قرآن تبيان- جزء 17 - حزب 33 - سوره انبیاء - صفحه 322


شروع جزء 17و حزب 33


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ
1 - سؤال: با توجّه به اينكه معناى «غفلت» بى توجّهى نسبت به چيزى، و معناى «اِعراض» روى‌گرداندن با توجّه از چيزى است، پس چگونه كه در آيه غفلت واعراض در كنار هم مطرح شده‌اند؟
پاسخ: غفلت و بى توجّهى دو گونه است:
الف: غفلتى كه شخص با هشدار بيدار مى‌شود.
ب: غفلتى كه مقدّمه‌ى اعراض است، يعنى شخصِ غافل نمى‌خواهد بيدار شود. همچون كسى كه خودش را به خواب‌زده كه با صدا زدن نيز چشم خود را باز نمى‌كند.
از آنجا كه غالب مردم از معاد و حساب غافلند، خداوند اين غفلت را به همه مردم نسبت داده است وگرنه هميشه گروهى از مردم، استثنا هستند. در آيه 97 همين سوره، به اقرار به غفلت از زبان خود مردم نيز اشاره شده است. «يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا»
نگاهى به مسئله حساب در روز قيامت
آنچه از آيات بدست مى‌آيد اين است كه:
1- همه‌ى افراد مورد سؤال قرار مى‌گيرند. «فلنسئلنّ الّذين ارسل‌اليهم ولنسئلنّ المرسلين» <676>
2- همه‌ى اعمال مورد محاسبه واقع مى‌شود. «لتُسئلنّ عما كنتم تعملون» <677>
3- همه‌ى احوال مورد رسيدگى قرار مى‌گيرد. «اِن تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه» <678>
4- از همه‌ى اعضاى بدن انسان سؤال خواهد شد. «اِنّ السّمع و البصر و... كلّ اولئك كان عنه مسئولا» <679>
5 - از نعمت‌هاى الهى سؤال مى‌شود. «و لتسئلنّ يومئذٍ عن النعيم» <680>
6- همه كارها را در هر كجا و به هر اندازه كه باشد حاضر خواهند ساخت. «ان تك مثقال حبةّ من خردل فتكن فى صخرة» <681>
در اوّلين سؤال، از نماز خواهند پرسيد و به حساب امور مهمى چون، جوانى، عمر، راه كسب درآمد و هزينه‌ى آن و بويژه مسأله‌ى رهبرى و ولايت خواهند پرداخت وهمين بس كه خداوند، خود، حسابرسى خواهد بود. «كفى‌بناحاسبين» <682> 1- حسابرسى مردم قطعى است. «اقترب» (بكار رفتن فعل ماضى به جاى مضارع، نشانه‌ى قطعى بودن است.)
2- قيامت و زمان حسابرسى را دور نپنداريم. «اقترب»
3- حساب، براى همه انسان‌هاست. «للناس»
4- نظم وحساب، لازمه‌ى يك زندگى كامل است. «حسابهم» (انسان، پديده‌اى تصادفى نيست، بلكه موجودى هدفدار و بر مبناى حساب و محاسبه است.)
5 - گاهى بايد براى جذب حواسها، سخن را كوبنده و هشدار دهنده آغاز كرد. سوره با جمله «اقترب للناس حسابهم» شروع شده است.
6- اين حساب است كه به سراغ انسان‌ها مى‌آيد، هر چند آنان از حساب، غافل باشند ويا از آن بگريزند. «اقترب للناس حسابهم» ونفرمود: «اقترب الناس الى حسابهم»
7- غفلت، زمانى خطرناك است كه بر اساس بى‌اعتنايى باشد. «غفلة معرضون»

مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ
2 - مسأله‌ى قديم يا حادث بودن كلام خدا، از جمله مسائلى است كه در زمان خلفاى بنى عباس مطرح شد و مورد جرّ وبحث فراوان قرار گرفت. به نظر مى‌رسد كه طرح اين بحث، بيشتر جنبه سياسى داشت تا مردم را از امور اساسى و حقايق اصيل اسلامى و برخورد با حكّام ستمگر، منصرف سازند. بديهى است كه محتواى قرآن، از علم خداوند سرچشمه گرفته و قديم است، ولى الفاظ آن كه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نازل شده، حادث و جديد است. به هر حال، اين گونه مباحث، مشكلى را از افراد و جامعه حل نمى‌كند و امامان ما نيز از آن پرهيز داشته‌اند. <683> 1- تذكّرات الهى با تداوم و تكرار همراه است. «ما يأتيهم» (فعل مضارع)
2- تذكّر و تربيت، ملازم يكديگرند. «ذكر من ربّهم»
3- قرآن، مايه‌ى ذكر است. «ذكر من ربّهم»
4- نوآورى در تذكّر، يك ارزش است. «ذكر من ربّهم محدث»
5 - گوش دادن وفهميدن كافى نيست، پذيرش وعمل لازم است. «استمعوه و هم يلعبون»
6- سرچشمه لهو و لعب، غفلت و اعراض است. «فى غفلة معرضون - يلعبون»
7- زندگى به دور از وحى و ياد الهى، بازيچه‌اى بيش نيست. «و هم يلعبون»

لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ
3 - 1- سرگرمى به مسائل بى ارزش انسان را از توجّه به مسائل اصلى مثل حساب و قيامت غافل مى‌كند. «و هم فى غفلة... لاهية قلوبهم»
2- افراد منحرف، انحراف خود را توجيه مى‌كنند. «بشر مثلكم افتأتون السحر»
3- تا دل از خدا غافل نشود، انسان، آيات الهى را به بازى نمى‌گيرد. «يلعبون - لاهية قلوبهم»
4- مخالفان انبيا، در پنهان توطئه مى‌كنند ومعجزات را سحر وجادو مى‌شمرند. «و اسروا النجوى - افتأتون السحر»
5 - كفّار با پوشاندن حقايق، نسبت به خود و ديگران ظلم مى‌كنند. «ظلموا»
6- تهمت ستمگران به انبيا نشانه آن است كه مكتب انبيا ظلم ستيز است. «الّذين ظلموا... هل هذا الابشرٌ»
7- زندگى انبيا در ميان مردم وبسيار ساده و عادّى بود. «بشر مثلكم»

قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
4 - 1- پيامبران در مقابل توطئه‌ها و تهمت‌ها، به خداوند توكّل مى‌كنند. «قال ربّى يعلم القول»
2- هر چند دشمنان، در توطئه، نجوا و مخفى كارى مى‌كنند «و اسرّوا النجوى»، امّا خداوند همه چيز را مى‌داند و پنهان و آشكار، براى او يكى است. «يعلم القول فى السماء والارض»
3- توجّه به علم خداوند، سبب كنار گذاشتن توطئه‌ها و نجوى‌ها است. «و اسرّوا النجوى‌... ربّى يعلم ...»

بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ
5 - كلمه «اضغاث» جمع «ضِغث» به معناى دسته و مجموعه و «احلام» جمع «حُلم» به معناى خواب است. «اضغاث احلام» به معناى مجموعه خواب‌هاى پراكنده است.
كفّار از پيامبراسلام معجزاتى همچون معجزات موسى وعيسى مى‌خواستند، ولى هدفشان بهانه‌جويى بود. زيرا انتخاب نوع معجزه وابسته به حكمت الهى است نه هوسهاى مردم. 1- تناقض گويى كفّار نشانه‌ى بى‌منطقى آنان است. «بل... بل... بل...»
2- دشمن به وارد كردن يك تهمت قانع نمى‌شود. «بل... بل... بل...» (او از همه راهها ضربه مى‌زند «اسرّوا النجوى‌... هل هذا الا بشر... بل هو شاعر» و تهاجم تبليغاتى و اتهامات پى در پى، از شيوه‌هاى اصلى كار دشمن است.)
3- دشمن با همه‌ى تهمت‌هايى كه مى‌زند، امّا از درون دچار ترديد است. <684> «بل... بل... بل... فليأتنا بايه»
4- مشركين هم مى‌دانند كه لازمه‌ى نبوت، آوردن معجزه است. «فليأتنا»
5 - مردم، خواهان معجزه‌ى حسى هستند. «فليأتنا بآية»

مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ
6 - در آيات قبل، كفّار مى‌گفتند: «هل هذا الاّ بشرٌ مثلكم»؟ آيا اين مرد، جز بشرى مثل شماست؟ در اين آيه خداوند مى‌فرمايد: نه تنها اين پيامبرصلى الله عليه وآله بلكه تمام انبياى پيشين نيز انسان‌هايى بودند كه به آنان وحى مى‌شده است. بشر بودن با پيامبرى منافاتى ندارد.
چون مشركين با اهل كتاب رابطه خوبى داشتند، خداوند به آنان مى‌فرمايد: از اهل كتاب (يهود و نصارى) سؤال كنيد.
سؤال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهل‌بيت پيامبرعليهم السلام سؤال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهل‌ذكر هستند.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد و نه جاهل خاموش. «لاينبغى للعالم أن يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل أن يسكت على جهله و قد قال اللّه تعالى: فاسئلوا اهل الذّكر...» <685> 1- سنّت الهى اين است كه هر كجا كفر و لجاجت باشد قهر الهى خواهد بود. «ما آمنت... اهلكناهم» (ايمان سبب حفظ و بقاى جوامع بشرى است.)
2- با ديده‌ى عبرت به تاريخ بنگريم. «أفهم يؤمنون»
3- تمام انبيا از مردان بوده‌اند. «و ما ارسلنا قبلك الاّ رجالاً»
4- به همه‌ى انبيا وحى مى‌شده وعلم آنان از همين سرچشمه است. «نوحى اليهم»
5 - سؤال و پرسش، سفارش دين است. «فاسئلوا»
6- سؤال بايد براى فهميدن باشد، نه چيز ديگر. «فاسئلوا ... اِن كنتم لا تعلمون»
7- تا از اهلش نپرسيم، به علم نمى‌رسيم. «فاسئلوا اهل الذّكر ...»
8 - در مسائل اعتقادى ودينى تا رسيدن به علم، كاوش وتحقيق كنيم. «فاسئلوا...»
9- عالم بايد در دسترس باشد تا سؤال از او ممكن باشد. «فاسئلوا اهل الذّكر»
10- اهل علم بودن كافى نيست، اهل ذكر بودن با ارزش است. (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند) «فاسئلوا اهل الذّكر»
11- در هر كارى اهليّت لازم است، داشتن اطلاعات سطحى، تقليدى وگذرايى كارساز نيست. «اهل الذّكر»
12- بر اهل ذكر، راهنمايى مردم واجب است وگرنه امر به سؤال، لغو و بيهوده خواهد بود. «فاسئلوا اهل الذّكر»

وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
7 - در آيات قبل، كفّار مى‌گفتند: «هل هذا الاّ بشرٌ مثلكم»؟ آيا اين مرد، جز بشرى مثل شماست؟ در اين آيه خداوند مى‌فرمايد: نه تنها اين پيامبرصلى الله عليه وآله بلكه تمام انبياى پيشين نيز انسان‌هايى بودند كه به آنان وحى مى‌شده است. بشر بودن با پيامبرى منافاتى ندارد.
چون مشركين با اهل كتاب رابطه خوبى داشتند، خداوند به آنان مى‌فرمايد: از اهل كتاب (يهود و نصارى) سؤال كنيد.
سؤال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهل‌بيت پيامبرعليهم السلام سؤال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهل‌ذكر هستند.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد و نه جاهل خاموش. «لاينبغى للعالم أن يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل أن يسكت على جهله و قد قال اللّه تعالى: فاسئلوا اهل الذّكر...» <685> 1- سنّت الهى اين است كه هر كجا كفر و لجاجت باشد قهر الهى خواهد بود. «ما آمنت... اهلكناهم» (ايمان سبب حفظ و بقاى جوامع بشرى است.)
2- با ديده‌ى عبرت به تاريخ بنگريم. «أفهم يؤمنون»
3- تمام انبيا از مردان بوده‌اند. «و ما ارسلنا قبلك الاّ رجالاً»
4- به همه‌ى انبيا وحى مى‌شده وعلم آنان از همين سرچشمه است. «نوحى اليهم»
5 - سؤال و پرسش، سفارش دين است. «فاسئلوا»
6- سؤال بايد براى فهميدن باشد، نه چيز ديگر. «فاسئلوا ... اِن كنتم لا تعلمون»
7- تا از اهلش نپرسيم، به علم نمى‌رسيم. «فاسئلوا اهل الذّكر ...»
8 - در مسائل اعتقادى ودينى تا رسيدن به علم، كاوش وتحقيق كنيم. «فاسئلوا...»
9- عالم بايد در دسترس باشد تا سؤال از او ممكن باشد. «فاسئلوا اهل الذّكر»
10- اهل علم بودن كافى نيست، اهل ذكر بودن با ارزش است. (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند) «فاسئلوا اهل الذّكر»
11- در هر كارى اهليّت لازم است، داشتن اطلاعات سطحى، تقليدى وگذرايى كارساز نيست. «اهل الذّكر»
12- بر اهل ذكر، راهنمايى مردم واجب است وگرنه امر به سؤال، لغو و بيهوده خواهد بود. «فاسئلوا اهل الذّكر»

وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ
8 - از جمله رموز موفّقيّت يك رهبر آن است كه در امور زندگى، در كنار مردم و همانند با آنان باشد تا مردم با ديدن او و برخوردهاى او ساخته شوند. 1- انبيا در بعد مادّى و نيازهاى انسانى هيچ فرقى با ساير مردم ندارند. «ما جعناهم... لا يأكلون»
2- انتظار فرشته بودن انبيا و مصلحين و مربيان، توقّعى نابجاست. «ما جعناهم...»
3- ترك غذا و همسر، خواست خدا و اديان الهى نيست. «ما جعناهم... لا يأكلون»
4- مرگ فراگير است، حتّى پيامبران هم ابدى نيستند. «ما كانوا خالدين»

ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ
9 - اين آيه در مقام تسليت و دلدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله است، كه ما به وعده‌هاى خود در مورد نجاتِ مؤمنان وفا مى‌كنيم. 1- وعده پيروزى كه خداوند به انبيا داده، حتمى است. «ثمّ‌صدقناهم الوعد»
2- وعده‌ى خداوند به انبيا نجات آنان وهلاكت مخالفان آنهاست. «فانجيناهم... و اهلكنا»
3- كيفرهاى الهى، نتيجه‌ى اعمال خودماست. «اهلكنا المسرفين»
4- اسراف، زمينه ساز هلاكت است. و هلاكت، سرنوشت همه‌ى اسراف كاران است. «المسرفين»

لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
10 - كلمه «ذكركم» يا به معناى وسيله‌ى تذكّر است و يا به معناى مايه‌ى عزّت و نام شما. كلمه‌ى «ذكر» در لغت به معناى شرافت و شهرت نيز آمده است. <686>
امام كاظم‌عليه السلام درباره‌ى اين آيه فرمود: مراد از جمله‌ى «فيه ذكركم» آن است كه در كتاب ذكر شده كه اطاعت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله براى امام است. <687> يعنى عزّت و شرف شما در اطاعت از امام پس از پيامبر است. 1- كتاب و قانونى سبب رشد و بيدارى است كه از سوى خداوند باشد. «انزلنا - فيه ذكركم»
2- قرآن، داراى موقعيّت والا و جايگاه بلندى است. «كتاباً» <688>
3- يكى از اهداف نزول كتب آسمانى، تذكّر و كرامت بخشيدن به انسان‌هاست. «فيه ذكركم»
4- تاريخ گذشته‌ى انسان و سرنوشت و آينده‌ى او در قرآن ترسيم شده است. «فيه ذكركم»
5 - قوم عرب و سرزمين حجاز از بركت قرآن، عزيز و نامدار شد. «فيه ذكركم»
6- اگر انسان‌ها بينديشند، حتماً دست نياز به سوى وحى و كتاب آسمانى دراز خواهند كرد. «أفلا تعقلون»
7- از تمايلات فطرى مردم براى ارشاد آنان كمك بگيريم. (هر كس ميل دارد نامش در تاريخ به خوبى وكرامت بماند، خدا در اين آيه مى‌فرمايد: كتابى براى شما فرستاديم كه نامتان بماند.) «فيه ذكركم»
8 - تكذيب انبيا، بى‌خردى است. زيرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است. «انزلنا كتاباً ... أفلا تعقلون»


