30 اردیبهشت
تأسیس "حزب زحمتکشان" (1330 ش)
حزب زحمتکشان در بدو تاسیس دو جریان شاخص "راست لیبرال"(انگلیسی) به سرکردگی بقائی و جریان "سوسیال-ناسیونال" به سرکردگی خلیل ملکی-آل احمد داشت.
ملکی و آل احمد وقتی در اواسط دولت مصدق توطئههای بقائی علیه دولت را دیدند از این حزب جدا شدند.
بنابراین حزب زحمتکشان از این پس بیشتر با نام "مظفر بقائی" شناخته میشود.
این حزب تاثیر به سزایی در تشدید فاصله بین مصدق و آیتالله کاشانی و فروپاشی نهضت ملی داشت.
از این رو آشنائی با آن مناسب به نظر میرسد.
(تصویر؛ بقائی در سمت راست مصدق)
مؤسس این حزب "مظفر بقائی راوری کرمانی" بود.
وی در سال ???? در کرمان به دنیا آمد.
پدرش، "میرزا شهابالدین" از پیروان فرقه "شیخیه کریمخانیه" و عضو "مجمع احیای نفوس" وابسته به لژ فراماسونری "بیداری ایران" بود و توانسته بود به عنوان نماینده مردم کرمان به دوره چهارم مجلس شورای ملی راه یابد.
مظفر بقائی، در سال 1307 به خرج دولت برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و در سال 1317 به ایران بازگشت.
در سال 1320 به عنوان استاد فلسفه دانشگاه تهران مشغول به کار شد و به حلقه فکری "صادق هدایت"، "عیسی سپهبدی"، "حسین خطیبی"، "حسن پاکروان"، "علی زهری"، "احمد فردید"، "جلال آل احمد" و "خلیل ملکی" پیوست.
با فروپاشی دولت رضاخان، بقائی به فعالیت حزبی روی آورد و در سال 1326 با شعارهای جذاب دینی و میهنپرستانه، به نمایندگی از مردم کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت و همراه با ملکی و آلاحمد که از حزب توده جدا شده بودند، "حزب زحمتکشان ملت ایران" را بنا کرد.
(تصویر؛ برگه تبلیغاتی بقائی در انتخابات پانزدهمین دوره مجلس شورای ملی)
بقائی در دوره "رزمآرا"، نخستوزیر وابسته به انگلیس به مخالف تبلیغاتی پر سرو صدائی با او پرداخت و به یک سال زندان محکوم شد.
ولی در دادگاه تجدیدنظر تبرئه شد.
وی با این سیاست، به چهرهای مشهور بدل شد.
بقائی در طول مجلس پانزدهم، مخالف ملی شدن نفت بود.
اما با افزایش قوت مردمی نهضت ملی، به هواداران ملی شدن نفت پیوست.
در جریان انتخابات مجلس شانزدهم، همراه با افرادی به تحصن در دربار پرداخت تا به تلاش دولت برای تقلب در انتخابات اعتراض کند.
در همین تحصن بود که "جبهه ملی ایران" شکل گرفت و بقائی در کنار مصدق، چهره اصلی این جبهه شناخته میشد.
بقائی سپس در رأس سازمان خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران قرار گرفت.
بقائی با تشکیل دولت مصدق، به آیتالله کاشانی نزدیک شد و همزمان تحت مدیریت مراکز جاسوسی آمریکا و انگلیس در پوشش حزب زحمتکشان و با همکاری "عیسی سپهبدی"، "حسین خطیبی"، "حسن پاکروان"و "علی زهری"، نبردی فرسایشی علیه مصدق را آغاز کرد بدان امید که بتواند نخستوزیر شود.
بقائی ابتدا سعی داشت مصدق را فردی بیعرضه و ناتوان نشان دهد.
در همین راستا، در اردیبهشت 1332 ش "سرتیپ محمود افشارطوس"، رئیس شهربانی به طرز فجیعی کشته شد.
طرفداران بقائی این قتل را نشانه ناتوانی مصدق معرفی کردند و طرفداران مصدق، بقائی را متهم اصلی این ترور دانستند.
به همین دلیل بقائی از سوی دادگستری تحت پیگرد قرار گرفت.
در مقابل، وی همراه با چند تن از نمایندگان، در مجلس متحصن شدند و همزمان طرح استیضاح مصدق را مطرح کردند.
