خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 1 - حزب 1 - سوره حمد - صفحه 1
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
شروع جزء 1و حزب 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
1 - آشنايى با اين سوره مباركه
الف - محل فرود اين سوره
اين سوره به اعتقاد ابن عبّاس و قتاده، در مكه، به عقيده مجاهد در مدينه، و از ديدگاه برخى ديگر، يك بار در مكه و يك بار در مدينه بر قلب مصفاى پيامبر(ص) فرود آمده است.
ب - نامهاى آن
1. فاتحة الكتاب
بدان دليل كه نخستين سوره قرآن شريف و نيز آغاز قرائت نماز است.
2. حمد
بدان علّت كه سراسر آن ستايش خداست.
3. امّ الكتاب
بدان جهت كه بر ديگر سورههاى قرآن مقدم است.
در فرهنگ عرب، به هر پديدهاى كه جامع و يا مقدم بر پديدههاى ديگر باشد، «امّ» گفته شده است؛ مانند: «امّالرّأس» بهمعناى «پوستى كه دربردارنده مغز است» يا «امّالقرى» كه به مكه اطلاق مىشود؛ چرا كه زمين از آن نقطه پرشرافت گسترش داده شده است، و يا ازنظر شكوه معنوى و شرافت، برترين مكان است.
برخى بر اين انديشهاند كه اين سوره بدان دليل به اين نام خوانده شده كه عصاره و چكيده پيام قرآن، يعنى توحيدگرايى و يكتاپرستى كه برترين هدف دعوتهاى توحيدى است و ديگر اصول و فروع پيامهاى آسمانى به آن برمىگردد، به سبكى جالب در آن آمده است.
4. السّبع
بدان سبب كه هفت آيه دارد.
5. مثانى
درمورد اين نام، دو ديدگاه مطرح است: نخست اينكه در هر نماز واجب و مستحب دوبار خوانده مىشود؛ و ديگر بدان جهت كه دوبار بر قلب مصفاى پيامبر(ص) فرود آمده است.
آنچه آمد، نامهاى مشهور اين سوره است. امّا نامهاى ديگر آن كه چندان معروف نيست:
6. وافيه
بدان دليل كه بايد تمامى آن را در نماز قرائت كرد.
7. كافيه
بدان جهت كه خود بهتنهايى مىتواند جاى سوره ديگرى را بگيرد؛ درحاليكه هيچ سورهاى نمىتواند جاى آن را در نماز بگيرد.
در اين مورد، از پيامبر گرامى (ص) نقل شده است كه فرمود:
«امّالقرآن عوض عن غيرها و ليس غيرها عوضاً عنها.»
سوره «حمد» در نماز مىتواند جاى ديگر سورهها را بگيرد امّا هيچ سوره ديگرى نمىتواند جايگزين آن شود و نقش آن را داشته باشد.
8. اساس
از ابن عبّاس آوردهاند كه: براى هر پديده، پايه و اساسى است. اساس قرآن، سوره فاتحه و اساس اين سوره، «بسماللَّهالرّحمنالرّحيم» است.
9. شفاء
بدان دليل به آن «شفاء» گفته شده است كه پيامبر گرامى (ص) فرمود:
«فاتحةالكتاب شفاء من كلّ داء.»
اين سوره، شفابخش هر درد و بيمارى است.
10. صلوة
بدان علّت نام صلوة يا نماز بر قرآن نهادهاند كه پيامبر گرامى(ص) فرمود:
«قالاللَّه تعالى: قسمتالصّلوة بينى و بين عبدى نصفين نصفها لى و نصفها لعبدى...»
خداى پرمهر پيام داد كه: نماز - يعنى اين سوره - را ميان خود و بندگان نمازگزارم بطور شايسته و بايسته و برابر تقسيم كردهام. نيمى از آنِ من است و نيمى از آنِ هر بنده نمازگزار؛ چرا كه وقتى بنده نمازگزار شروع به خواندن مىكند و مىگويد: «الحمد للَّه ربّالعالمين»، خدا مىفرمايد: بندهام مرا خالصانه ستايش كرد. هنگامى كه مىخواند: «الرّحمنالرّحيم مالك يومالدّين»، خدا مىفرمايد: بندهام به گونهاى شايسته مرا ثنا گفت و باشكوه وصفناپذيرى مرا ياد كرد. و زمانى كه مىخواند: «ايّاك نعبد و ايّاك...»، خدا مىفرمايد: اين پيوند عاشقانهاى است ميان من و بندهام؛ آنچه او مىخواهد، بايد به او ارزانى شود.
آنچه آمد، ده نام براى اين سوره مباركه بود.
ج - فضيلت اين سوره
1. از پيامبر گرامى(ص) آوردهاند كه:
هر كس سوره فاتحه را تلاوت كند، پاداش تلاوت دو سوّم قرآن به او ارزانى مىشود، و از چنان پاداشى بهرهمند مىشود كه گويى به هر زن و مرد باايمانى، انفاق خالصانه كرده است.
قال رسولاللَّه(ص): «ايّما مسلم قرأ فاتحةالكتاب اعطى منالأجر كانّما قرأ ثلثىالقرآن...»
2. و نيز در روايت ديگرى آمد كه گويى همه قرآن را تلاوت كرده است:
«... كانّما قرأالقرآن.»
3. ابىّ بن كعب آورده است كه اين سوره را بر پيامبر گرامى (ص) تلاوت كردم. آن حضرت فرمود:
«والّذى نفسى بيده ماانزلاللَّه فىالتّوراة و لا فىالأنجيل و لا فىالزّبور و لا فى القرآن مثلها...»
به خدايى كه جان من در كف قدرت اوست، چنين سورهاى را خداوند نه در تورات فرو فرستاده است، نه در انجيل، نه در زبور و نه در ديگر سورههاى قرآن. اين سوره مباركه، «امّالكتاب» و «سبع مثانى» است كه ميان خدا و بندگان نمازگزارش تقسيم شده است، آن هم با حقوق برابر و متقابل؛ و براى بنده در آن است هر آنچه بخواهد.
4. محمّدبن مسعود از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده است كه به جابر فرمود:
«ألا اعُلّمك افضل سورة انزلهااللَّه فى كتابه؟»
آيا نمىخواهى برترين سورهاى را كه خدا در كتاب خويش فرو فرستاده است، به تو بياموزم؟
جابر پاسخ داد: چرا اى پيامبر خدا! بياموز!
فرمود: دوست دارى از فضيلت آن براى تو بگويم؟
پاسخ داد: آرى؛ پدر و مادرم به قربانت.
فرمود: اين سوره، شفاى هر درد و بيمارى است جز مرگ.
5. از امام صادق(ع) آوردهاند كه فرمود:
«من لم يبرءه الحمد لم يبرءه شىء.»
كسى كه به بركت سوره «حمد» شفا نيابد، هيچ چيز او را بهبود نخواهد بخشيد.
6. اميرمؤمنان(ع) از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده است كه فرمود:
«اِنّاللَّه تعالى قال لى «وَ لَقَدْ آ تَيْناكَ سَبْعَاً مِنَالْمَثانى والْقُرْآنَالْعَظيمَ.»(26)
خداى جهانآفرين به من پيام داد كه هان اى پيامبر! ما هفت آيه مباركه كه دربردارنده پرمحتواترين ثنا و ستايش است، و نيز قرآن شكوهمند را بر تو فرو فرستاديم.
و بدينسان، سوره حمد را دربرابر همه قرآن شريف قرار داد و با فرود آن بر من منّت نهاد.
آنگاه پيامبر گرامى(ص) افزود: سوره حمد، شريفترين گنجينههاى عرش است.
و خداوند اين سوره را به محمّد(ص) اختصاص داد، و با آن، شكوه و شرافتى وصفناپذير به پيامبر(ص) ارزانى داشت؛ و از پيامآوران خويش، جز سليمان كه «بسماللَّهالرَّحمنالرَّحيم» آن را به او عطا فرمود، هيچيك را در اين شرافت و سند برترى شركت نداد. تنها سليمان(ع) بود كه در اين شكوه و شرافت شركت داشت؛ و قرآن سرگذشت وى را اينگونه آورده است كه: «اِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ اِنَّهُ بِسْمِاللَّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ»(27).
آنگاه افزود كه هركس آن را با تدبّر تلاوت كند و در همانحال دوستى محمّد(ص) و خاندان او را در گستره دل جاى دهد و به ظاهر و محتواى اين كتاب آسمانى ايمان داشته و فرمانبردار آن باشد، دربرابر هر حرفى از آن، پاداشى ارزشمند به او ارزانى مىشود كه هر يك از اين پاداشها برتر از اين جهان و نعمتهاى مادى آن است؛ و اگر كسى بههنگام تلاوت اين سوره به آن گوش جان سپارد، به اندازه يك سوّم پاداش تلاوت آن را دريافت خواهد داشت. از اين رو در كسب اين خير فراوان و نجاتبخش بكوشيد؛ آن را غنيمت شماريد و اجر بيشترى فراهم آوريد؛ زيرا ممكن است فرصت ازدست برود و حسرت و اندوه در دل بماند كه چرا بهره نگرفتيد.
د - پناه بردن به خدا يا «استعاذه»
همه تلاوت كنندگان و قاريان مشهور برآنند كه پيش از «بسماللَّهالرَّحمن الرَّحيم»، «استعاذه» يا «پناهبردن به خدا» زيبنده است؛ امّا در ويژگيهاى آن، ديدگاهها گوناگون است:
1. برخى چون ابن كثير، عاصم و ابوعمرو، اينگونه پناهبردن را پسنديدهاند: «اعوذ باللّه منالشّيطانالرّجيم».
2. امّا نافع، كسايى و ابن عامر، اين عبارت را ترجيح دادهاند: «اعُوذ باللَّه من الشّيطان الرّجيم انّه هوالسّميعالبصير».
3. و حمزه، اين عبارت را پيشنهاد كرده است: «نستعيذ باللَّهالسّميعالعليم من الشّيطانالرّجيم».
ه - نگرشى بر واژهها
واژه «اعوذ» بهمعناى «پناه مىبرم»، و «استعاذه» بهمعناى «پناهبردن» است.
واژه «شيطان» در فرهنگ عرب، به هر سركش و حقستيزى - خواه انسان، خواه حيوان و يا جن - اطلاق مىشود؛ به همين جهت در قرآن شريف «شياطينالجنّ والانس» آمده است.
برخى، شيطان را بر وزن فيعال و مأخوذ از «شطن» بهمعناى «دورشده» دانستهاند؛ و بعضى ديگر آن را بر وزن «فعلان» و از فعل «شاطه» بهمفهوم «باطل شد» گرفتهاند. بهنظر نگارنده، ديدگاه نخست صحيح است؛ چرا كه در فرهنگ عرب، «شاطن» بهمعناى «سركش و نافرمان» آمده است: «ايّما شاطن عصاه عكاه» (هر گردنكشى را كه نافرمانى او كند، در غل و زنجير مىكشد و به زندان مىافكند).
