛ خداوندمنصرفشان كرد. كاري كرد خدا كه آن چيزهايي كه و حربه هايي كه دست آنها بوداستعمال نتوانستند بكنند. حالا از خوف بود، انصراف بود، هر چه بود، اين پيروزي شمامهمش اين معنا بود كه دشمن را يا به خوف يا به انصراف از كار انداخته بود، و لهذا درآن شبي كه اينها بنا داشتند كه كودتا كنند، همان شبهاي آخري كه ما در تهران بوديم واينها مي خواستند كودتا كنند، و بعدها ما فهميديم ، همان وقت كه اعلام حكومت نظامي در روز كردند كه - حكومت نظامي - روز هم بايد مردم بيرون نيايند، بعد ما فهميديم كه اينها بناي بر اين داشتند كه حكومت نظامي بكنند در روز و تانكها و توپها، همه را بياورندمستقر كنند در خيابانها و شب وارد بشوند و همه اشخاصي كه احتمال مي دادند كه با آنهامخالف باشند بكشند، خدا اين را هم خنثي كرد به اينكه يك جوري شد كه مردم اطاعت نكردند و روز هم بيرون آمدند؛ همه ريختند بيرون . اينها يك چيزهايي بود كه با دست غيب انجام گرفت و شما را پيروز كرد.
پاكسازي افراد ناصالح از ادارات
ما الان در بين راه هستيم ؛ يعني مانع را برداشتيم ، ديگر اينها، اين ريشه هاي گنديده ،نمي توانند ديگر مانع بشوند. مانع از سر راه برداشته شده . لكن حالا ساختن مي خواهد وپاكسازي مي خواهد. من مي دانم كه نه در ادارات طرف شما، نه ادارات طرف آن آقايان ، همه جا، الان يك مخلوطي از صحيح و غيرصحيح هست . الان مملكت ما يك مخلوطي هست از اشخاص صحيح ، و اشخاصي كه صحيح نيستند، لكن خودشان را به صحت زده اند. پيشتر كه آن ورق بوده ، دنبال او بوده اند. حالا كه ديدند قدرت اين طرف است ،حالا آمده اند به اين صورت درآمده اند. اين معلوم است كه الان يك مملكت مخلوطي دست ما هست . و ان شاءالله اين كار درست خواهد شد - ان شاءالله - و اين مسئله طرحش ان شاءالله ريخته مي شود، كه تصفيه عمومي بشوند. اما يك قدري ، يك قدري ، بايد صبركرد. يعني ما الان يك قانوني نداريم كه مملكتمان يك قانون رسمي ، البته قانون ما اسلام است ؛ لكن به حسب رسميات دنيا، خوب ، يك چيزي هم بايد نوشته شود بر همان اساس اسلام ، يك رئيس جمهور نداريم ما الان ، يك مجلس شوراي ملي نداريم الان . اينها رابايد ان شاءالله درست بكنيم . و آن طرح هم كه بايد در همه قشرها طوري بشود كه اشخاص صالح مشغول كار باشند، اشخاصي هم كه ناصالح بوده اند و حالا ديگر صالح شدند، و يا فرض كنيد توبه كرده اند، آنها هم باشند، و در هر جا كساني كه كارشكني مي كنند و موذي هستند و ناصالح هستند و توبه هم نمي كنند و قابل اين حرفها نيستند آنهاكنار بروند، يا اگر مجرم هستند به جرمشان رسيدگي بشود، اينها البته بايد بشود، لكن يك قدري بايد بتدريج بشود. مهم اين است كه شما اين دو تا خاصيتي كه شما را تا اينجاآورده حفظش كنيد؛ يعني همان طوري كه در وقت انقلاب هيچ يك از شما آن وقت كه مي آمديد به توي خيابانها و مي رفتيد به پشت بام ها و مي رفتيد جلوي توپ و تانكها، هيچ كدام به فكر اين نبوديد كه مثلا فرض كنيد اگر اهل اداره هستيد حقوقتان كم است ، هيچ ابدا اين مطرح نبود آن روز، اگر اهل مثلا زراعت هستيد، زراعتتان امسال خشك شده است يا خوب نيست ، اين در آن حال هيچ كس به فكر اين مسائل نبود، همه يك فكرداشتند و آن اينكه اين دشمن بايد برود و به جاي او يك مملكت ، يك كشور اسلامي صحيح باشد - بعد از هر انقلابي اين امور كم كم رو به ضعف مي رود، لكن بايد بعد ازانقلاب رو به ضعف برود؛ ما حالا در حال انقلاب هستيم - يعني ما الان همان طوري كه در اول محتاج بوديم به اينكه هم شعار بدهيم و هم راهپيمايي كنيم و هم اعتصاب كنيم ، وهمه كارهايي را كه بايد بكنيم ، حالا هم باز بايد در مواقعي كه لازم است براي اينكه نهضت را ما به پيش ببريم آن مسائل باز هر وقت لازم شد بكنيم .