صفحه : 322
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 322
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - سؤال: با توجّه به اينكه معناى «غفلت» بى توجّهى نسبت به چيزى، و معناى «اِعراض» روى‌گرداندن با توجّه از چيزى است، پس چگونه كه در آيه غفلت واعراض در كنار هم مطرح شده‌اند؟ پاسخ: غفلت و بى توجّهى دو گونه است: الف: غفلتى كه شخص با هشدار بيدار مى‌شود. ب: غفلتى كه مقدّمه‌ى اعراض است، يعنى شخصِ غافل نمى‌خواهد بيدار شود. همچون كسى كه خودش را به خواب‌زده كه با صدا زدن نيز چشم خود را باز نمى‌كند. از آنجا كه غالب مردم از معاد و حساب غافلند، خداوند اين غفلت را به همه مردم نسبت داده است وگرنه هميشه گروهى از مردم، استثنا هستند. در آيه 97 همين سوره، به اقرار به غفلت از زبان خود مردم نيز اشاره شده است. «يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا» نگاهى به مسئله حساب در روز قيامت آنچه از آيات بدست مى‌آيد اين است كه: 1- همه‌ى افراد مورد سؤال قرار مى‌گيرند. «فلنسئلنّ الّذين ارسل‌اليهم ولنسئلنّ المرسلين» <676> 2- همه‌ى اعمال مورد محاسبه واقع مى‌شود. «لتُسئلنّ عما كنتم تعملون» <677> 3- همه‌ى احوال مورد رسيدگى قرار مى‌گيرد. «اِن تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه» <678> 4- از همه‌ى اعضاى بدن انسان سؤال خواهد شد. «اِنّ السّمع و البصر و... كلّ اولئك كان عنه مسئولا» <679> 5 - از نعمت‌هاى الهى سؤال مى‌شود. «و لتسئلنّ يومئذٍ عن النعيم» <680> 6- همه كارها را در هر كجا و به هر اندازه كه باشد حاضر خواهند ساخت. «ان تك مثقال حبةّ من خردل فتكن فى صخرة» <681> در اوّلين سؤال، از نماز خواهند پرسيد و به حساب امور مهمى چون، جوانى، عمر، راه كسب درآمد و هزينه‌ى آن و بويژه مسأله‌ى رهبرى و ولايت خواهند پرداخت وهمين بس كه خداوند، خود، حسابرسى خواهد بود. «كفى‌بناحاسبين» <682> 1- حسابرسى مردم قطعى است. «اقترب» (بكار رفتن فعل ماضى به جاى مضارع، نشانه‌ى قطعى بودن است.) 2- قيامت و زمان حسابرسى را دور نپنداريم. «اقترب» 3- حساب، براى همه انسان‌هاست. «للناس» 4- نظم وحساب، لازمه‌ى يك زندگى كامل است. «حسابهم» (انسان، پديده‌اى تصادفى نيست، بلكه موجودى هدفدار و بر مبناى حساب و محاسبه است.) 5 - گاهى بايد براى جذب حواسها، سخن را كوبنده و هشدار دهنده آغاز كرد. سوره با جمله «اقترب للناس حسابهم» شروع شده است. 6- اين حساب است كه به سراغ انسان‌ها مى‌آيد، هر چند آنان از حساب، غافل باشند ويا از آن بگريزند. «اقترب للناس حسابهم» ونفرمود: «اقترب الناس الى حسابهم» 7- غفلت، زمانى خطرناك است كه بر اساس بى‌اعتنايى باشد. «غفلة معرضون»

2 - مسأله‌ى قديم يا حادث بودن كلام خدا، از جمله مسائلى است كه در زمان خلفاى بنى عباس مطرح شد و مورد جرّ وبحث فراوان قرار گرفت. به نظر مى‌رسد كه طرح اين بحث، بيشتر جنبه سياسى داشت تا مردم را از امور اساسى و حقايق اصيل اسلامى و برخورد با حكّام ستمگر، منصرف سازند. بديهى است كه محتواى قرآن، از علم خداوند سرچشمه گرفته و قديم است، ولى الفاظ آن كه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نازل شده، حادث و جديد است. به هر حال، اين گونه مباحث، مشكلى را از افراد و جامعه حل نمى‌كند و امامان ما نيز از آن پرهيز داشته‌اند. <683> 1- تذكّرات الهى با تداوم و تكرار همراه است. «ما يأتيهم» (فعل مضارع) 2- تذكّر و تربيت، ملازم يكديگرند. «ذكر من ربّهم» 3- قرآن، مايه‌ى ذكر است. «ذكر من ربّهم» 4- نوآورى در تذكّر، يك ارزش است. «ذكر من ربّهم محدث» 5 - گوش دادن وفهميدن كافى نيست، پذيرش وعمل لازم است. «استمعوه و هم يلعبون» 6- سرچشمه لهو و لعب، غفلت و اعراض است. «فى غفلة معرضون - يلعبون» 7- زندگى به دور از وحى و ياد الهى، بازيچه‌اى بيش نيست. «و هم يلعبون»

