خطبه ای است از آن حضرت (علیه السلام): در بیان قدرت خداوندی و انحصار عظمت در او و امر قیامت.
قدرت خداوندی
همه موجودات به مقام شامخ خداوندی خاشع هستند و قیام وجودی همه اشیاء به اوست. بی نیاز کننده هر نیازمندی و عزت بخش هر ذلیلی اوست. قوه هر ناتوانی و پناهگاه هر سوخته دلی اوست. کسی که سخنی گوید، سخنش را بشنود و هر کس خاموش باشد، راز درونیش را می داند. هر کس که زندگانی کند، روزیش بر اوست، و کسی که مرگش فرا رسد، باز برگشتش به سوی اوست. (بار پروردگارا)، چشمان ظاهری تو را ندیده است، تا خبری از تو بدهد، بلکه وجود اقدست پیش از توصیف کنندگان از خلایقت بوده است. مخلوقات را برای دفع وحشت نیافریدی و آنها را برای سود بردن به کار نینداختی. هر کس که تو او را طلب کنی، توانایی سبقت برای گریز از تو ندارد، و هر کس که تو او را گرفتی، قدرت فرار از تو را دارا نیست. کسی که تو را معصیت کند از سلطه تو نکاهد، و کسی که اطاعتت کند بر ملک تو نیفزاید. کسی که از قضای تو به غضب درآید، نتواند امر تو را برگرداند. و کسی که از امر تو رویگردان شود، بی نیاز از تو نخواهد گشت. همه رازهای نهانی در نزد تو آشکار و هر غیبی در پیشگاه تو مشهود است.
خداوندا، تویی آن حقیقت ابدی که مدتی برای تو نیست و تو بی نهایت همه هستی که هیچ گریزی از تو نیست. وعده گاه نهایی مخلوقات بارگاه توست، پس رهایی از سیطره مطلق تو نیست، مگر به سوی تو. اختیار هر جنبنده ای به دست توست، و سرنوشت همه نفوس به سوی تو. پاکیزه پروردگارا، چه باعظمت است شان تو. پاک خداوندا، چه بزرگست آنچه که از مخلوقات تو می بینیم. و چه کوچک است هر بزرگی در جنب قدرت تو. و چه دهشتناک است آنچه که از ملکوت تو می بینیم. و چه محقر است این ملکوت در برابر آن عظمتهای قدرت تو که از ما پوشیده است. چه فراوان است نعمتهای تو در این دنیا. و چه ناچیز است این نعمتهای دنیوی در مقابل نعمتهای اخروی.
فرشتگان باعظمت
(از جمله این خطبه است:) فرشتگانی که در آسمان های خود اسکان فرمودی و از زمینت بالا بردی. آن فرشتگان داناترین مخلوقات به مقام ربوبی تو هستند. و بیمناکترین موجودات از تو و نزدیکترین مخلوقات به بارگاه قدس و کبریایت. فرشتگان در مجاری تناسل مردها سکونت ننموده، و در ارحام زنان قرار نگرفته، و از قطره های آبی پست (نطفه) آفریده نشده اند. حوادث و گرفتاری های عالم طبیعت خللی بر آنها وارد نساخته و آنها را پراکنده ننموده است. و آن موجودات شریف با آن مقام و منزلتی که در نزد تو دارند و با آن که همه خواسته های آن ها متوجه و متمرکز مقام تو بوده، و آن اطاعتهای فراوانی که برای تو انجام می دهند، و با این که غفلت آنان از امر تو کم است، با همه این اوصاف، اگر حقیقت نهایی عظمت تو را که از آنها پوشیده است ببینند، اعمال خود را کوچک می شمارند. و به خودشان خرده گیری می نمایند و می فهمند که مطابق آنچه شایسته مقام ربوبی توست، تو را نپرستیده اند و به نحوی که حق اطاعت توست، تو را اطاعت ننموده اند.