مقصد، حاكميت اسلام بر كشور
نگذاريد اين انقلابي كه حاصل شده و اين نهضتي كه حاصل شده و اين چيزي كه مارا پيروز كرده ، نگذاريم سست بشود. اين توجه به مقصد، كه عبارت از اين است كه اسلام بايد در اين مملكت حكمفرما باشد، اين بايد در ذهن ما تا آخر باشد. تا آخر.همان طوري كه تا آخر ما ان شاءالله مسلم هستيم ، تا آخر هم طرز ما و طرح ما اين باشد كه بايد اين مملكت مملكت اسلامي باشد؛ اين وزارتخانه ها بايد اسلامي باشند؛ اين ادارات بايد اسلامي باشند؛ اين بازار بايد اسلامي باشد؛ اين كشاورزي و نمي دانم ، كارگري وهمه اينها بايد اسلامي باشند. و اگر اسلامي باشند، از هيچ نبايد بترسيد. اگر مملكت شما،اگر كشور شما، يك كشور اسلامي شد هيچ خوفي به دلتان راه ندهيد؛ براي اينكه اسلام غمخوار همه است . اسلام غمخوار بشر است ؛ نه همان غمخوار شما. اسلام آمده است ،روي غمخواريي كه به بشر دارد، اينكه بشر را از اين اعوجاج ها و از اين انحرافها و از اين اموري كه براي خود بشر تباهي مي آورد نجات بدهد، براي نجات ملتها، همه ملتها.پيغمبر اسلام غصه مي خورده براي مردم ، براي كفار كه چرا مسلمان نمي شوند؛ چرا اينهاهدايت نمي شوند. اسلام را از آن نترسيد.
و اگر اسلام تحقق پيدا بكند، همه آمال و آرزوي همه شماها در اينجا و در آنجا، نه فقط [آنچه كه اينجا] هست ، هم اينجا و هم آنجا، همه اينها تحقق پيدا مي كند. اسلام همه ترقيات و همه صنعتها را قبول دارد؛ با تباهيها هم مخالف است . با آن چيزهايي كه تباه مي كند جوانهاي ما را و ملت ما را، با آنها مخالف است اما با همه ترقيات ، همه تمدنها،موافق است . اسلام وابستگي شما را و خودمان را به ديگران منكر است . مي گويد نبايدصنعت ما وابسته باشد؛ نبايد زراعت ما وابسته باشد؛ ادارات ما وابسته باشد؛ نبايد اقتصادما وابسته باشد؛ نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد؛ نبايد مستشارها بيايند ما را اداره كنند. خودمان ، خودمان را بايد اداره كنيم .
هدف مستشاران خارجي
نبايد نظام ما را مستشارهاي امريكايي بيايند درست بكنند. آنها كه نمي خواهنددرست بكنند؛ آنها مي خواهند اصلا خراب بكنند. مستشارها كه مي آيند نمي خواهند كه ما را تعليم بدهند؛ مي خواهند نگذارند ما تعليم بگيريم ؛ مي خواهند ما را متوقف كنند.دانشگاههاي ما را نمي گذارند كه درست آنطوري كه بايد اداره بشود، دانشگاه وابسته است . دانشگاه وابسته شد، بايد تا آخر همين باشد كه هي دستش دراز باشد. [. . . ]وابستگي فكري خود را بيرون بياوريم . خودمان را از وابستگي فكري بيرون بياوريم كه فكرهايمان اين نباشد كه ما چيزي خودمان نداريم ، هر چه هست آنجاست . اين معنا، كه باتبليغات به ما تحميل شده - تبليغات دامنه داري كه در چند قرن كردند و اخيرا زياد شده است - كه خودتان هيچ چيز نيستيد، و هر چه هست آن شرق و غرب است . به جوانهاي مااين را تحميل كردند.