3 - 1- سرگرمى به مسائل بى ارزش انسان را از توجّه به مسائل اصلى مثل حساب و قيامت غافل مى‌كند. «و هم فى غفلة... لاهية قلوبهم» 2- افراد منحرف، انحراف خود را توجيه مى‌كنند. «بشر مثلكم افتأتون السحر» 3- تا دل از خدا غافل نشود، انسان، آيات الهى را به بازى نمى‌گيرد. «يلعبون - لاهية قلوبهم» 4- مخالفان انبيا، در پنهان توطئه مى‌كنند ومعجزات را سحر وجادو مى‌شمرند. «و اسروا النجوى - افتأتون السحر» 5 - كفّار با پوشاندن حقايق، نسبت به خود و ديگران ظلم مى‌كنند. «ظلموا» 6- تهمت ستمگران به انبيا نشانه آن است كه مكتب انبيا ظلم ستيز است. «الّذين ظلموا... هل هذا الابشرٌ» 7- زندگى انبيا در ميان مردم وبسيار ساده و عادّى بود. «بشر مثلكم»

4 - 1- پيامبران در مقابل توطئه‌ها و تهمت‌ها، به خداوند توكّل مى‌كنند. «قال ربّى يعلم القول» 2- هر چند دشمنان، در توطئه، نجوا و مخفى كارى مى‌كنند «و اسرّوا النجوى»، امّا خداوند همه چيز را مى‌داند و پنهان و آشكار، براى او يكى است. «يعلم القول فى السماء والارض» 3- توجّه به علم خداوند، سبب كنار گذاشتن توطئه‌ها و نجوى‌ها است. «و اسرّوا النجوى‌... ربّى يعلم ...»

5 - كلمه «اضغاث» جمع «ضِغث» به معناى دسته و مجموعه و «احلام» جمع «حُلم» به معناى خواب است. «اضغاث احلام» به معناى مجموعه خواب‌هاى پراكنده است. كفّار از پيامبراسلام معجزاتى همچون معجزات موسى وعيسى مى‌خواستند، ولى هدفشان بهانه‌جويى بود. زيرا انتخاب نوع معجزه وابسته به حكمت الهى است نه هوسهاى مردم. 1- تناقض گويى كفّار نشانه‌ى بى‌منطقى آنان است. «بل... بل... بل...» 2- دشمن به وارد كردن يك تهمت قانع نمى‌شود. «بل... بل... بل...» (او از همه راهها ضربه مى‌زند «اسرّوا النجوى‌... هل هذا الا بشر... بل هو شاعر» و تهاجم تبليغاتى و اتهامات پى در پى، از شيوه‌هاى اصلى كار دشمن است.) 3- دشمن با همه‌ى تهمت‌هايى كه مى‌زند، امّا از درون دچار ترديد است. <684> «بل... بل... بل... فليأتنا بايه» 4- مشركين هم مى‌دانند كه لازمه‌ى نبوت، آوردن معجزه است. «فليأتنا» 5 - مردم، خواهان معجزه‌ى حسى هستند. «فليأتنا بآية»