واژه «رجيم» بر وزن «فعيل» از «رجم» بهمفهوم «دورشده» است.
و دو واژه «سميع» و «عليم»، بهمعناى «شنوا» و «دانا» است.
و - تفسير
خداوند دستور مىدهد كه از شرارت شيطان به او پناه بريم؛ چرا كه هيچ انسانى از وسوسههاى گمراهگرانه آن موجود پليد بركنار نيست. به همين جهت است كه قرآن مىفرمايد:
«فَاِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَالشَّيْطانِ الرَّجيمِ.»(28)
و هنگامى كه قرآن مىخوانى، از شر شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.
معناى جملاتى كه بعنوان استعاذه ترسيم شد، اين است كه: من از شرارت و وسوسههاى شيطان راندهشده و دور از رحمت خدا، به آفريدگار تواناى هستى پناه مىبرم؛ به خدايى كه همه شنيدنيها را مىشنود و همه دانستنيها را مىداند و بر تمامى امور دانا است.
آغاز سوره حمد
«بسماللَّهالرَّحمنالرَّحيم»
بهنام خداوند بخشاينده مهربان
همه پيروان مذهب خاندان وحى و رسالت براين باورند كه «بسماللَّهالرّحمن الرّحيم» يك آيه از سوره مباركه «حمد» و هر سوره ديگرى است؛ از اين رو اگر كسى در نماز خويش آن را نخواند، نمازش باطل است؛ خواه نماز واجب باشد يا مستحب. و نيز در نمازهايى كه سوره «حمد» را بايد بلند خواند، بلندخواندن «بسماللَّهالرّحمنالرّحيم» نيز لازم است.
گرچه اين احكام ازنظر دانشمندان اهل سنّت، جاى بحث دارد، درمورد آيهبودن «بسماللّهالرّحمنالرّحيم» جز در سوره نمل، همگان را برآن اتفاق نظر است.
امّا كسانى كه آن را آيهاى جداگانه مىدانند، «صراطالّذين» را تا آخر سوره حمد يك آيه مىشمارند؛ و آنان كه آن را آيهاى مجزّا نمىشمارند و بيان آن را براى بركتخواهى لازم مىدانند، «صراطالّذين انعمت عليهم» را يك آيه، و پس از آن را آيه ديگر بحساب مىآورند.
نكته ديگر اينكه: در بين قاريان مشهور، حمزه، خلف، يعقوب و يزيدى ميان سورهها را با بسماللَّهالرّحمنالرّحيم فاصله نمىافكنند؛ امّا بقيه، در پايان هر سوره، سوره ديگر، جز سوره انفال و توبه، را با بسماللَّه آغاز مىكنند.
فضيلت بسماللَّه
از هشتمين امام نور(ع) نقل كردهاند كه فرمود: هركس بسماللَّهالرّحمنالرّحيم را با ايمان و اخلاص بهزبان آورد، از فاصله سياهى چشم تا سفيدى آن، به اسم اعظم نزديكتر مىشود.
و ابن عبّاس از پيامبر گرامى (ص) آورده است كه فرمود:
«اذا قالالمعلّم للصّبى: قل بسماللَّه الرّحمنالرّحيم، فقالالصّبى بسماللَّهالرّحمن الرّحيم، كتباللَّه براءة للصّبى و براءة لأبويه و براءة للمعلّم.»
هنگامى كه كودك به دستور آموزگار خود، بسماللَّهالرّحمنالرّحيم را بر زبان مىراند، خداوند براى او و پدر و مادر و آموزگارش، سند بيزارى و رهايى از آتش دوزخ را مىنويسد.
ابن مسعود در اين مورد مىگويد: همه برآنند كه خداوند آنها را از شعلههاى سركش آتشهاى نوزدهگانه دوزخ رهايى بخشد؛ پس بسماللَّهالرّحمنالرحيم را بسيار بخوانند كه آن نيز نوزده حرف است و خداوند هر حرفى از آن را سپر يك شعله آتش دوزخ قرار مىدهد.
و از امام صادق (ع) آوردهاند كه فرمود: خداى اين كجانديشان را بكشد! چگونه خواندن بزرگترين آيات قرآن - يعنى بسماللَّه - را بدعت پنداشتند؟
واژهها
واژه «اسم»، برگرفته از «سُمُّو» و بهمعناى رفعت و بلندمرتبهبودن است. اصل اين واژه «سمو» و جمع آن «اسماء» است؛ مانند «قَنَوَ» كه جمع آن «اقناء» است. برخى آن را از «سمه» و «وسم» بهمفهوم «نشان و علامت» گرفتهاند؛ امّا ديدگاه نخست بهتر بنظر مىرسد؛ چرا كه با حذف حرف نخست واژهاى چون «سمه»، همزه وصل برسر آن در نمىآيد.
واژه «اللَّه»، نام ويژه خداست؛ و درمورد اصل آن، دو وجه از سيبويه ذكر شده است:
نخست اينكه «إلاه» بر وزن فعال بوده كه حرف اول آن حذف و الف و لام جانشين آن شده است.
ديگر اينكه «لاه» بر وزن «فعل» بوده كه الف و لام تعظيم بر سر آن درآمده و «اللَّه» شده است.
در خصوص اينكه واژه مقدّس «اللَّه» جامد است يا مشتق، بعضى آن را مشتق و برخى غيرمشتق اعلام كردهاند. كسانى كه آن را مشتق دانستهاند، درباره اصل آن، وجوهى بيان كردهاند؛ براى نمونه:
1. عدّهاى براين باورند كه اين واژه از «الوهيت» بهمعناى «پرستش» گرفته شده است؛ كه با توجّه به اين نظر، در مفهوم «اللَّه» مىتوان گفت: ذات يگانهاى كه شايسته پرستش است».
2. پارهاى آن را مشتق از «وله» بهمفهوم «تحير» مىدانند. كه مطابق اين نظر، خداى يكتا ذات بىهمتايى است كه خردها در شكوه و عظمت او سرگردان مىشود.
3. گروهى آن را از «الهت» بهمعناى «گريه كردم» گرفتهاند؛ كه بر اين باور، خداى يكتا ذات بىهمانندى كه تمامى پديدهها و انسانها، هنگام نياز، بهسوى او ناله و فزع مىكنند.
4. دستهاى آن را مشتق «از الهت اليه» بهمعناى «بهسوى او آرامش يافتم» مىدانند؛ كه در اينصورت، معناى «اللَّه» اين مىشود كه «دلها تنها با ياد او آرام مىگيرد».
5. و دستهاى نيز آن را از «لاه» بهمفهوم «پوشيده شد» گرفتهاند؛ كه بنابر اين نظر، «اللَّه» ذات بىهمتايى است كه از پندارها و انديشهها پوشيده است و تنها با دلايل و نشانههاى روشن، آشكار و شناخت او ممكن مىشود.
دو واژه «الرَّحمن» و «الرَّحيم»، هر دو اسماند و از «رحمت» و «مهر خدا» برگرفته شدهاند. اين دو واژه، معناى مبالغهاى دارند؛ يعنى بسيار بخشاينده و مهربان؛ كه واژه نخست، مبالغه بيشترى دارد.
برخى از واژهشناسان معتقدند كه «رحمن»، واژه عربى نيست؛ چرا كه هنگام فرودآمدن اين واژه مقدس، عدّهاى، به بيان خود قرآن شريف، در مقام شگفتى و حيرت گفتند: «و ماالرّحمن؟!» (رحمان چيست؟!) امّا بنظر مىرسد كه اين سخن، درست نيست؛ زيرا اين واژه در اشعار عرب پيش از اسلام، فراوان آمده است.
تفسير
در معناى «بسماللَّه»، سه بيان آمده است:
1. بهمعناى «كمكخواستن از خدا»؛ و به همين منظور، نام بلند او آورده مىشود.
2. بهمعناى «يارىجستن از ذات بىهمتاى او».
واژه «اسم» در «بسماللَّه»، بجاى صاحب نام نشسته است؛ درست مانند اينكه گفته شود: «باللَّه»؛ همانگونه كه وقتى كسى را به نام مىخوانند، در واقع، با خود او كار دارند و نام، تنها يك جانشين است.
3. بهمعناى مصدرى، يعنى «نامبردن»؛ همچون: «اكرمته كرامة» كه «كرامة» بجاى اكرام آمده و معنايش اين است كه: قرائت خود را با نامبردن از خدا آغاز مىكنم.
از ديدگاه نگارنده، اين نظر بهتر است؛ چرا كه ما موظفيم كارهاى خود را با نام پرشكوه خدا آغاز كنيم، نه اينكه از شكوه و عظمت او گزارش دهيم؛ همانگونه كه دستور داده شده است در شروع خوردن و آشاميدن و سربريدن حيوان و ديگر امور، نام بلند او برده شود و اگر جز اين باشد، بويژه بههنگام سربريدن حيوان، بىگمان مخالفت با دستور است.
واژه مقدّس «اللَّه»، نام خداست؛ و خدا همان آفريدگار بىهمتايى است كه به دليل آفريدگارىاش، شايسته پرستش است.
در «الرّحمنالرّحيم»، دليل پيشى گرفتن واژه «الرّحمن» بر «الرّحيم» كه هر دو از صفات خدا هستند، اين است كه «رحمن» تنها به خدا گفته مىشود و بس؛ امّا اطلاق «رحيم» بر ديگرى نيز جايز است.
از پيامبر گرامى (ص) نقل كردهاند كه فرمود: مسيح گفت: خداوند در دنيا رحمن و در آخرت رحيم است.
و برخى از تابعين نيز برآنند كه «رحمن» بهمعناى «پرمهر به همه بندگان» است، خواه باايمان باشند يا مشرك؛ و «رحيم» بهمفهوم «مهربان به ايمانآوردگان و شايستگان» و مربوط به سراى آخرت است.
روشن است كه گستردگى و فراگيرى مهر او در اين جهان، بدين معناست كه همه، خواه باايمان و سپاسگزار و يا ناسپاس، را آفريده و از نعمتهاى رنگارنگ حيات بهرهور ساخته است و به آنان روزى مىبخشد؛ و فراگيرى رحمت او در سراى آخرت، كه تنها مردم باايمان و شايسته كردار را دربر مىگيرد، به اين مفهوم است كه در اين جهان به آنان توفيق آگاهى و ايمان و انجام كارهاى شايسته ارزانى داشته است و در آخرت، آمرزش و تكريم خاصّ خود را نثارشان خواهد كرد و آنان را به بهشت پرطراوت و زيبا وارد خواهد ساخت.
از ششمين امام نور(ع) آوردهاند كه فرمود: «رحمن» نام خاصّ خدا و بيانگر ويژگى مهر فراگير او در دنيا است.
