حکمت : 77 - سیمای معرفت
ترجمه : علامه جعفریو در قسمتی از روایت ضرار بن حمزه ضیایی (یا ضرار بن حمزه صدایی) در موقع ورود او بر معاویه و سوال کردن معاویه از وی درباره امیرالمومنین (علیه السلام) چنین آمده است. و ضرار گفت؛ شهادت می دهم که من آن حضرت را در بعضی از موقعیت هایش دیدم که شب پرده های خود را بر زمین گسترده بود و او در محراب خود محاسن (مبارکش) را به دست گرفته بود و مانند مارگزیده به خود می پیچید و گریه اندوهگین سر داده بود و می گفت: ای دنیا، ای دنیا، دور شو از من، آیا خود رابه من عرضه داشته ای یا به من اشتیاق پیدا کرده ای، وقتی نرسیده است که خود را به قلب من وارد نمایی، برو دیگری را بفریب، مرا نیازی به تو نیست. من سه بار تو را طلاق داده ام که رجوعی در آن نیست. عیش تو کوتاه است و عظمتت ناچیز و آرزویت پست. آه، از کمی توشه و طولانی بودن راه و دوری سفر و عظمت و اهمیت مقصد.