6 - در آيات قبل، كفّار مى‌گفتند: «هل هذا الاّ بشرٌ مثلكم»؟ آيا اين مرد، جز بشرى مثل شماست؟ در اين آيه خداوند مى‌فرمايد: نه تنها اين پيامبرصلى الله عليه وآله بلكه تمام انبياى پيشين نيز انسان‌هايى بودند كه به آنان وحى مى‌شده است. بشر بودن با پيامبرى منافاتى ندارد. چون مشركين با اهل كتاب رابطه خوبى داشتند، خداوند به آنان مى‌فرمايد: از اهل كتاب (يهود و نصارى) سؤال كنيد. سؤال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهل‌بيت پيامبرعليهم السلام سؤال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهل‌ذكر هستند. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد و نه جاهل خاموش. «لاينبغى للعالم أن يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل أن يسكت على جهله و قد قال اللّه تعالى: فاسئلوا اهل الذّكر...» <685> 1- سنّت الهى اين است كه هر كجا كفر و لجاجت باشد قهر الهى خواهد بود. «ما آمنت... اهلكناهم» (ايمان سبب حفظ و بقاى جوامع بشرى است.) 2- با ديده‌ى عبرت به تاريخ بنگريم. «أفهم يؤمنون» 3- تمام انبيا از مردان بوده‌اند. «و ما ارسلنا قبلك الاّ رجالاً» 4- به همه‌ى انبيا وحى مى‌شده وعلم آنان از همين سرچشمه است. «نوحى اليهم» 5 - سؤال و پرسش، سفارش دين است. «فاسئلوا» 6- سؤال بايد براى فهميدن باشد، نه چيز ديگر. «فاسئلوا ... اِن كنتم لا تعلمون» 7- تا از اهلش نپرسيم، به علم نمى‌رسيم. «فاسئلوا اهل الذّكر ...» 8 - در مسائل اعتقادى ودينى تا رسيدن به علم، كاوش وتحقيق كنيم. «فاسئلوا...» 9- عالم بايد در دسترس باشد تا سؤال از او ممكن باشد. «فاسئلوا اهل الذّكر» 10- اهل علم بودن كافى نيست، اهل ذكر بودن با ارزش است. (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند) «فاسئلوا اهل الذّكر» 11- در هر كارى اهليّت لازم است، داشتن اطلاعات سطحى، تقليدى وگذرايى كارساز نيست. «اهل الذّكر» 12- بر اهل ذكر، راهنمايى مردم واجب است وگرنه امر به سؤال، لغو و بيهوده خواهد بود. «فاسئلوا اهل الذّكر»

7 - در آيات قبل، كفّار مى‌گفتند: «هل هذا الاّ بشرٌ مثلكم»؟ آيا اين مرد، جز بشرى مثل شماست؟ در اين آيه خداوند مى‌فرمايد: نه تنها اين پيامبرصلى الله عليه وآله بلكه تمام انبياى پيشين نيز انسان‌هايى بودند كه به آنان وحى مى‌شده است. بشر بودن با پيامبرى منافاتى ندارد. چون مشركين با اهل كتاب رابطه خوبى داشتند، خداوند به آنان مى‌فرمايد: از اهل كتاب (يهود و نصارى) سؤال كنيد. سؤال از اهل ذكر ورجوع به كارشناس، يك اصل عقلايى است ودر اين آيه مراد از اهل ذكر علماى يهود ونصارى هستند. در روايات سفارش شده كه هر كجا متحير شديد از اهل‌بيت پيامبرعليهم السلام سؤال كنيد كه آن بزرگواران مصداق كامل اهل‌ذكر هستند. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: نه عالم اهل سكوت وكتمان باشد و نه جاهل خاموش. «لاينبغى للعالم أن يسكت على علمه ولا ينبغى للجاهل أن يسكت على جهله و قد قال اللّه تعالى: فاسئلوا اهل الذّكر...» <685> 1- سنّت الهى اين است كه هر كجا كفر و لجاجت باشد قهر الهى خواهد بود. «ما آمنت... اهلكناهم» (ايمان سبب حفظ و بقاى جوامع بشرى است.) 2- با ديده‌ى عبرت به تاريخ بنگريم. «أفهم يؤمنون» 3- تمام انبيا از مردان بوده‌اند. «و ما ارسلنا قبلك الاّ رجالاً» 4- به همه‌ى انبيا وحى مى‌شده وعلم آنان از همين سرچشمه است. «نوحى اليهم» 5 - سؤال و پرسش، سفارش دين است. «فاسئلوا» 6- سؤال بايد براى فهميدن باشد، نه چيز ديگر. «فاسئلوا ... اِن كنتم لا تعلمون» 7- تا از اهلش نپرسيم، به علم نمى‌رسيم. «فاسئلوا اهل الذّكر ...» 8 - در مسائل اعتقادى ودينى تا رسيدن به علم، كاوش وتحقيق كنيم. «فاسئلوا...» 9- عالم بايد در دسترس باشد تا سؤال از او ممكن باشد. «فاسئلوا اهل الذّكر» 10- اهل علم بودن كافى نيست، اهل ذكر بودن با ارزش است. (بسيارند افراد دانشمندى كه از خدا غافلند) «فاسئلوا اهل الذّكر» 11- در هر كارى اهليّت لازم است، داشتن اطلاعات سطحى، تقليدى وگذرايى كارساز نيست. «اهل الذّكر» 12- بر اهل ذكر، راهنمايى مردم واجب است وگرنه امر به سؤال، لغو و بيهوده خواهد بود. «فاسئلوا اهل الذّكر»