فرهنگ ما، فرهنگي است غني
اين جوانهاي ما، اين جوانهاي گول خورده ما، خودشان را گم كردند. الان خودشان ،خودشان نيستند. مغز اينها شده يك مغز شرقي يا يك مغز غربي . بيش از اين نمي توانندادراك كنند، نمي توانند بفهمند، كه ما هم خودمان كشوري هستيم ؛ و ما هم خودمان بايداستقلالي داشته باشيم ؛ و ما خودمان هم فرهنگي بايد داشته باشيم ؛ و فرهنگ ما فرهنگ غني است ، نمي توانند اينها ادراك كنند. و اين براي اين است كه اين قدر از بچه اين قدري كه توي جامعه آمده است ، در ظرف اين 50 سال پنجاه و چند سالي كه ما شاهدش بوديم ،اين بچه كوچك تا آن آخر، تمام تعليم و تربيتش ، تعليم و تربيت فرهنگ خارجي بوده .فرهنگ از خودمان نبوده ، تعليم و تربيت اين بوده ، وابستگي بوده . مغزهاي اين بچه هاي ما را از كوچكي وابسته تربيت كرده اند، تا رسيده اند به جوانها كه حالا مي بينيد كه همين جوانها نمي توانند تفكر كنند كه ما خودمان آدميم . مي گويند حتما بايد يا وابسته به مثلافلان مملكت باشيم ، يا وابسته به فلان مملكت .
فكر ايراني - اسلامي به جاي غرب زدگي
اول چيزي كه بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بر دانشكده ها لازم است و بر همه ملت لازم است اين است كه اين مغزي كه حالا شده است يك مغز اروپايي يايك مغز شرقي ، اين مغز را بردارند، يك مغز انسان خودماني ، انسان ايراني - اسلامي ،همان طور كه آنها شستشو كردند مغزهاي ما را، مغزهاي بچه هاي ما را و به جاي مغزخودشان مغز ديگري نشاندند، ما هم حالا عكس العمل نشان بدهيم و شستشو كنيم مغزخودمان و بچه هاي خودمان را و يك مغز اسلامي - انساني جايش بنشانيم ، تا از اين وابستگي فرهنگي و وابستگي فكري بيرون بياييم . اگر ما از وابستگي فكري بيرون بياييم ،همه وابستگي ها تمام مي شود. اينكه ما وابسته شديم ، در اقتصاد وابسته هستيم ، در -عرض مي كنم كه - فرهنگ وابسته هستيم ، در همه چيز وابسته هستيم ، مبداء اين همين است كه در فكر وابسته هستيم . فكرمان نمي تواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم ؛ خودمان هم فرهنگمان غني است ؛ خودمان هم همه چيز داريم ، يك مملكت غني اي ما داريم . يك مملكتي داريم كه براي صد و پنجاه ميليون جمعيت مهياست كه اداره بكند. مع الاسف ما سي و چند ميليون هستيم و زندگيمان تباه و اين طوري است براي اينكه آنها كشاندند به اين طور. آنها مي خواستند نگذارند كه شما استفاده فرهنگي خودتان را بكنيد؛ استفاده اقتصادي خودتان را بكنيد. همه چيزمان را به هم زدند تا اينكه دست ما هميشه دراز باشد، يك دستمان طرف امريكا دراز باشد؛ يك دستمان طرف شوروي دراز باشد، از اين بخواهيم و از آن بخواهيم . همه هستي ما را آنها ببرند و مانفهميم .