مصدق نیز با ترتیب دادن یک "همهپرسی صوری" مجلس را منحل کرد و در 25 مرداد 1332 بقایی و دوستانش را دستگیر و به زندان عشرتآباد منتقل کرد.
با انحلال مجلس، کشور بیش از پیش تضعیف شد و در حالی که آیتالله کاشانی نیز به انزوا کشانده شده بود، عملا از مصدق کسی برای مقاومت در برابر توطئههای استکباری باقی نماند.
این در حالی بود که بخشی از دولت و اطرافیان مصدق از جمله "متین دفتری" داماد مصدق نیروی عملیاتی کودتای 28 مرداد بودند.
پس از کودتا، بقائی، منتظر دریافت پاداش خود از غرب بود و امید داشت با پایان یافتن عمر کابینه فضلالله زاهدی، نخستوزیر شود.
اما ماموران اطلاعاتی غرب، شخصیت بقایی، را "مُتلوّن"، "زیرک" و "هوچی" میدانستند و به وی اعتماد نداشتند.
با این حال بقایی همانگونه که با رزم آرا رفتار کرده بود، نسبت به زاهدی نیز زبان به انتقاد گشود.
او را بازداشت و تبعید کردند تا ضمن پالایش چهره او، وی را برای شرایط حساس دیگری ذخیره کنند.
در آستانه شکلگیری نهضت امام خمینی(ره)، وی با واسطه شمس پهلوی با شاه ملاقات کرد و اجازه یافت مجددا فعالیت سیاسی خود را آغاز کند.
در اسناد بازمانده از بقایی، طرحی در دست است که طی آن وی ضمن هشدار دادن نسبت به رشد کمونیسم، پیشنهادهایی برای احیای حزب زحمتکشان و حفظ سلطنت داده است.
در سال 1342 با آغاز نهضت اسلامی، بقائی نیز به انتقاد ملایم از دولت پرداخت.
این در حالی بود که در اوائل دهه 1350 با اعلام وفاداری حزب زحمتکشان به سلطنت، از تشکیل نظام تکحزبی و تاسیس "حزب رستاخیز" انتقاد کرد.
شاید اگر در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، شاپور بختیار-عضو جبهه ملی- نظر شاه را برای نخستوزیری جلب نمیکرد، بقائی به آرزوی دیرینه خود میرسید.
از این رو، وی کوشید حزب زحمتکشان را به همراهی با انقلاب تشویق کند.
خود نیز در مراوداتی با اعضای شورای انقلاب، سوابق همراهیاش با آیتالله کاشانی و نهضت ملی را گوشزد میکرد.
اما شورای انقلاب "مهدی بازرگان" را به عنوان نخستوزیری پیشنهاد کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی برخی از اعضای حزب زحمتکشان رهبری حضرت امام(ره) را پذیرفتند.
اما طبع ماجراجو و پیشروی بقائی اجازه نمی داد از نظرات اعضای حزبش تبعیت کند.
همزمان با تدوین قانون اساسی، بقائی از تاسیس یک نظام مبتنی بر ولایت فقیه ابراز نگرانی کرد.
در آستانه برگزاری همه پرسی قانون اساسی، بقائی طی سخنانی که در دوم دیماه 1358 ایراد کرد و ضمن مخالفت با اصل "ولایت فقیه" و تاسیس "شورای نگهبان" اعلام کرد که از حزب زحمتکشان جدا میشود.
وی گفت: تفوق نیروهای اسلامگرا در حزب زحمتکشان باعث شده است، حزبش این اصول قانون اساسی را بپذیرد.
وی این سخنرانی را "وصیتنامه سیاسی" نامید و در سطحی وسیع متن و نوار آن را منتشر کرد.
اما شخصت او اجازه نمیداد سکوت کند و عملا به فعالیت سیاسی خود ادامه داد.
چندی بعد بقائی به اتهام ارتباط مشکوک با عوامل بیگانه و تلاش برای نفوذ در ارتش و فعالیت علیه نظام، دستگیر شد و به زندان افتاد.
در اواخر آبان 1366 ش درگذشت.
گویا برای جلوگیری از افشای کامل هویت خود، داروهایش را تغییر داد و خودکشی کرد.
برخی از عناصر حزب زحمتکشان، با وجود تعطیلی این حزب، همچنان به فعالیت سیاسی خود ادامه میدهند.
برخی از نیروهای جوانتر و مستعدتر در قالب تشکلهای دیگر به خدمت انقلاب اسلامی در آمده و برخی رویکرد انتقادی علیه انقلاب اسلامی دارند.