نافرمانی مردم
خداوندا، ای منزه از همه نقایص در خالقیت و معبودیت که مخلوقات را برای آزمایش نیکو آفریدی. خانه ای بس باعظمت به وجود آوردی (خانه آخرت) و خوانی بی دریغ در آن بگستردی. و در آن خوان بی دریغ انواع آشامیدنی و خوردنی و همسران و خدمتکاران و کاخ های مجلل و چشمه سارها و مزارع (باغ ها) و میوه ها قرار دادی. خداوندا، سپس دعوت کننده ای فرستادی که مردم را به سوی آن سرای جاودانی دعوت نماید. مردم نه آن دعوت کننده را اجابت کردند و نه به آنچه که ترغیب فرمودی، رغبت نمودند و نه به آنچه که تشویقشان کردی، مشتاق شدند. آن مردم در این دنیا رو به خوردن لاشه ای بردند که با خوردنش رسوا گشتند و به محبت آن لاشه اتفاق نمودند. (آنان عاشق جیفه دنیا شدند) و هر کس که به چیزی عشق بورزد، بیناییش را مختل و قلبش را بیمار نماید. (این عاشق که بینایی و دل را از دست داده است) با چشمی مختل می نگرد و با گوشی ناشنوا می شنود. شهوات، عقل این عاشق خودباخته را ضایع و دنیا قلبش را می رانده است. نفسش واله آن جیفه (یا دنیا) گشته، به بردگی آن جیفه درآمده و غلام (حلقه به گوش) کسی است که چیزی از آن را در اختیار دارد. و می گردد به هر طرفی که آن جیفه بگردد و روی آورد به هر سویی که آن موجود محقر روی آرود. آن لاشه خوار با هیچ عامل بازدارنده ای، از معصیت خدا باز نمی ایستد و برای ایمان به خدا و مشیت او از هیچ واعظی پند نمی گیرد، با این که گرفتارشدگان فریب خورده را می بیند که به هیچ وجه نمی توانند محصول تباهی های خود را برگردانند و برگرند. او می بیند که چگونه آنچه که آن سرمایه باختگان نمی دانستند بر سرشان فرود آمد. و آن جدایی از دنیا به سراغشان آمد که در فکرش نبودند و قدم به سوی آخرت بر وعده ای که داده شده بودند، نهادند.
آنچه بر سرشان فرود آمد، برای آنان توصیف نشده بود. سکرات موت و حسرت فوت تاختن آورد و اعضای آنان را سست کرد و رنگهایشان را تغییر داد. سپس مرگ بر فرو رفتن در وجود آنان بیفزود و میان هر یک از آنان و سخنش فاصله انداخت. این عابر پل مرگ در میان خانواده اش با چشمش می نگرد و با گوشش می شنود. هنوز عقلش صحیح است و مغزش به حال خود باقی است. می اندیشد که عمر خود را در کجا فانی کرد و روزگارش را در چه چیزی سپری نمود. به یاد می آورد اموالی را که جمع کرده و از چگونگی موارد طلب آن اموال چشم پوشیده. از موارد حلال روشن و از موارد مشتبه نتایج جمع آوری آن اموال را می بیند که گریبانگیرش شده و هم اکنون درصدد مفارقت از آن هاست، که آن اموال به بازماندگان پس از او متعلق می شود و آنان از آن بهره مند می گردند و برخوردار می شوند. گوارایی آن اندوخته ها نصیب دیگران می گردد و بار سنگینش به دوش اوست، در حالی که گروهای آن مرد به آن اموال بسته است. او از پشیمانی ظهور واقعیات و نتایج کردار و گفتار و اندیشه هایش دست به دندان می گزد و اعراض می کند از آنچه که در روزگار عمرش رغبت به آن داشت. و آرزو می کند کسی که درباره اندوخته ها به او رشک می برد و حسادت می کرد، آن اندوخته ها را حیازت می کرد نه او. (او در این تخیلات و تفکرات مشغول است) که مرگ نفوذ خود را در بدن او ادامه می دهد، تا این که زبانش در گراییدن به خاموشی، به گوشش ملحق می گردد. اکنون در میان خاندانش قرار گرفته. نه با زبانش سخنی می گوید و نه با گوشش صدایی را می شنود. چشم برای نگاه در روی اعضای خاندانش می گرداند. حرکات زبان آنان را می بیند، ولی موج سخنشان را نمی شنود. سپس مرگ بر فراگیری همه وجود او می افزاید. بینایش گرفته می شود چنان که شنواییش گرفته شده بود. در این حال است که روح از بدن او خارج می گردد و لاشه ای در میان خانواده اش می افتد. اعضای خانواده از نزدیکی به او وحشت نموده از او دوری می جویند. نه پاسخی به گریه کننده ای دارد و نه جوابی به کسی که او را بخواند. سپس او را برداشته، به آخرین منزلگهش در زمین برده و به عملش می سپارند و از دیدارش منقطع می گردند.