عكرمه مىگويد: خدا به اعتبار يك جنبه از مهر و رحمت خويش، «رحمن» است و به اعتبار صد رحمت خود، «رحيم». و اين نكته را از بيان روشنگر پيامبر(ص) الهام گرفته است كه فرمود: خدا صد رحمت دارد كه تنها يكى از آنها را به زمين فرستاده و ميان مردم تقسيم كرده است؛ از اينرو، مهر مردم به يكديگر و عواطف و احساساتى كه به هم نشان مىدهند، همه در نتيجه همان يك رحمت است. و نود و نه رحمت ديگر خدا، ويژه خود اوست؛ تا در روز رستاخيز و سراى آخرت، بندگان شايسته و بايسته خويش را مشمول آنها قرار دهد.
و نيز آوردهاند كه در سراى آخرت، اين يك بخش از رحمت او نيز به آن 99 بخش ديگر ضميمه مىشود و با همه آنها به بندگان مهر خواهد ورزيد.
جزءِ اوّل / سوره حمد
1. بِسْمِاللَّهالرَّحْمنِالرَّحيمِ.
2. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِالْعالَمينَ.
3. الرَّحْمنِالرَّحيمِ.
4. مالِكِ يَوْمِالدّينِ.
5. اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ.
6. اِهْدِنَاالصِّراطَالْمُسْتَقيمَ.
7. صِراطَالَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِالْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَاالضّالّينَ.
ترجمه
1. بهنام خداوند بخشاينده مهربان.
2. ستايش خداى را كه پروردگار جهانيان،
3. بخشاينده و مهربان،
4. [و] فرمانرواى روز پاداش و كيفر است.
5. [بار خدايا!] تنها تو را مىپرستيم و تنها از تو يارى مىجوييم.
6. ما را به راه راست هدايت فرما؛
7. راه آنان كه بر آنها نعمت ارزانى داشتى، نه [راه] كسانى كه بر آنان خشم گرفتى، و نه راه گمراهان.
نگرشى بر واژهها
واژه «حمد» با واژه «مدح» و «سپاس»، معنا و مفهومى نزديك دارد؛ معنايى متّضاد با واژههاى «ذمّ»، «هجا» و «كفران».
در ستايش مقرّر نشده است كه بايد دربرابر نعمت، سپاسگزار شد؛ امّا شكر و سپاس تنها دربرابر نعمت و نيكى قرار دارد.
واژه «ربّ» بهمعناى پروردگار است. امّا معانى ديگرى نيز براى آن آمده است؛ كه عبارتند از:
1. بزرگ و مورد اطاعت و احترام؛
2. مالك؛ چنانكه پيامبر(ص) به فردى فرمود: «أ ربّ غنم أمْ ربّ ابل؟» (تو مالك گوسفندى يا شتر؟)
3. صاحب اختيار؛
4. پرورشدهنده؛
5. اصلاحگر.
يادآور مىشود كه واژه «ربّ»، درمورد خداى يكتا بهتنهايى بكار مىرود و در ساير موارد با اضافه مىآيد؛ مانند: «ربُالدّار»، كه بهمعناى صاحبخانه است.
واژه «عالمين» جمع عالم است. البته «عالم» خود نيز جمع است، با اين تفاوت كه از جنس خود مفردى ندارد و به گروهى از خردمندان گفته مىشود. امّا در زبان عامّه، «عالم»، همه پديدهها و موجودات، از جاندار گرفته تا بيجان و انسان و پديدههاى ديگر را دربرمىگيرد. در اين آيه شريفه نيز «عالم» به همين معنا آمده است؛ چرا كه در جايى مىفرمايد: «و ماربُالعالمين؟» ([فرعون گفت] و پروردگار جهانيان چيست؟) [موسى(ع) پاسخ داد و] گفت: «قالَ رَبُالسَّماواتِ وَالْاَرْض ِ وَ مابَيْنَهُما ...»(29) (پروردگار آسمانها و زمين و هر آنچه ميان آنهاست...).
واژه «مَلِك» بهمعناى پادشاه و فرمانروا آمده، و «مالك» كسى است كه توانايى تصرّف در دارايى خويش را دارد و كسى نمىتواند از تصرّفات شايسته و بايسته او جلوگيرى كند.
«يومالدّين»: يوم بهمعناى «روز» است و «دين» به چند معنا آمده؛ كه عبارتند از:
1. پاداش و كيفر
2. حساب
3. فرمانبردارى و پيروى
امّا معناى «دين» در اينجا روشن و عبارت است از «پاداش و حساب» ؛ چرا كه مفهوم آن، بروشنى در اين آيه شريفه آمده است كه:
«اَلْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفس ٍ بِما كَسَبَتْ...»(30)
امروز هر كس را به اندازه عملكردش جزا مىدهند...
و نيز در اين آيه شريفه كه:
«... لاتَعْتَذِرُواالْيَوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.»(31)
هان اى كسانى كه كفر ورزيدهايد! امروز پوزش مخواهيد. جز اين نيست كه برابر آنچه [در دنيا ]انجام مىداديد، به شما جزا داده مىشود.
واژه «نعبد» بهمعناى «مىپرستيم» است.
پرستش و عبادت در فرهنگ واژهشناسان، بهمفهوم نهايت خضوع و فرمانبردارى است؛ و هنگامى كه گفته مىشود: «طريقٌ مُعبّد»، يعنى راهى كه بر اثر رفت و آمد بسيار در آن، كوبيده شده است. همچنين به اين دليل به برده «عبد» گفته مىشود كه رام و فرمانبردار صاحب خويش است.
واژه «نستعين» بهمفهوم «از تو يارى مىجوييم» آمده است.
«اهدنا» يعنى «ما را هدايت كن». هدايت در فرهنگ عرب، بهمعناى «ارشاد و راهنمودن» است و به كسى كه پيشاپيش مردم حركت مىكند و آنان را راه مىنمايد، «هادى» گفته مىشود.
«صراط» بهمعناى راه روشن و گسترده است.
«مغضوب عليهم» كسانى هستند كه خداوند بر آنان خشم گرفته است. «مغضوب» از ماده «غضب» بهمفهوم «شدّت و سختى» گرفته شده است. به همين جهت به سنگ سخت «غضبة» مىگويند.
«الضّالين» بهمعناى «گمراهان» است.
اصل «ضلال»، بهمعناى هلاك و نابودى است. در قرآن آمده است كه:
«وَ قالُوا اِذا ضَلَلْنا فِىالْاَرْض ِ اَاِنَّا لَفى خَلْقٍ جَديدٍ...»(32)
و [شركگرايان] گفتند: آيا هنگامى كه در زمين نابود [و ناپديد] شويم، [ بازهم ]آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟...
و نيز آمده است كه: «... وَ اَضَلَّ اَعْمالَهُمْ»(33).
تفسير
«الحمد للّه»
همه ستايشها و سپاسها از آن خدايى است كه زيبنده پرستش است؛ چرا كه او ارزانىدارنده نعمتها و تواناييها بر همه موجودات، ازجمله انسان است. او آفريدگار هستى و پروردگار جهانيان است.
روشن است كه از آفريدگارى و پروردگارى او، دو حقيقت نيز دريافت مىشود:
1. سپاس نعمت و سپاسگزارى از ارزانىدارنده نعمتها؛
2. سبك و شيوه سپاسگزارى.
«الرّحمن الرّحيم»
معناى اين دو صفت و تفاوت آنها با يكديگر، در تفسير «بسماللَّهالرّحْمنالرّحيم» ازنظر شما خواننده گرامى گذشت. تكرار اين دو صفت پس از ستايش خدا، براى تأكيد است؛ امّا «رمّانى» بر اين باور است كه بيان آن دو پس از «بسماللَّه» و بعد از ستايش خدا، تكرارى است. لكن از آنجا كه نام «اللَّه» بهمعناى تنها قدرتى است كه شايسته پرستش است، دو صفت «الرّحْمن الرّحيم» سبب اين شايستگى انحصارى و اين حقّ ويژه خدا را بيان مىكنند؛ و آمدن آنها بعد از حمد و ستايش خدا، براى ترسيم دليل اين سپاسگزارى و ستايش است.
«مالك يومالدّين»
پس از ترسيم مالكيت خدا بر كران تا كران هستى، اين آيه شريفه فرمانروايى و سررشتهدارى او را در آن جهان بيان مىدارد؛ و روشن است كه منظور از «يوم» در اينجا، بخشى از زمان است نه روز دربرابر شب.
پارهاى برآنند كه منظور از «روز»، ادامه نور و روشنايى است تا سرنوشتها روشن شود و هر كس در جايگاه شايسته خود قرار گيرد.
عدّهاى ديگر گفتهاند: «يومالدّين» يعنى همان روز سرنوشتى كه بر ديندارى و دينباورى راستين انسانها در زندگى پاداش داده مىشود.
و برخى معتقدند كه «يومالدّين» يعنى روزى كه جز دين و ديندارى، چيزى سود نمىبخشد.
نكته ديگر در اين باره آن است كه: با اينكه خداوند مالك و فرمانرواى هر دو جهان است، بدان جهت بر مالكيت و فرمانروايى او در روز دين - يعنى كيفر و پاداش - تأكيد مىشود كه عظمت و سرنوشتساز بودن و اهميت بسيار آن روز را بيان كند.
در قرآن شريف، نظير اين تعبير، بسيار بچشم مىخورد؛ مثلاً خداى جهانآفرين كه آفريدگار همه موجودات و سراسر هستى است، پروردگار عرش اعلام مىشود: «ربّالعرش ...» تا نشانى از عظمت و شكوه وصفناپذير عرش باشد.
گفتنى است كه اين آيه شريفه، بيانگر اصل معاد و جهان پس از مرگ، لزوم اميد و هراس از آن روز، و درستانديشى و عملكرد شايسته است؛ چرا كه حتّى تصوّر جهان پس از مرگ، خوف و اميد را در انسان پديد مىآورد، تا چه رسد به ايمان عميق و باور ژرف آن.
«ايَّاك نعبد و ايَّاك نستعين»
مطابق دستور ادبيات عرب، مقدّمشدن «ايّاك» بر دو فعل پس از خود، نشانگر انحصار و به اين معناست كه: بارخدايا! تنها تو را مىپرستيم (نه غير تو را)؛ و تنها از تو يارى مىطلبيم (نه از ديگرى).
عبادت و پرستش، نوعى سپاسگزارى و در واقع هدف آن است؛ چرا كه پرستش، درحقيقت آخرين مرحله خضوع و عالىترين درجه بزرگداشت است و تنها قدرت شكوهمندى را شايسته و زيبنده است كه كلِّ هستى و نعمتها و زندگى و تمايلات و كششها را ارزانى داشته است؛ و از آنجا كه در اوج يقين هستيم كه جز خداى تواناى هستى، هيچكس ديگر توان ارزانىداشتن نعمتها را ندارد، به اينجا مىرسيم كه پرستش و عبادت، تنها ويژه خداست و براى او.
