نامه ای است از آن حضرت (علیه السلام):
به معاویه
اما بعد از حمد و ثنای خداوندی، حال برای تو وقت آن رسیده است که با چشم بینا از دیدن حقایق آشکار نفعی ببری. تو راه گذشتگانت را در پیش گرفتی و ادعاهای باطل کردی و مردم را فریب دادی و به شبهه انداختی و مقامی را به خودت نسبت دادی که بالاتر از توست. و به آنچه که در اختیار و دسترس تو نیست، دست یازیدی. (این نابکاری ها) همه برای گریز از حق و انکار آن حقایقی است که به تو از گوشت و خونت پیوسته تر است و از آن چیزهاست که گوشت آن را شنیده و سینه ات با آنها پر شده است. (پس در انتظار چیستی!) چیست پس از حق جز گمراهی آشکار و پس از بیان واضح، مگر پوشیدن حق؟ پس، از شبهه و از پوشش حق که در بردارد، برحذر باش، زیرا فتنه و آشوب مدتی طولانی است که پرده های خود را گسترده و تاریکی های آن چشم ها را تاریک ساخته است. نامه ای از تو به من رسید که انواعی به هم بافته شده از سخن داشت که اصول و اساس آن از جهت صلح و صفا ضعیف و افسانه هایی بود که نه علم در بافتن آن دخالت داشت و نه متانت و آرمان انسانی. وضع تو چونان کسی است که در زمینی نرم فرو رود، یا در ظلمت در راهی مبهم گرم شود. و جایی را برای خود در نظر گرفته ای که بسیار بالا است و نشانه ها و علایمش دور، و پرندگان بسیار بلند پرواز به آن نرسند و عیوق (آن ستاره واقع در ارتفاع بسیار بالا در فضا) است که می تواند با آن همپایه تلقی گردد. پناه بر خدا که پس از من، تو امور مسلمانان را بر عهده گیری و سود و زیان آنان را بپذیری. یا برای تو با یکی از مسلمین پیمان و عهدی قرار بدهم. از هم اکنون به فکر نفس خویشتن و اصلاح آن باش، زیرا اگر تو تفریط کنی، آنگاه که بندگان خدا برای جنگ با تو آماده شوند، همه امور از اختیارت بیرون رود و از آن چاره جویی که امروز از تو پذیرفته است، ممنوع گردی، والسلام.