تخطئه روشنفكران غرب زده
بلكه بسياري از ما به اينكه دست آنها حالا كوتاه شده ناراحت بشوند! حتي از آنهايي كه مدعي روشنفكري هستند. اين براي اين است كه فكر اين روشنفكر - همه رانمي گويم ، بسياريشان - فكر اين الان ، ديگر فكر يك انسان شرقي نيست ؛ فكر يك انسان اروپايي است ، مغزش اين است ، قلمش قلم اروپايي است اين نمي تواند يك كسي كه فكرش اروپايي است فكر بكند كه ما خودمان هم يك چيزي هستيم ؛ ما خودمان آدم هستيم . اصلا خود آدميت خودمان را اينها منكرند! مي گويند، ما چيزي نيستيم ؛ مانرسيديم باز به آنجا، به كجا نرسيديد؟ ما باز قابل اين نيستيم كه آزادي داشته باشيم ! اين منطق شاه بود. اخيرا هم كارتر مي گفت زود بوده است كه به اينها آزادي داده اند! او خيال مي كرد اصلا آزادي داده اند تا زود بوده ! و آزادي زياد داده اند. اين همه مردم فريادمي كردند كه آقا به ما آزادي بدهيد، آن مردكه مي گفت كه آزادي زياد به اينها داده اند كه اين طور شده اند! وقت اين نبود كه به اينها آزادي بدهند! خود اينها هم مي گفتند كه بازحالا نشده وقت اين ! اصلا ايراني رشد ندارد كه يك كسي را تعيين كند براي وكالت ! اين منطق است . منطق حالاست كه باز ايراني ها رشد ندارند، خودشان نمي توانند سرنوشت خودشان را تعيين بكنند. چه طور ايراني ها رشد ندارند در صورتي كه دشمنهاي خودشان را، ابرقدرتها را، همين زنها و همين مردها ريختند و مثل زباله بيرون كردند از ايران ؟چه طور اينها رشد ندارند؟ شما رشد نداريد كه رشد اينها را نمي توانيد ادراك كنيد! شمارشد نداريد كه نمي توانيد اين اسلام را ادراك كنيد كه اسلام بود كه زن و مرد را ريخت توي خيابان و مقابل تانك و توپ و آن همه قدرت ، و همه را ريخت توي جهنم فرستاد.شماها رشد نداريد كه نمي توانيد بفهميد اين را! نه اينكه ملت ما رشد ندارد. ملت ما خيلي هم رشد دارد؛ خيلي هم ادراك دارد؛ خوب هم مي فهمد. ملت ما اگر رشد نداشت ،اين قدر تظاهر مي كرد براي يك پيرمرد هفتاد و چند ساله كه خدمتگزار او بود؟ اين رشداست . ادراك اين است كه آن كسي كه خدمتگزار است بايد به او ارج گذاشت ؛ بايد از اوتقدير كرد.
تجليل از آقاي طالقاني
آقاي طالقاني را كه شما از او تقدير كرديد، براي اينكه يك عالم عامل ، يك عالمي كه به درد مردم مي رسيد[بود]؛ نه يك روشنفكر و نه يك آدم ، يك شخص مثلادمكرات . مردم ، دمكرات نمي دانند چي است . آنها هم كه مي دانند، مي فهمند كه غلطاست . اين به عنوان اينكه يك عالمي بود كه به درد مردم مي رسيد، رنج كشيده بود براي اين مردم ، حبس رفته بود براي اين مردم ، خدمت كرده بود به اين مردم ، رشد مردم اقتضامي كرد كه از اين احترام كنند. حالا نويسنده ها هر چه مي خواهند بگويند. مردم با آن رشدخودشان ريختند به خيابانها و به سر و سينه خودشان زدند و گفتند كه اين عالم و اين "نايب پيغمبر" ما از دنيا رفته است . حالا روشنفكر هر چه بخواهد بنشيند بگويد كه اين چون مثلا در فلان جبهه بود و چون در فلان ! مردم آن جبهه را اصلا نمي شناسند تا اين درآن جبهه چون بود از اين جهت احترام كردند. مردم اين قدر توي سر خودشان زدند.خوب ، رئيس آن جبهه ها بميرند، ببينيم كه هيچ كس فاتحه مي خواند برايشان ! اين براي اسلام بود. مردم هياهوشان براي خداست . اين همه خون دادند مردم ، براي اين بود كه مثلا در ايران فقط چه چيز ارزان بشود، چه چيز گران بشود؟
براي خدا، مردم خون مي دهند. مگر عقلشان را شيطان برده است كه بيخودي خون خودشان را بدهند، آنها براي خداست . همان طوري كه انبيا براي خدا زحمت مي كشيدند، ملت ما براي خدا [نهضت كرد] شهادت مي خواهند ملت ما. ملت مامي آيند مي گويند دعا كنيد كه ما شهيد بشويم ، براي اينكه شهادت را فوز(1) مي دانند،شهادت را همان طوري كه اسلام فرموده است كه كسي كه شهيد مي شود، در آنجا چه خواهد بود، اينها رشد دارند. خيال نكنند اين آقاياني كه چهار روز رفتند به - نمي دانم -خارج ، و معلوم هم نيست كه درس خوانده باشند، رشد مال آنهاست .