آرى؛ اگر انسان شايسته كردارى به ديگرى نيكى كند، بىگمان درخور سپاس است، همانگونه كه فرمانبردارى از همنوع ممكن است؛ امّا پرستش، ويژه خدا است و بس.
آيا پرستش همان فرمانبردارى است؟
با توجّه به مطالبى كه آمد، روشن مىشود ديدگاهى كه پرستش را همان فرمانبردارى مىنگرد، سست و نادرست است؛ چرا كه اطاعت، تنها موافقت فرمان است و بس؛ به همين دليل نمىتوان به پسرى كه فرمانبردار پدر و يا بردهاى كه اطاعت كننده صاحب خويش است، عنوان عبادت كننده و پرستشگر داد. امّا بتپرستان، بتها را پرستش مىكردند نه اطاعت؛ زيرا بتها دستور و فرمانى نداشتند تا اطاعت شوند.
منظور از «ايّاك نستعين»، بيان اين حقيقت است كه «خدايا! توفيق و يارى بر پرستش و بندگىات را تنها از تو مىخواهيم و بس»؛ و روشن است كه معناى توفيق، رديفساختن و فراهمآوردن اسباب آن چيزى است كه در پيدايش بدانها نياز هست. از اين رو، نمىتوان گفت كسى كه ديگرى را در كارى يارى مىكند، بهاو توفيق داده است؛ چرا كه او توانسته فقط يك سبب يا بخشى از كار را رديف كند، امّا گردآورى و فراهمساختن همه اسباب و مقدّمات، از قلمرو قدرت انسانها خارج و در انحصار خداست؛ و درست به همين دليل، ارزانىدارنده توفيق، تنها اوست و بايد از او توفيق خواست.
چرا تكرار؟
دليل تكرار واژه «ايّاك» اين است كه چنانچه اين واژه فقط يك بار گفته مىشد، شايد اين پندار پديد مىآمد كه راه تقرّب به خدا، جمع ميان پرستش و يارىخواهى از اوست، و بايد هر دو باشند تا به خدا تقرّب جست و با يكى از آن دو نمىتوان به او نزديك شد؛ درحاليكه چنين نيست. براى نمونه مىتوان با تفكّر در عظمت خدا، او را پرستيد و به او تقرّب جست؛ گرچه در آن ساعت از او يارى هم نخواست.
برخى برآنند كه اين تكرار تنها براى تأكيد است درست مانند اينكه بگوييم: اين خانه ميان حسن و ميان حسين مشترك است، كه در اين مورد، بكاربردن واژه «ميان» براى يك بار هم كافى است و دوّمى براى تأكيد آمده است. در اينجا «ايّاك» درمورد دو فعل بكار رفته؛ امّا روشن است كه اگر براى يك فعل تكرار مىشد، تأكيدش بيشتر بود.
و بعضى نيز گفتهاند اين تكرار بدان جهت است كه به ما بياموزد هميشه و همه جا و براى هر خواستهاى، خداى بخشاينده نعمتها را ياد كنيم و از او كمك بخواهيم.
آيا پرستش بدون كمك او ممكن است؟
در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه: چرا «ايّاك نعبد» بر «ايّاك نستعين» پيشى گرفته است، با اينكه مىدانيم يكتاپرستى و عبادت خدا بدون يارى او نشايد؟
پاسخ اين است كه: بىترديد يارى خدا مقدّم بر پرستش اوست؛ چرا كه اگر كمكى ازجانب او نباشد، انسان ازعهده هيچ كارى برنمىآيد. امّا نكته مهم اينجاست كه چنين نيست كه اگر انسان از خدا يارى نخواست، خدا او را فراموش كند و به وى يارى نرساند. با اين بيان، كمكرسانى خدا به انسان از عبادت او جلوتر است، امّا مانعى ندارد كه اين درخواست پس از پرستش و عبادت او صورت گيرد.
افزون بر نكتهاى كه آمد، هنگامى كه دو مطلب با هم مربوط باشند، پس و پيشگفتن آنها چندان مهم بنظر نمىرسد. بعنوان مثال، چه بگوييم: «حقّ او را پرداختى؛ چه كار خوبى كردى!» و چه بگوييم: «چه كار خوبى كردى كه حقّ او را پرداختى!» هر دو يك پيام و محتوا را منتقل مىكنند.
برخى نيز در پاسخ اين سؤال گفتهاند: ممكن است اين درخواست يارى، براى عبادت و پرستشهاى بعدى باشد.
آيا تكليف بدون قدرت ممكن است؟
پرسش ديگرى در اينجا مطرح است؛ و آن اينكه فرمان خدا به عبادت و پرستش و بيان وظيفه و ترسيم تكليف، پس از ارزانىداشتن قدرت بر انجام آن است، چرا كه در غير اينصورت، تكليف به ناممكن مىشود؛ با اين بيان، يارىطلبى از خدا چه اثرى دارد؟
پاسخ اين است كه خود اين يارىطلبى از خدا، پرستش او و بريدن از همه علل و اسباب ظاهرى و دست بهسوى آفريدگار هستى گشودن است؛ بسان اين آيه شريفه كه مىفرمايد: «... رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ...»(34) (...پروردگارا! به حق داورى فرما...). با اينكه مىدانيم او جز به حق داورى نخواهد كرد.
و نيز ممكن است يارىخواستن از خدا، عاملى براى استمرار اداى وظيفه باشد.
قدرت همپاى عبادت يا...
عدّهاى بر اين انديشه پاى فشردهاند كه قدرت و توان، هميشه با عبادت و انجامدادن هر كارى همراه است؛ چرا كه اگر مقدّم بر آن باشد، ديگر درخواست آن بىمعنا خواهد بود، و خود به خود حاصل مىشود.
امّا اين سخن درست بنظر نمىرسد؛ زيرا ممكن است فردى با داشتن قدرت و توان، بازهم به دو دليل از خداى توانا يارى و توفيق بخواهد:
نخست اينكه از سرچشمه قدرت بخواهد كه تصميم و خواست بندهاش را بر اداى وظيفه و پرستش خالصانه خدا نيرومند سازد و كار را بر او آسان كند؛ بعنوان مثال، پاداش و ثمره عبادت را براى او روشن سازد تا شور و شوق او افزون شود.
ديگر اينكه از او عاجزانه بخواهد قدرت و توانِ بندهاش را تداوم بخشد و آن را از او سلب نكند، تا در آينده نيز به انجامدادن وظيفه توفيق يابد؛ و يا اينكه لحظه به لحظه آن قدرت را تجديد كند.
نحوه روىآوردن از خبر به خطاب
ابتداى سوره مباركه «حمد»، سخن از شكوه و عظمت خداست؛ سخن از اين است كه ستايش تنها زيبنده اوست؛ امّا بناگاه سبك تغيير مىيابد و خدا مخاطب قرار مىگيرد. اين شيوه، در اشعار عرب فراوان بچشم مىخورد و بىسابقه نيست.
كسائى در تفسير اين آيات مىگويد: تقدير و حقيقت آيه بدينصورت است كه:
[هان اى پيامبر! بگو:] تنها تو را مىپرستيم. نظير اين آيه شريفه كه:
«وَلَوْتَرى اِذِالْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا اَبْصَرْنا...»(35)
[هان اى پيامبر!] اگر گناهكاران را آنگاه كه در پيشگاه پروردگارشان سرها را به زير افكندهاند، بنگرى، [مىگويند]: پروردگارا! [آنچه وعده داده بودى] ديديم و شنيديم...
در اين آيه شريفه، فعل «مىگويند» در تقدير است.
و همچنين در اين آيه شريفه:
«... وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ...»(36)
... و فرشتگان از هردرى برآنان وارد مىشوند [و مىگويند]: درود بر شما باد...
«اهدناالصّراطالمستقيم»
ما را به راه راست هدايت فرما
در معناى «اهدنا» وجوهى ارائه شده است؛ ازجمله:
1. پايدارى در راه حق
بار خدايا! ما را بر دين حق و راه و رسم مقبولت ثابت و پايدار كن.
گرچه خداوند به مهر خويش، همه انسانها را راه نموده است، گاه انسان دچار لغزش مىشود و انديشهها و پندارهاى بىاساس و پوچى برقلب او راه مىيابد؛ به همين جهت، بسيار بجا خواهد بود كه خاضعانه از خداى خود بخواهد او را در دين توحيديش استوار دارد و به روشنى درك او بيفزايد تا در اين مسير پايدارتر شود؛ مگر نه اينكه خود قرآن مىفرمايد:
«وَالَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً...»(37)
و كسانى كه راه يافتهاند، [خدا] به هدايت آنان خواهد افزود...
در زبان عامه نيز نظير اين مطلب ديده مىشود؛ بعنوان مثال، چنانچه فردى بركسى كه مشغول خوردن است وارد شود، به او مىگويد: «بخور... بخور!» منظور اين است كه ادامه بده.
2. پاداش
بار خدايا! پاداش شكوهمند رهروى از راه راست و عمل به دستورات دين حق را به ما عنايت فرما.
درست نظير اين آيه شريفه كه:
«...يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِايمانِهِمْ...»(38)
...پروردگارشان آنان را به پاس ايمانشان هدايت مىكند [يعنى پاداش مىدهد]...
با اين بيان، معناى «اهدناالصّراطالمستقيم» اين خواهد بود كه «بار خدايا! ما را به بهشت پرشكوه خود كه پاداش ما است، هدايت فرما».
و آيه شريفه زير، تأييدكننده اين ديدگاه است:
«...اَلْحَمْدُ لِلَّهِالَّذى هَدانا لِهذا...»(39)
...ستايش از آن خدايى است كه ما را به اين راه [و به اين پاداش شكوهمند] راه نمود...
3. براى آينده بهتر
و برخى بر اين انديشهاند كه معناى جمله مورد بحث اين است كه:
بار خدايا! ما را در زندگى آينده نيز به راه راست هدايت فرما؛ همانگونه كه در گذشته چنين كردى.
افزون بر آنچه آمد، گاه ممكن است انسان هوشمند در نيايش با خدا چيزى بخواهد كه براى او فراهم است و دعايى كند كه برآورده است. اين مشكلى ايجاد نمىكند. در قرآن نيز نظيرش موجود است؛ ازجمله:
«...رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ...»(40)
...پروردگارا! به حق داورى فرما...
كه خواستهاى برآورده شده است.
و نيز نظير اين آيه شريفه كه از زبان ابراهيم(ع) مىفرمايد:
«وَلا تُخْزِنى يَوْمَ يُبْعَثُونَ.»(41)
و در روزى كه مردم برانگيخته مىشوند، مرا رسوا مساز.
كه خواسته آن پيامبر بزرگ، اگر دعا هم نمىكرد، برآورده مىشد.