8 - از جمله رموز موفّقيّت يك رهبر آن است كه در امور زندگى، در كنار مردم و همانند با آنان باشد تا مردم با ديدن او و برخوردهاى او ساخته شوند. 1- انبيا در بعد مادّى و نيازهاى انسانى هيچ فرقى با ساير مردم ندارند. «ما جعناهم... لا يأكلون» 2- انتظار فرشته بودن انبيا و مصلحين و مربيان، توقّعى نابجاست. «ما جعناهم...» 3- ترك غذا و همسر، خواست خدا و اديان الهى نيست. «ما جعناهم... لا يأكلون» 4- مرگ فراگير است، حتّى پيامبران هم ابدى نيستند. «ما كانوا خالدين»

9 - اين آيه در مقام تسليت و دلدارى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله است، كه ما به وعده‌هاى خود در مورد نجاتِ مؤمنان وفا مى‌كنيم. 1- وعده پيروزى كه خداوند به انبيا داده، حتمى است. «ثمّ‌صدقناهم الوعد» 2- وعده‌ى خداوند به انبيا نجات آنان وهلاكت مخالفان آنهاست. «فانجيناهم... و اهلكنا» 3- كيفرهاى الهى، نتيجه‌ى اعمال خودماست. «اهلكنا المسرفين» 4- اسراف، زمينه ساز هلاكت است. و هلاكت، سرنوشت همه‌ى اسراف كاران است. «المسرفين»

10 - كلمه «ذكركم» يا به معناى وسيله‌ى تذكّر است و يا به معناى مايه‌ى عزّت و نام شما. كلمه‌ى «ذكر» در لغت به معناى شرافت و شهرت نيز آمده است. <686> امام كاظم‌عليه السلام درباره‌ى اين آيه فرمود: مراد از جمله‌ى «فيه ذكركم» آن است كه در كتاب ذكر شده كه اطاعت پس از پيامبرصلى الله عليه وآله براى امام است. <687> يعنى عزّت و شرف شما در اطاعت از امام پس از پيامبر است. 1- كتاب و قانونى سبب رشد و بيدارى است كه از سوى خداوند باشد. «انزلنا - فيه ذكركم» 2- قرآن، داراى موقعيّت والا و جايگاه بلندى است. «كتاباً» <688> 3- يكى از اهداف نزول كتب آسمانى، تذكّر و كرامت بخشيدن به انسان‌هاست. «فيه ذكركم» 4- تاريخ گذشته‌ى انسان و سرنوشت و آينده‌ى او در قرآن ترسيم شده است. «فيه ذكركم» 5 - قوم عرب و سرزمين حجاز از بركت قرآن، عزيز و نامدار شد. «فيه ذكركم» 6- اگر انسان‌ها بينديشند، حتماً دست نياز به سوى وحى و كتاب آسمانى دراز خواهند كرد. «أفلا تعقلون» 7- از تمايلات فطرى مردم براى ارشاد آنان كمك بگيريم. (هر كس ميل دارد نامش در تاريخ به خوبى وكرامت بماند، خدا در اين آيه مى‌فرمايد: كتابى براى شما فرستاديم كه نامتان بماند.) «فيه ذكركم» 8 - تكذيب انبيا، بى‌خردى است. زيرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است. «انزلنا كتاباً ... أفلا تعقلون»

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 17 - حزب 33 - سوره انبیاء - صفحه 322
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نور حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 182,819,561