هشدار به روشنفكران غرب زده
و اين ملت ما با آن صراحت ذاتي خودشان ، با آن روشني فكر خودشان ، با آنكه وابسته نشده اين افكارشان به افكار غير و غرب ، با همان تز، با همان وضع ، دارند پيش مي روند و فكر مي كنند؛ و با همان وضع وكيل تعيين مي كنند، و با همان وضع رئيسجمهور تعيين مي كنند، و با همان وضع باز وكلاي دارالشورا تعيين مي كنند. حالا اين نويسنده ها هر چه دلشان بخواهند بگويند. ديگر جاي اينها نيست توي اين مملكت ، مگرخودشان را اصلاح كنند. اگر اينها هم برگردند، پيوند پيدا كنند به همين توده مردم ، به همين توده زحمتكش و به همين توده بازاري و فرهنگي و - عرض بكنم كه - جاهاي ديگري ، و دبستاني و بعد دبيرستاني و فرهنگستاني و همه اينها و اين چيزها، اگر اتصال به اينها پيدا بكنند، آنها هم مثل ساير برادرها به حسب مقاماتي كه دارند از اين فرهنگ استفاده مي كنند و از اين مملكت استفاده مي كنند، و برادر با هم هستند. اما اگر هي بگويندملت ما حالا نمي شود، حالا نرسيده اند به آنجايي كه آزاد بشوند، حال نرسيده اند به آنجايي كه مثلا وكيل تعيين بكنند، اينها محتاج به قيم اند، اين همان حرفي است كه امريكااز خدا مي خواهد كه نويسنده هاي ما بگويند مملكت ما احتياج به قيم دارد! قيمشان چه كسي بايد باشد؟ مستشارهاي امريكايي ؟! نمي فهمند اينها كه دارند چه مي كنند. توهين مي كنند، اهانت مي كنند، به يك ملت رشيدي كه با رشد خودش كارها را به اينجا رسانده ،و به آخر هم مي رساند. اينها باز ادراك نكرده اند كه اين ملت چي هست و چه كاره است .
مشاركت عشاير در حفظ مرزهاي ايران
و من اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالي همان طور كه به شما توفيق داد كه تا اينجاآمديد و موانع رفع شده اند، ديگر احتمال اينكه "اعليحضرت آريامهر" تشريف بياورندبه اينجا، اين نيست . و احتمال اينكه امريكا دوباره بيايد و بخواهد به ما حكومت كند اين هم ديگر نيست ، تمام شد؛ من اميدوارم كه همين طور كه موانع را رفع كرديد، اين پاكسازيها و اين تصفيه ها و اين سازندگيها، همه با قدرت خودتان ، آقايان عشاير كه درمرز هستند و در آنجا هستند با قدرت خودشان ، و - عرض مي كنم كه - جوانهاي رشيد،خودشان از مرزهاي خودشان پاسداري كنند همه . همه ما هم از شما اطاعت مي كنيم . من هم مطيع شما هستم ؛ اما همه مطيع خدا، همه ما مطيع خدا. خدا از شما مي خواهد كه مرزهايي كه آنجا هست و حالا خيلي ژاندارمري قوي نيست در آنجا، يا ارتش خيليقوي نيست در آنجا، لكن جوانهاي شما قوي هستند، اين عشاير شما، آن سرحدات راحفظ بكنيد نگذاريد اين اشخاص از خارج بيايند اسلحه بدهند، يكوقت خداي نخواسته يك غائله اي آنجا هم پيدا بشود. خودتان حفظ بكنيد، كمك كنيد به دولت . و همين طورشما آقايان هر جا هستيد كمك كنيد به اين نهضت ، نهضت را حفظش بكنيد، تا ان شاءالله مطالب به آخر برسد. يك مملكت اسلامي پاكيزه ، اسلامي كه نه هروئين در آن باشد؛ نه مشروبات در آن باشد؛ نه اين مراكز فساد باشد، اين مراكزي كه به تباهي كشيد جوانهاي مارا. يك مملكت صحيح ، آرام ، دلپسند و با رفاه و دلگرم باشد. و من دعاگوي همه تان هستم ، خدمتگزار به همه تان .
پانویس :
بزرگتر کوچکتر