4. براى تداوم نعمتها
به هرحال، خواستن و نيايش، عبادت و پرستش خدا و بريدن و گسستن از همه و پيوند با آفريدگار هستى است؛ و ممكن است آثار و ثمرات انسانساز و مفيد ديگرى نيز داشته باشد، همانگونه كه ما باايمان به يكتايى خدا و پاك و منزّهبودنش از تمامى عيوب و نقايص، بازهم جملاتى سازنده و روشنگر بعنوان «ذكر» بر زبان مىآوريم و مىگوييم: سبحاناللَّه ...؛ الحمدللَّه؛ و نظير اينها.
5. راز ديگر
ممكن است در همين درخواست و نيايش، مصالحى براى ما باشد كه بدون آن نباشد؛ و اصولاً خدا بدان جهت ما را به راه راست راهنمايى فرموده است كه مىدانست ما با همه وجود از او چنين تقاضايى خواهيم كرد.
6. ادامه تكليف
و اثر ديگر دعا و درخواست اين است كه خداى پرمهر با يارى خويش، اداى اين تكليف و وظيفه را براى ما تداوم مىبخشد تا بدينوسيله پاداش بهتر و بيشترى نصيب ما شود.
صراط مستقيم چيست؟
«صراط مستقيم»، بهمعناى «راه راست» است؛ و قرآنپژوهان چند معنا براى آن آوردهاند:
1. كتاب خدا؛ از پيامبر گرامى (ص) و امير مؤمنان (ع) نيز نقل كردهاند كه «صراط مستقيم، قرآن است».
2. اسلام؛ اين بيان از ابن عبّاس و ديگران آمده است.
3. دين استوارى كه جز آن پذيرفته نخواهد شد.
4. پيامبر و امامان نور؛ اين معنا در انبوه روايات آمده است.
امّا واقعيت اين است كه «صراط مستقيم»، مفهومى گسترده دارد و همه آنچه آمد را شامل مىشود؛ و هر كدام، مصداقى از اين راه درست است.
«صراطالّذين انعمت عليهم»
اين آيه، بيان روشن «صراط مستقيم» است و نشانگر اين حقيقت كه اين راه درست و راست، راه كسانى است كه تو به آنان نعمت ارزانى داشتى. و اين مردم را قرآن اينگونه معرفى مىكند:
«وَ مَنْ يُطِعِاللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَالَّذينَ اَنْعَمَاللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَالنَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحينَ...»(42)
و كسانى كه از خدا و پيامبر فرمان برند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا به آنان نعمت داده است؛ [يعنى] پيامبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان...
پس، نعمتدادهشدگان اينانند.
واژه «نعمت» ازنظر واژهشناسان، بهمعناى «فزونى» است و در اين آيه شريفه، «صراط مستقيم» با صراحت تمام بعنوان «نعمت» آمده است؛ امّا هنگامى كه آن را راه كسانى معرّفى مىكند كه نعمت داده شدهاند، اين واقعيت روشنتر مىشود كه خود آن «نعمت» خداست.
«غيرالمغضوب عليهم»
به اعتقاد همه مفسّران، منظور از كسانى كه خداوند برآنان خشم گرفته است، يهوديان بدانديش و بدرفتارند. قرآن شريف در اين باره مىفرمايد:
«... مَنْ لَعَنَهُاللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُالْقِرَدَةَ وَالْخَنازيرَ...»(43)
...كسانى كه خدا آنان را لعنت كرد و بر آنان خشم گرفت و از آنان بوزينگان و خوكان پديد آورد...
روشن است كه اينان همان يهوديان بهانهجو و حقستيزند؛ كه خداوند به بنىاسرائيل مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُالَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِىالسَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ.»(44)
و بى گمان شما كسانى از خودتان را كه روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز كردند، نيك شناختيد؛ پس ما به آنان گفتيم: «بوزينگانى طردشده باشيد!»
«ولاالضّالين»
و نه گمراهان
منظور از گمراهان در اينجا يهوديان و مسيحيان هستند، كه قرآن مىفرمايد:
«... وَلا تَتَّبِعُوا اَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ اَضَلُّوا كَثيرَاً وَضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبيلِ.»(45)
از هوسهاى گروهى كه پيش از اين گمراه شدند و بسيارى [از مردم] را [نيز ]گمراه ساختند و خود از راه راست انحراف جستند، پيروى مكنيد.
ترسيم صفت آشكار هر گروه
حسن بصرى مىگويد:
اگر قرآن، يهود را «مغضوب عليهم» و نصارا را «ضالّين» معرفى مىكند، معنايش اين نيست كه يهود گمراه نيستند و يا نصارا مورد خشم خدا قرار نگرفتهاند؛ هرگز. بلكه خداوند بر هر دو دسته خشم گرفته است و هر دو جماعت گمراهاند؛ امّا قرآن در اينجا روشنترين صفت منفى آنان را ترسيم مىكند، تا بسان نشانهاى هر كدام را مشخّص سازد.
و پارهاى بر اين اعتقادند كه منظور از دارندگان اين آفتها، همه كفرگرايانند، نه گروهى خاص؛ و اين حال روز همه آنان است.
امّا عبدالقاهر جرجانى مىگويد:
منظور از اين دو وصف [مورد خشمقرارگرفتگان و گمراهان]، نه گروهى خاص هستند و نه مردمى مشخّص؛ بلكه معناى خود واژهها مدّ نظر است؛ بعنوان مثال: هنگامى كه مىگوييم: «به خدا پناه مىبرم از اينكه در رديف خشم گرفتگان باشم»، منظور، گروه خاصّى نيست، بلكه مقصود هر فردى است كه خداوند بر او خشم گرفته است؛ همانگونه كه وقتى مىگوييم: «بار خدايا! مرا در زمره كسانى قرار ده كه بر آنان نعمت ارزانى داشتهاى»، اينجا نيز گروه خاصّى مورد نظر نيست.
رواياتى در عظمت سوره حمد
از ششمين امام نور (ع) آوردهاند كه در پاسخ به كسى كه راجع به آيه شريفه «وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعَاً مِنَالْمَثانى وَالْقُرْآنَالْعَظيمَ.»(46) مىپرسيد، فرمود: «منظور از آن، سوره «حمد» است كه تكرار مىشود».
آنگاه افزود كه پيامبر خدا(ص) فرمود:
خداى پرمهر بر من منّت نهاد كه از گنجينههاى بهشت، اين سوره مباركه را فرو فرستاد. در اين سوره، آياتى است با اين ويژگيها:
1. بسماللَّهالرَّحمنالرَّحيم؛ كه خدا درباره آن مىفرمايد:
«...وَ اِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِىالْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى اَدْبارِهِمْ نُفُورَاً.»(47)
و هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد كنى، آنان با نفرت پشت مىكنند.
2. الحمدللَّه ربّالعالمين. اين آيه مباركه، سخن پيوسته اهل بهشت است كه خداى را دربرابر پاداش شكوهمند و نعمتهاى وصفناپذيرش سپاس مىگويند.
3. مالك يومالدّين. فرشته وحى در اين مورد مىگويد: هيچ انسان باايمانى، اين آيه شريفه را با اخلاص به زبان نمىراند، جز اينكه خدا و آسمانيان او را گواهى و تصديق مىكنند.
4. ايّاك نعبد. اين آيه شريفه، بيانگر اخلاص كامل در پرستش خداست.
5. و ايّاك نستعين، برترين خواستهاى است كه بنده از خداى خويش مىخواهد.
6. اهدناالصّراطالمستقيم، همان راه پيامآورانى است كه خداوند باران نعمت خويش را برآنان باراند.
محمّد حلبى مىگويد: «مالك يومالدّين» و «اهدناالصراطالمستقيم» يعنى امير مؤمنان(ع).
از امام صادق(ع) آوردهاند كه فرمود: هرگاه در نماز جماعت بودى كه امام جماعت از سوره حمد فارغ شد، بگو: «الحمدللَّه ربّالعالمين».
نظم شگفتانگيز سوره حمد
1. هنگامى كه انسانى جستجوگر، نعمتهاى خدا را در كران تا كران هستى مىنگرد و به آنها مىانديشد و درمىيابد كه روشنترين و عالىترين و راستگوترين گواه نعمتهاى آفريدگار تواناى هستى خود اوست، با نام بلند و پرشكوه او زندگى نوينى را آغاز مىكند و مىگويد: بسماللَّهالرَّحمنالرَّحيم... و با اين بيان، به او ايمان مىآورد.
2. و آنگاه كه درمىيابد دو وصف و دو ويژگى او، «رحمن» و «رحيم» است و اوست بخشاينده و بسيار مهربان، در وجود خود احساس آرامش مىكند.
3. و پس از ايمان و اقرار به يكتايى آن بخشاينده نعمتها، به ستايش ذات بىهمتاى او برمىخيزد؛ كه الحمدللَّه ربّالعالمين.
4. و هنگامى كه بيشتر مطالعه مىكند و پىمىبرد تنها او نيست كه نعمتهاى خدا به وى ارزانى شدهاست، بلكه همگان از اين خوان پربركت و گسترده بهرهورند، درمىيابد كه فقط پروردگار جهانيان است كه رزق و روزى همه را ارزانى مىدارد و او براستى «رحمن» است.
5. و زمانى كه نافرمانى و ناسپاسى مردم را دربرابر نعمتها مىنگرد و مىبيند كه مردم بجاى سپاس نعمتها، ناسپاسى و گناه مىكنند و با اينحال ارزانىدارنده نعمتها به آنان مهر مىورزد و نعمتها را از آنان نمىگيرد، يقين مىكند كه او براستى «رحيم» است.
6. فرد باايمان وقتى در اين مرحله به رفتار و كردار مردم نظر مىافكند و مىبيند روابط آنان با يكديگر ظالمانه است و كسى حقوق ديگرى را رعايت نمىكند، درمىيابد كه براستى بايد روزى باشد كه حقوق پايمالشده ستمديدگان از ستمكاران گرفته شود؛ و آن روز، روز كيفر و پاداش واقعى است. و اينجاست كه در ايمان خود استوارتر مىشود كه بدرستى او مالك روز حساب است (مالك يومالدّين).
7. و با دقّت و دريافت اين حقيقت كه آفريدگار او و سراسر هستى، روزىبخش است و پرمهر، مىميراند و حيات مىبخشد، پديد مىآورد و دگرگون مىسازد، امّا خود ذات بىهمانند و پراقتدارى است كه جاودانه است، به كمالِ يقين مىرسد كه راستى جز او هيچكس شايسته پرستش نيست و به اوج توحيدگرايى پر مىكشد و مىگويد: «ايّاك نعبد ...»
8. او رشته سخن را دگرگون مىسازد؛ رو به بارگاه خدا مىآورد و مىانديشد كه براى حيات شايسته و نجات از آفتها و هجوم آرا و ديدگاههاى متفاوت و متّضاد، بايد از كسى كه فرمانرواى هستى است، يارى بطلبد؛ به همين جهت، براى موفقيت در بندگى و كسب اسباب و وسايل رهايى و پيروزى، از آن سببساز مساعدت مىخواهد و با همه وجود نيايش مىكند كه: «ايّاك نستعين» (تنها از تو يارى مىطلبيم).