قیامت
تا آنگاه که حکم مقرر درباره بندگان به پایان برسد و امور خلقت به تقدیرات نهاییش و آخر مخلوقات به اول آنها ملحق گردد و امر خداوندی طبق اراده او برای تجدید مخلوقاتش صادر شود. آسمان را به اهتزاز درآورد و آن را بشکافد و زمین را به حرکت درآورد و آن را بلرزاند. و کوه ها را از جا کنده، آن ها را متلاشی سازد. بعضی از آن کوه ها بعضی دیگر را از هیبت جلال و وحشت از سطوت او بکوبد و هر کسی را که در زیر زمین است، بیرون بیاورد. و پس از پوساندن آنان تجدیدشان نماید و پس از پراکندگی، آنان را جمع کند. سپس آنان را از یکدیگر جدا کند، برای سوال از اعمال مخفی و کردارهای پنهانی که انجام داده اند و آنان را دو گروه کند. به گروهی از آنان انعام فرماید و از گروه دیگر انتقام بکشد اما مردم مطیع را به مجاورت خود پاداششان می دهد و برای آنان در سرای ابدیش جاودانگی می بخشد. جایگاهی که وارد شوندگان از آن جا کوچ نکنند، و حالاتشان دگرگون نگردد، و خوف و هراس ها هجوم به آنان نیاورد. و بیماریها به سراغشان نیاید، و مخاطرات بر آنان عارض نگردد. و سفرها برای حرکت آماده شان ننماید. و اما معصیت کاران، خداوند آنان را به بدترین جایگاه فرود آورده، دستهای آنان را به گردنشان بسته و پیشانی آنان را به پاهایشان نزدیک می نماید. و پیراهن های قطران لباسهایی از آتش به آنان بپوشاند، در عذابی که حرارتش بسیار سخت است، و در جایگاهی که درش بر ساکنانش بسته، در آتشی با هجوم شدید و با صدا، و در شعله ای مرتفع با صدایی بس هولناک. آن کس که در چنان عذابی گرفتار شود، کوچ نتواند کرد و اسیرش با دادن فدیه آزاد نگردد. و بند و زنجیرهایی که به آن تبهکاران بسته شده، گسیخته نشود. مدتی معین برای اقامت در آن عذابخانه نیست که به سرآید و برای آن مردم اجلی مشخص نیست که فرا رسد و زندگیشان پایان بپذیرد.
زهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
و از جمله آن خطبه است در ذکر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :
آن رسول گرامی دنیا را محقر و ناچیز نمود (یا آن را حقیر و ناچیز دید) و بی اعتنا و اهانت به آن کرد و دانست که خداوند به علت برگزیدگی او دنیا را از او دور نموده و آن را به علت تحقیر به دیگران گسترده است. لذا از ته دل از دنیا اعراض فرمود، و یاد آن را از نفس خود محو نمود. و دوست داشت که زینت آن از چشمش غایب شود تا از آن زینت دنیوی پوشاک فخر و مباهات برای خود اتخاذ نکند، یا امید اقامت همیشگی در دنیا (یا در آن زینتها) نداشته باشد. آن بزرگوار مردم را از طرف پروردگارش تبلیغ کرد و عذرخواهی را از آنان زایل ساخت. و امت خود را در حالی که از عواقب معصیت کاری تهدید می کرد، نصیحت فرمود. و در حالی که آنان را بشارت به پاداش اطاعت خداوندی می داد، دعوت به بهشت می نمود، و در حال برحذر داشتن مردم از نتایج کارهای زشت، آنان را از آتش دوزخ می ترساند.
اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
ماییم درخت (پربار) نبوت و محل فرود رسالت و جایگاه تردد فرشتگان و معادن علم و منابع جوشان حکم. یار و دوستدار ما در انتظار رحمت از خدا است، و دشمن ما و کسی که با ما کینه توزی دارد، در انتظار غضب الهی است.