13 دسامبر
مرگ "حیدر علیاف" و پایان یک قرن قومیتپرستی و اسلامستیزی (2003م)
تا یک سده پیش، سرزمینهای آن سوی رود ارس، «شروان»، «اران» و نقاط ماورای این دو «داغستان»، «قفقاز» و «آبخازستان» نامیده میشد.
این نواحی که تا زمان جنگهای ایران و روس، جزئی از قلمرو ایران بود، همواره دارای استعدادهای فراوان اقلیمی و انسانهای قابل توجهی بوده است.
حتی در سده اخیر بسیاری از شخصیتهای مؤثر شوروی سابق، از این سرزمین برخاستهاند.
به بیان دیگر آذربایجان، تنها شامل سرزمین جنوبی ارس بود.
از سفرنامهها، متون جغرافیائی و کتب تاریخی ماقبل این دوره، هیچ گزارشی مبنی بر اینکه آن سوی رود ارس آذربایجان نامیده شود، در دست نیست.
پیش از این، حاکمان محلی ناحیه شروان، "شروانشاهان" نامیده میشدند.
اما چند دهه پس از عهدنامههای گلستان و ترکمنچای، اجانب در راستای تداوم سیاستهای اشغالگری خود، نواحی شمال ارس را نیز "آذربایجان" نامیدند تا نواحی جنوبی ارس نیز در پیوند با آن توصیف گردد.
آنها، همزمان با این ترفند، کوشیدند با تضعیف فرهنگ شیعی در این منطقه و گسترش قومیتپرستی، جوانانی با باورهای ناسیونالیستی را پرورش دهند و زمینه تفرقه بیش از پیش سرزمینهای اسلامی از یکدیگر را تقویت کنند.
مطالعه اجمالی زندگی و شخصیت «حیدر علیاف» میتواند یکی از پدیدههای این سیاست ضد اسلامی و توسعه طلبانه اجانب را روشن سازد.
حیدر بن علیرضا اوغلی علوی(معروف به حیدر علیاف) در ماه می 1923 در نخجوان به دنیا آمد.
پدرش علیرضا از ایرانیانی بود که در جستوجوی کار به آن سوی رود ارس رفته و در شوروی مقیم شده بود.
علیاف پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، در سال 1941م به عنوان مأمور سازمان جاسوسی شوروی سابق (کا.
گ.
ب) و در پوشش یک دیپلمات وارد تهران شد و مامور هدایت سران حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان و فرقه دموکرات کردستان شد.
در آن زمان، با حضور نیروهای متفقین، رضاخان از کشور گریخته بود و شمال ایران به ویژه شهرهای آذربایجان تا قزوین در اشغال سربازان روس بود.
همزمان فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان با حمایت حزب منحله توده، خود را برای تأسیس جمهوریهای خودمختار در این دو استان آماده میساختند.
حضور حیدرعلیاف در تهران به ویژه برای جمهوری خودمختار آذربایجان که وابستگی بیشتری به روسیه داشت، دلگرم کننده بود.
علیاف با روحیه بخشیدن به حزب توده و فعال ساختن آن، در سال 1942م از ایران خارج شد و در 1945 به پاس موفقیتهایش در هدایت تجزیهطلبان و شکلدهی به جمهوریهای خودمختار مهاباد و تبریز، به عضویت حزب کمونیست شوروی درآمد.
او سپس از 1950 تا 1964م در پستهای مهم وزارت امنیت و وزارت کشور و کا.
گ.
ب ناحیه آذربایجان(شوروی) قرار داشت و علاوه بر ترقی در سازمان جاسوسی شوروی تاحد ریاست کا.
گ.
ب شاخه آذربایجان، سلسله مراحل پیشرفت در حزب کمونیست شوروی را نیز پیمود.
علیاف در سال 1967م دبیرکل حزب کمونیست ناحیه آذربایجان شد و طی سالهای طولانی در رأس تشکیلات امنیتی و حزبی آذربایجان قرار داشت.
(تصویر؛ حیدر علیاف)
در پی مرگ لئونید برژِنِف در نوامبر 1982م، علیاف به عضویت دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی درآمد و معاون اول نخستوزیر شد.
در این سالها، محافل سیاسی غرب، از حیدرعلیاف به عنوان نخستوزیر آینده شوروی یاد میکردند.
او در این سمت به عنوان یکی از طراحان اصلی استراتژی منطقهای شوروی در خاورمیانه بود اما استحکام انقلاب اسلامی، عملا مانع پیشرفتهای علیاف میشد.
در سال 1983م جمهوری اسلامی ایران، یک شبکه جاسوسی متعلق به حزب منحله توده را کشف کرد.
این اقدام بیش از پیش به حیثیت سیاسی علیاف آسیب زد.
بنابراین با به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی سابق، موقعیت علیاف به شدت تضعیف شد و در نهایت در سال 1987م وی را از دفتر سیاسی حزب کمونیست اخراج کردند.
با این حال وی به توطئه علیه گورباچف پرداخت.
علیاف، همزمان با زمینگیر شدن ارتش شوروی در افغانستان، با تحریک عوامل خود در قفقاز کوشید ناامنیهائی را در قفقاز ایجاد کند تا زمینه تضعیف گورباچف را فراهم آورد.
در این شرایط اوضاع در قرهباغ و ناحیه آذربایجان، به شدت ناآرام شد.
در پی این تحرکات، کشتار غمانگیزی در زمستان1990م در باکو رخ داد.
این ترفند کافی بود تا مردم ناحیه آذربایجان، به شدت نیازمند یک ناجی و ابرمرد باشند تا از هویت آنها پاسداری کند و علیاف به خوبی توانست خود را مدعی این نقش معرفی کند.
در پی فروپاشی شوروی، علیاف به نخجوان رفت و خود را رئیس جمهور این ناحیه نامید.
سپس با ادامه تحرکات سیاسی خود در پنجم اکتبر 1993م به ریاست جمهوری آذربایجان دست یافت.
وی برای کسب این مقام، به شدت به مبارزه با گروهها و شخصیتهائی پرداخت که در جستجوی نسیم حیات بخش تشیع بودند.
مهمترین رقیب او برای ریاستجمهوری «حاج اکرام علوی(علیاف)» بود که محبوبیتی قابل توجه داشت.
اما دستگاه تبلیغاتی علیاف که از سوی رژیم صهیونیستی و غرب نیز تقویت میشد، حاجاکرام را جاسوس ایران توصیف کرد.
علیاف، فردی با اراده، زیرک و البته جاهطلب و دین ستیز بود.
وی در طول ده سال زمامداری خود، با تکیه بر شعارهای ناسیونالیستی و قومگرایانه، به جای پناه بردن به فرهنگ اصیل تشیع، به گسترش روابط با امریکا و رژیم صهیونیستی پرداخت و با اعطای یک پایگاه نظامی به امریکا قلمرو خود را پس از رهائی از چنگال شوروی، به جولانگاه امریکا بدل ساخت.
وی در اواخر عمر، کوشید زمینه قدرتیابی فرزندش الهام را فراهم کند و در ماههای پایانی عمر، عملاً زمام امور را به پسرش سپرد.
وی درنهایت در سال 2003م بر اثر بیماری از قدرت کنارهگیری کرد و پسرش الهام علیاف به این مقام انتخاب گردید.
علیاف در 13 دسامبر 2004م در 81 سالگی درگذشت.