9. عارف پاك و شايستهكردار، با رسيدن به اين مرحله از شناخت و پس از آنكه در راه راست، استوار و ثابتقدم شد، از شدت درك و فهم، ميان بيم و اميد است: مىترسد برايش لغزشى پيش آيد و گناهى از او سرزند؛ چرا كه تنها پيامبران و امامان و چهرههاى معصوم و پاك، خداساختهاند و از اشتباه و وسوسهها مصون. از اين رو، با همه وجود، پايدارى و ثباتقدم در پيمايش راه حق را از خدا مىطلبد و نيايشگرانه مىگويد: «اهدناالصّراطالمستقيم».
10. و واژه «صراط» و «مستقيم»، بسيار جامع و كامل و دربردارنده همه مقرّرات و برنامههاى سعادتآفرين زندگى از يك سو و تقاضاى موفّقيت در ميدان عمل به مقرّرات ازسوى ديگر، و نيز پيروى از كسانى است كه خدا فرمانبردارى آنان را واجب ساخته و آنان را سرمشق و الگوى زندگى قرار داده است. انسان توحيدگرا پس از آگاهى از تمامى اين حقايق و پيمودن اين پلههاى كمال و جمال، درمىيابد كه خدا بندگان شايستهاى دارد كه مشمول الطاف و نعمتهاى اويند (صراطالّذين انعمت عليهم ...)؛ و اينان برگزيده خدايند. و بايد از خدا بخواهد كه او را نيز در زمره آنان قرار دهد؛ تا گمراهان و گمراهگران كه دشمن حقّ و فضيلتاند و از ديدن حقيقت كور و با راه اعتدال مخالف، و آفريدگار هستى آنان را لعن كرده و رسوايى دنيا و كيفر سخت آخرت را براى آنان فراهم ساخته است، نتوانند او را گمراه سازند؛ و بدينسان، با توكّل به خدا و روىآوردن به بارگاه او، از شرارت آنان مصون و محفوظ بماند.
آرى؛ چنين انسانى با اين شناخت و انديشه روشن و هدفهاى بلند است كه با همه وجود خود بر زبان مىراند: «صراطالّذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم ولاالضّالين».
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
2 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
3 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
4 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
5 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
6 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ
7 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
صفحه : 1
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
1 - آشنايى با اين سوره مباركه الف - محل فرود اين سوره اين سوره به اعتقاد ابن عبّاس و قتاده، در مكه، به عقيده مجاهد در مدينه، و از ديدگاه برخى ديگر، يك بار در مكه و يك بار در مدينه بر قلب مصفاى پيامبر(ص) فرود آمده است. ب - نامهاى آن 1. فاتحة الكتاب بدان دليل كه نخستين سوره قرآن شريف و نيز آغاز قرائت نماز است. 2. حمد بدان علّت كه سراسر آن ستايش خداست. 3. امّ الكتاب بدان جهت كه بر ديگر سورههاى قرآن مقدم است. در فرهنگ عرب، به هر پديدهاى كه جامع و يا مقدم بر پديدههاى ديگر باشد، «امّ» گفته شده است؛ مانند: «امّالرّأس» بهمعناى «پوستى كه دربردارنده مغز است» يا «امّالقرى» كه به مكه اطلاق مىشود؛ چرا كه زمين از آن نقطه پرشرافت گسترش داده شده است، و يا ازنظر شكوه معنوى و شرافت، برترين مكان است. برخى بر اين انديشهاند كه اين سوره بدان دليل به اين نام خوانده شده كه عصاره و چكيده پيام قرآن، يعنى توحيدگرايى و يكتاپرستى كه برترين هدف دعوتهاى توحيدى است و ديگر اصول و فروع پيامهاى آسمانى به آن برمىگردد، به سبكى جالب در آن آمده است. 4. السّبع بدان سبب كه هفت آيه دارد. 5. مثانى درمورد اين نام، دو ديدگاه مطرح است: نخست اينكه در هر نماز واجب و مستحب دوبار خوانده مىشود؛ و ديگر بدان جهت كه دوبار بر قلب مصفاى پيامبر(ص) فرود آمده است. آنچه آمد، نامهاى مشهور اين سوره است. امّا نامهاى ديگر آن كه چندان معروف نيست: 6. وافيه بدان دليل كه بايد تمامى آن را در نماز قرائت كرد. 7. كافيه بدان جهت كه خود بهتنهايى مىتواند جاى سوره ديگرى را بگيرد؛ درحاليكه هيچ سورهاى نمىتواند جاى آن را در نماز بگيرد. در اين مورد، از پيامبر گرامى (ص) نقل شده است كه فرمود: «امّالقرآن عوض عن غيرها و ليس غيرها عوضاً عنها.» سوره «حمد» در نماز مىتواند جاى ديگر سورهها را بگيرد امّا هيچ سوره ديگرى نمىتواند جايگزين آن شود و نقش آن را داشته باشد. 8. اساس از ابن عبّاس آوردهاند كه: براى هر پديده، پايه و اساسى است. اساس قرآن، سوره فاتحه و اساس اين سوره، «بسماللَّهالرّحمنالرّحيم» است. 9. شفاء بدان دليل به آن «شفاء» گفته شده است كه پيامبر گرامى (ص) فرمود: «فاتحةالكتاب شفاء من كلّ داء.» اين سوره، شفابخش هر درد و بيمارى است. 10. صلوة بدان علّت نام صلوة يا نماز بر قرآن نهادهاند كه پيامبر گرامى(ص) فرمود: «قالاللَّه تعالى: قسمتالصّلوة بينى و بين عبدى نصفين نصفها لى و نصفها لعبدى...» خداى پرمهر پيام داد كه: نماز - يعنى اين سوره - را ميان خود و بندگان نمازگزارم بطور شايسته و بايسته و برابر تقسيم كردهام. نيمى از آنِ من است و نيمى از آنِ هر بنده نمازگزار؛ چرا كه وقتى بنده نمازگزار شروع به خواندن مىكند و مىگويد: «الحمد للَّه ربّالعالمين»، خدا مىفرمايد: بندهام مرا خالصانه ستايش كرد. هنگامى كه مىخواند: «الرّحمنالرّحيم مالك يومالدّين»، خدا مىفرمايد: بندهام به گونهاى شايسته مرا ثنا گفت و باشكوه وصفناپذيرى مرا ياد كرد. و زمانى كه مىخواند: «ايّاك نعبد و ايّاك...»، خدا مىفرمايد: اين پيوند عاشقانهاى است ميان من و بندهام؛ آنچه او مىخواهد، بايد به او ارزانى شود. آنچه آمد، ده نام براى اين سوره مباركه بود. ج - فضيلت اين سوره 1. از پيامبر گرامى(ص) آوردهاند كه: هر كس سوره فاتحه را تلاوت كند، پاداش تلاوت دو سوّم قرآن به او ارزانى مىشود، و از چنان پاداشى بهرهمند مىشود كه گويى به هر زن و مرد باايمانى، انفاق خالصانه كرده است. قال رسولاللَّه(ص): «ايّما مسلم قرأ فاتحةالكتاب اعطى منالأجر كانّما قرأ ثلثىالقرآن...» 2. و نيز در روايت ديگرى آمد كه گويى همه قرآن را تلاوت كرده است: «... كانّما قرأالقرآن.» 3. ابىّ بن كعب آورده است كه اين سوره را بر پيامبر گرامى (ص) تلاوت كردم. آن حضرت فرمود: «والّذى نفسى بيده ماانزلاللَّه فىالتّوراة و لا فىالأنجيل و لا فىالزّبور و لا فى القرآن مثلها...» به خدايى كه جان من در كف قدرت اوست، چنين سورهاى را خداوند نه در تورات فرو فرستاده است، نه در انجيل، نه در زبور و نه در ديگر سورههاى قرآن. اين سوره مباركه، «امّالكتاب» و «سبع مثانى» است كه ميان خدا و بندگان نمازگزارش تقسيم شده است، آن هم با حقوق برابر و متقابل؛ و براى بنده در آن است هر آنچه بخواهد. 4. محمّدبن مسعود از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده است كه به جابر فرمود: «ألا اعُلّمك افضل سورة انزلهااللَّه فى كتابه؟» آيا نمىخواهى برترين سورهاى را كه خدا در كتاب خويش فرو فرستاده است، به تو بياموزم؟ جابر پاسخ داد: چرا اى پيامبر خدا! بياموز! فرمود: دوست دارى از فضيلت آن براى تو بگويم؟ پاسخ داد: آرى؛ پدر و مادرم به قربانت. فرمود: اين سوره، شفاى هر درد و بيمارى است جز مرگ. 5. از امام صادق(ع) آوردهاند كه فرمود: «من لم يبرءه الحمد لم يبرءه شىء.» كسى كه به بركت سوره «حمد» شفا نيابد، هيچ چيز او را بهبود نخواهد بخشيد. 6. اميرمؤمنان(ع) از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده است كه فرمود: «اِنّاللَّه تعالى قال لى «وَ لَقَدْ آ تَيْناكَ سَبْعَاً مِنَالْمَثانى والْقُرْآنَالْعَظيمَ.»(26) خداى جهانآفرين به من پيام داد كه هان اى پيامبر! ما هفت آيه مباركه كه دربردارنده پرمحتواترين ثنا و ستايش است، و نيز قرآن شكوهمند را بر تو فرو فرستاديم. و بدينسان، سوره حمد را دربرابر همه قرآن شريف قرار داد و با فرود آن بر من منّت نهاد. آنگاه پيامبر گرامى(ص) افزود: سوره حمد، شريفترين گنجينههاى عرش است. و خداوند اين سوره را به محمّد(ص) اختصاص داد، و با آن، شكوه و شرافتى وصفناپذير به پيامبر(ص) ارزانى داشت؛ و از پيامآوران خويش، جز سليمان كه «بسماللَّهالرَّحمنالرَّحيم» آن را به او عطا فرمود، هيچيك را در اين شرافت و سند برترى شركت نداد. تنها سليمان(ع) بود كه در اين شكوه و شرافت شركت داشت؛ و قرآن سرگذشت وى را اينگونه آورده است كه: «اِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ اِنَّهُ بِسْمِاللَّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ»(27). آنگاه افزود كه هركس آن را با تدبّر تلاوت كند و در همانحال دوستى محمّد(ص) و خاندان او را در گستره دل جاى دهد و به ظاهر و محتواى اين كتاب آسمانى ايمان داشته و فرمانبردار آن باشد، دربرابر هر حرفى از آن، پاداشى ارزشمند به او ارزانى مىشود كه هر يك از اين پاداشها برتر از اين جهان و نعمتهاى مادى آن است؛ و اگر كسى بههنگام تلاوت اين سوره به آن گوش جان سپارد، به اندازه يك سوّم پاداش تلاوت آن را دريافت خواهد داشت. از اين رو در كسب اين خير فراوان و نجاتبخش بكوشيد؛ آن را غنيمت شماريد و اجر بيشترى فراهم آوريد؛ زيرا ممكن است فرصت ازدست برود و حسرت و اندوه در دل بماند كه چرا بهره نگرفتيد. د - پناه بردن به خدا يا «استعاذه» همه تلاوت كنندگان و قاريان مشهور برآنند كه پيش از «بسماللَّهالرَّحمن الرَّحيم»، «استعاذه» يا «پناهبردن به خدا» زيبنده است؛ امّا در ويژگيهاى آن، ديدگاهها گوناگون است: 1. برخى چون ابن كثير، عاصم و ابوعمرو، اينگونه پناهبردن را پسنديدهاند: «اعوذ باللّه منالشّيطانالرّجيم». 2. امّا نافع، كسايى و ابن عامر، اين عبارت را ترجيح دادهاند: «اعُوذ باللَّه من الشّيطان الرّجيم انّه هوالسّميعالبصير». 3. و حمزه، اين عبارت را پيشنهاد كرده است: «نستعيذ باللَّهالسّميعالعليم من الشّيطانالرّجيم». ه - نگرشى بر واژهها واژه «اعوذ» بهمعناى «پناه مىبرم»، و «استعاذه» بهمعناى «پناهبردن» است. واژه «شيطان» در فرهنگ عرب، به هر سركش و حقستيزى - خواه انسان، خواه حيوان و يا جن - اطلاق مىشود؛ به همين جهت در قرآن شريف «شياطينالجنّ والانس» آمده است. برخى، شيطان را بر وزن فيعال و مأخوذ از «شطن» بهمعناى «دورشده» دانستهاند؛ و بعضى ديگر آن را بر وزن «فعلان» و از فعل «شاطه» بهمفهوم «باطل شد» گرفتهاند. بهنظر نگارنده، ديدگاه نخست صحيح است؛ چرا كه در فرهنگ عرب، «شاطن» بهمعناى «سركش و نافرمان» آمده است: «ايّما شاطن عصاه عكاه» (هر گردنكشى را كه نافرمانى او كند، در غل و زنجير مىكشد و به زندان مىافكند). واژه «رجيم» بر وزن «فعيل» از «رجم» بهمفهوم «دورشده» است. و دو واژه «سميع» و «عليم»، بهمعناى «شنوا» و «دانا» است. و - تفسير خداوند دستور مىدهد كه از شرارت شيطان به او پناه بريم؛ چرا كه هيچ انسانى از وسوسههاى گمراهگرانه آن موجود پليد بركنار نيست. به همين جهت است كه قرآن مىفرمايد: «فَاِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَالشَّيْطانِ الرَّجيمِ.»(28) و هنگامى كه قرآن مىخوانى، از شر شيطان رانده شده به خدا پناه ببر. معناى جملاتى كه بعنوان استعاذه ترسيم شد، اين است كه: من از شرارت و وسوسههاى شيطان راندهشده و دور از رحمت خدا، به آفريدگار تواناى هستى پناه مىبرم؛ به خدايى كه همه شنيدنيها را مىشنود و همه دانستنيها را مىداند و بر تمامى امور دانا است. آغاز سوره حمد «بسماللَّهالرَّحمنالرَّحيم» بهنام خداوند بخشاينده مهربان همه پيروان مذهب خاندان وحى و رسالت براين باورند كه «بسماللَّهالرّحمن الرّحيم» يك آيه از سوره مباركه «حمد» و هر سوره ديگرى است؛ از اين رو اگر كسى در نماز خويش آن را نخواند، نمازش باطل است؛ خواه نماز واجب باشد يا مستحب. و نيز در نمازهايى كه سوره «حمد» را بايد بلند خواند، بلندخواندن «بسماللَّهالرّحمنالرّحيم» نيز لازم است. گرچه اين احكام ازنظر دانشمندان اهل سنّت، جاى بحث دارد، درمورد آيهبودن «بسماللّهالرّحمنالرّحيم» جز در سوره نمل، همگان را برآن اتفاق نظر است. امّا كسانى كه آن را آيهاى جداگانه مىدانند، «صراطالّذين» را تا آخر سوره حمد يك آيه مىشمارند؛ و آنان كه آن را آيهاى مجزّا نمىشمارند و بيان آن را براى بركتخواهى لازم مىدانند، «صراطالّذين انعمت عليهم» را يك آيه، و پس از آن را آيه ديگر بحساب مىآورند. نكته ديگر اينكه: در بين قاريان مشهور، حمزه، خلف، يعقوب و يزيدى ميان سورهها را با بسماللَّهالرّحمنالرّحيم فاصله نمىافكنند؛ امّا بقيه، در پايان هر سوره، سوره ديگر، جز سوره انفال و توبه، را با بسماللَّه آغاز مىكنند. فضيلت بسماللَّه از هشتمين امام نور(ع) نقل كردهاند كه فرمود: هركس بسماللَّهالرّحمنالرّحيم را با ايمان و اخلاص بهزبان آورد، از فاصله سياهى چشم تا سفيدى آن، به اسم اعظم نزديكتر مىشود. و ابن عبّاس از پيامبر گرامى (ص) آورده است كه فرمود: «اذا قالالمعلّم للصّبى: قل بسماللَّه الرّحمنالرّحيم، فقالالصّبى بسماللَّهالرّحمن الرّحيم، كتباللَّه براءة للصّبى و براءة لأبويه و براءة للمعلّم.» هنگامى كه كودك به دستور آموزگار خود، بسماللَّهالرّحمنالرّحيم را بر زبان مىراند، خداوند براى او و پدر و مادر و آموزگارش، سند بيزارى و رهايى از آتش دوزخ را مىنويسد. ابن مسعود در اين مورد مىگويد: همه برآنند كه خداوند آنها را از شعلههاى سركش آتشهاى نوزدهگانه دوزخ رهايى بخشد؛ پس بسماللَّهالرّحمنالرحيم را بسيار بخوانند كه آن نيز نوزده حرف است و خداوند هر حرفى از آن را سپر يك شعله آتش دوزخ قرار مىدهد. و از امام صادق (ع) آوردهاند كه فرمود: خداى اين كجانديشان را بكشد! چگونه خواندن بزرگترين آيات قرآن - يعنى بسماللَّه - را بدعت پنداشتند؟ واژهها واژه «اسم»، برگرفته از «سُمُّو» و بهمعناى رفعت و بلندمرتبهبودن است. اصل اين واژه «سمو» و جمع آن «اسماء» است؛ مانند «قَنَوَ» كه جمع آن «اقناء» است. برخى آن را از «سمه» و «وسم» بهمفهوم «نشان و علامت» گرفتهاند؛ امّا ديدگاه نخست بهتر بنظر مىرسد؛ چرا كه با حذف حرف نخست واژهاى چون «سمه»، همزه وصل برسر آن در نمىآيد. واژه «اللَّه»، نام ويژه خداست؛ و درمورد اصل آن، دو وجه از سيبويه ذكر شده است: نخست اينكه «إلاه» بر وزن فعال بوده كه حرف اول آن حذف و الف و لام جانشين آن شده است. ديگر اينكه «لاه» بر وزن «فعل» بوده كه الف و لام تعظيم بر سر آن درآمده و «اللَّه» شده است. در خصوص اينكه واژه مقدّس «اللَّه» جامد است يا مشتق، بعضى آن را مشتق و برخى غيرمشتق اعلام كردهاند. كسانى كه آن را مشتق دانستهاند، درباره اصل آن، وجوهى بيان كردهاند؛ براى نمونه: 1. عدّهاى براين باورند كه اين واژه از «الوهيت» بهمعناى «پرستش» گرفته شده است؛ كه با توجّه به اين نظر، در مفهوم «اللَّه» مىتوان گفت: ذات يگانهاى كه شايسته پرستش است». 2. پارهاى آن را مشتق از «وله» بهمفهوم «تحير» مىدانند. كه مطابق اين نظر، خداى يكتا ذات بىهمتايى است كه خردها در شكوه و عظمت او سرگردان مىشود. 3. گروهى آن را از «الهت» بهمعناى «گريه كردم» گرفتهاند؛ كه بر اين باور، خداى يكتا ذات بىهمانندى كه تمامى پديدهها و انسانها، هنگام نياز، بهسوى او ناله و فزع مىكنند. 4. دستهاى آن را مشتق «از الهت اليه» بهمعناى «بهسوى او آرامش يافتم» مىدانند؛ كه در اينصورت، معناى «اللَّه» اين مىشود كه «دلها تنها با ياد او آرام مىگيرد». 5. و دستهاى نيز آن را از «لاه» بهمفهوم «پوشيده شد» گرفتهاند؛ كه بنابر اين نظر، «اللَّه» ذات بىهمتايى است كه از پندارها و انديشهها پوشيده است و تنها با دلايل و نشانههاى روشن، آشكار و شناخت او ممكن مىشود. دو واژه «الرَّحمن» و «الرَّحيم»، هر دو اسماند و از «رحمت» و «مهر خدا» برگرفته شدهاند. اين دو واژه، معناى مبالغهاى دارند؛ يعنى بسيار بخشاينده و مهربان؛ كه واژه نخست، مبالغه بيشترى دارد. برخى از واژهشناسان معتقدند كه «رحمن»، واژه عربى نيست؛ چرا كه هنگام فرودآمدن اين واژه مقدس، عدّهاى، به بيان خود قرآن شريف، در مقام شگفتى و حيرت گفتند: «و ماالرّحمن؟!» (رحمان چيست؟!) امّا بنظر مىرسد كه اين سخن، درست نيست؛ زيرا اين واژه در اشعار عرب پيش از اسلام، فراوان آمده است. تفسير در معناى «بسماللَّه»، سه بيان آمده است: 1. بهمعناى «كمكخواستن از خدا»؛ و به همين منظور، نام بلند او آورده مىشود. 2. بهمعناى «يارىجستن از ذات بىهمتاى او». واژه «اسم» در «بسماللَّه»، بجاى صاحب نام نشسته است؛ درست مانند اينكه گفته شود: «باللَّه»؛ همانگونه كه وقتى كسى را به نام مىخوانند، در واقع، با خود او كار دارند و نام، تنها يك جانشين است. 3. بهمعناى مصدرى، يعنى «نامبردن»؛ همچون: «اكرمته كرامة» كه «كرامة» بجاى اكرام آمده و معنايش اين است كه: قرائت خود را با نامبردن از خدا آغاز مىكنم. از ديدگاه نگارنده، اين نظر بهتر است؛ چرا كه ما موظفيم كارهاى خود را با نام پرشكوه خدا آغاز كنيم، نه اينكه از شكوه و عظمت او گزارش دهيم؛ همانگونه كه دستور داده شده است در شروع خوردن و آشاميدن و سربريدن حيوان و ديگر امور، نام بلند او برده شود و اگر جز اين باشد، بويژه بههنگام سربريدن حيوان، بىگمان مخالفت با دستور است. واژه مقدّس «اللَّه»، نام خداست؛ و خدا همان آفريدگار بىهمتايى است كه به دليل آفريدگارىاش، شايسته پرستش است. در «الرّحمنالرّحيم»، دليل پيشى گرفتن واژه «الرّحمن» بر «الرّحيم» كه هر دو از صفات خدا هستند، اين است كه «رحمن» تنها به خدا گفته مىشود و بس؛ امّا اطلاق «رحيم» بر ديگرى نيز جايز است. از پيامبر گرامى (ص) نقل كردهاند كه فرمود: مسيح گفت: خداوند در دنيا رحمن و در آخرت رحيم است. و برخى از تابعين نيز برآنند كه «رحمن» بهمعناى «پرمهر به همه بندگان» است، خواه باايمان باشند يا مشرك؛ و «رحيم» بهمفهوم «مهربان به ايمانآوردگان و شايستگان» و مربوط به سراى آخرت است. روشن است كه گستردگى و فراگيرى مهر او در اين جهان، بدين معناست كه همه، خواه باايمان و سپاسگزار و يا ناسپاس، را آفريده و از نعمتهاى رنگارنگ حيات بهرهور ساخته است و به آنان روزى مىبخشد؛ و فراگيرى رحمت او در سراى آخرت، كه تنها مردم باايمان و شايسته كردار را دربر مىگيرد، به اين مفهوم است كه در اين جهان به آنان توفيق آگاهى و ايمان و انجام كارهاى شايسته ارزانى داشته است و در آخرت، آمرزش و تكريم خاصّ خود را نثارشان خواهد كرد و آنان را به بهشت پرطراوت و زيبا وارد خواهد ساخت. از ششمين امام نور(ع) آوردهاند كه فرمود: «رحمن» نام خاصّ خدا و بيانگر ويژگى مهر فراگير او در دنيا است. عكرمه مىگويد: خدا به اعتبار يك جنبه از مهر و رحمت خويش، «رحمن» است و به اعتبار صد رحمت خود، «رحيم». و اين نكته را از بيان روشنگر پيامبر(ص) الهام گرفته است كه فرمود: خدا صد رحمت دارد كه تنها يكى از آنها را به زمين فرستاده و ميان مردم تقسيم كرده است؛ از اينرو، مهر مردم به يكديگر و عواطف و احساساتى كه به هم نشان مىدهند، همه در نتيجه همان يك رحمت است. و نود و نه رحمت ديگر خدا، ويژه خود اوست؛ تا در روز رستاخيز و سراى آخرت، بندگان شايسته و بايسته خويش را مشمول آنها قرار دهد. و نيز آوردهاند كه در سراى آخرت، اين يك بخش از رحمت او نيز به آن 99 بخش ديگر ضميمه مىشود و با همه آنها به بندگان مهر خواهد ورزيد. جزءِ اوّل / سوره حمد 1. بِسْمِاللَّهالرَّحْمنِالرَّحيمِ. 2. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِالْعالَمينَ. 3. الرَّحْمنِالرَّحيمِ. 4. مالِكِ يَوْمِالدّينِ. 5. اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ. 6. اِهْدِنَاالصِّراطَالْمُسْتَقيمَ. 7. صِراطَالَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِالْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَاالضّالّينَ. ترجمه 1. بهنام خداوند بخشاينده مهربان. 2. ستايش خداى را كه پروردگار جهانيان، 3. بخشاينده و مهربان، 4. [و] فرمانرواى روز پاداش و كيفر است. 5. [بار خدايا!] تنها تو را مىپرستيم و تنها از تو يارى مىجوييم. 6. ما را به راه راست هدايت فرما؛ 7. راه آنان كه بر آنها نعمت ارزانى داشتى، نه [راه] كسانى كه بر آنان خشم گرفتى، و نه راه گمراهان. نگرشى بر واژهها واژه «حمد» با واژه «مدح» و «سپاس»، معنا و مفهومى نزديك دارد؛ معنايى متّضاد با واژههاى «ذمّ»، «هجا» و «كفران». در ستايش مقرّر نشده است كه بايد دربرابر نعمت، سپاسگزار شد؛ امّا شكر و سپاس تنها دربرابر نعمت و نيكى قرار دارد. واژه «ربّ» بهمعناى پروردگار است. امّا معانى ديگرى نيز براى آن آمده است؛ كه عبارتند از: 1. بزرگ و مورد اطاعت و احترام؛ 2. مالك؛ چنانكه پيامبر(ص) به فردى فرمود: «أ ربّ غنم أمْ ربّ ابل؟» (تو مالك گوسفندى يا شتر؟) 3. صاحب اختيار؛ 4. پرورشدهنده؛ 5. اصلاحگر. يادآور مىشود كه واژه «ربّ»، درمورد خداى يكتا بهتنهايى بكار مىرود و در ساير موارد با اضافه مىآيد؛ مانند: «ربُالدّار»، كه بهمعناى صاحبخانه است. واژه «عالمين» جمع عالم است. البته «عالم» خود نيز جمع است، با اين تفاوت كه از جنس خود مفردى ندارد و به گروهى از خردمندان گفته مىشود. امّا در زبان عامّه، «عالم»، همه پديدهها و موجودات، از جاندار گرفته تا بيجان و انسان و پديدههاى ديگر را دربرمىگيرد. در اين آيه شريفه نيز «عالم» به همين معنا آمده است؛ چرا كه در جايى مىفرمايد: «و ماربُالعالمين؟» ([فرعون گفت] و پروردگار جهانيان چيست؟) [موسى(ع) پاسخ داد و] گفت: «قالَ رَبُالسَّماواتِ وَالْاَرْض ِ وَ مابَيْنَهُما ...»(29) (پروردگار آسمانها و زمين و هر آنچه ميان آنهاست...). واژه «مَلِك» بهمعناى پادشاه و فرمانروا آمده، و «مالك» كسى است كه توانايى تصرّف در دارايى خويش را دارد و كسى نمىتواند از تصرّفات شايسته و بايسته او جلوگيرى كند. «يومالدّين»: يوم بهمعناى «روز» است و «دين» به چند معنا آمده؛ كه عبارتند از: 1. پاداش و كيفر 2. حساب 3. فرمانبردارى و پيروى امّا معناى «دين» در اينجا روشن و عبارت است از «پاداش و حساب» ؛ چرا كه مفهوم آن، بروشنى در اين آيه شريفه آمده است كه: «اَلْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفس ٍ بِما كَسَبَتْ...»(30) امروز هر كس را به اندازه عملكردش جزا مىدهند... و نيز در اين آيه شريفه كه: «... لاتَعْتَذِرُواالْيَوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.»(31) هان اى كسانى كه كفر ورزيدهايد! امروز پوزش مخواهيد. جز اين نيست كه برابر آنچه [در دنيا ]انجام مىداديد، به شما جزا داده مىشود. واژه «نعبد» بهمعناى «مىپرستيم» است. پرستش و عبادت در فرهنگ واژهشناسان، بهمفهوم نهايت خضوع و فرمانبردارى است؛ و هنگامى كه گفته مىشود: «طريقٌ مُعبّد»، يعنى راهى كه بر اثر رفت و آمد بسيار در آن، كوبيده شده است. همچنين به اين دليل به برده «عبد» گفته مىشود كه رام و فرمانبردار صاحب خويش است. واژه «نستعين» بهمفهوم «از تو يارى مىجوييم» آمده است. «اهدنا» يعنى «ما را هدايت كن». هدايت در فرهنگ عرب، بهمعناى «ارشاد و راهنمودن» است و به كسى كه پيشاپيش مردم حركت مىكند و آنان را راه مىنمايد، «هادى» گفته مىشود. «صراط» بهمعناى راه روشن و گسترده است. «مغضوب عليهم» كسانى هستند كه خداوند بر آنان خشم گرفته است. «مغضوب» از ماده «غضب» بهمفهوم «شدّت و سختى» گرفته شده است. به همين جهت به سنگ سخت «غضبة» مىگويند. «الضّالين» بهمعناى «گمراهان» است. اصل «ضلال»، بهمعناى هلاك و نابودى است. در قرآن آمده است كه: «وَ قالُوا اِذا ضَلَلْنا فِىالْاَرْض ِ اَاِنَّا لَفى خَلْقٍ جَديدٍ...»(32) و [شركگرايان] گفتند: آيا هنگامى كه در زمين نابود [و ناپديد] شويم، [ بازهم ]آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟... و نيز آمده است كه: «... وَ اَضَلَّ اَعْمالَهُمْ»(33). تفسير «الحمد للّه» همه ستايشها و سپاسها از آن خدايى است كه زيبنده پرستش است؛ چرا كه او ارزانىدارنده نعمتها و تواناييها بر همه موجودات، ازجمله انسان است. او آفريدگار هستى و پروردگار جهانيان است. روشن است كه از آفريدگارى و پروردگارى او، دو حقيقت نيز دريافت مىشود: 1. سپاس نعمت و سپاسگزارى از ارزانىدارنده نعمتها؛ 2. سبك و شيوه سپاسگزارى. «الرّحمن الرّحيم» معناى اين دو صفت و تفاوت آنها با يكديگر، در تفسير «بسماللَّهالرّحْمنالرّحيم» ازنظر شما خواننده گرامى گذشت. تكرار اين دو صفت پس از ستايش خدا، براى تأكيد است؛ امّا «رمّانى» بر اين باور است كه بيان آن دو پس از «بسماللَّه» و بعد از ستايش خدا، تكرارى است. لكن از آنجا كه نام «اللَّه» بهمعناى تنها قدرتى است كه شايسته پرستش است، دو صفت «الرّحْمن الرّحيم» سبب اين شايستگى انحصارى و اين حقّ ويژه خدا را بيان مىكنند؛ و آمدن آنها بعد از حمد و ستايش خدا، براى ترسيم دليل اين سپاسگزارى و ستايش است. «مالك يومالدّين» پس از ترسيم مالكيت خدا بر كران تا كران هستى، اين آيه شريفه فرمانروايى و سررشتهدارى او را در آن جهان بيان مىدارد؛ و روشن است كه منظور از «يوم» در اينجا، بخشى از زمان است نه روز دربرابر شب. پارهاى برآنند كه منظور از «روز»، ادامه نور و روشنايى است تا سرنوشتها روشن شود و هر كس در جايگاه شايسته خود قرار گيرد. عدّهاى ديگر گفتهاند: «يومالدّين» يعنى همان روز سرنوشتى كه بر ديندارى و دينباورى راستين انسانها در زندگى پاداش داده مىشود. و برخى معتقدند كه «يومالدّين» يعنى روزى كه جز دين و ديندارى، چيزى سود نمىبخشد. نكته ديگر در اين باره آن است كه: با اينكه خداوند مالك و فرمانرواى هر دو جهان است، بدان جهت بر مالكيت و فرمانروايى او در روز دين - يعنى كيفر و پاداش - تأكيد مىشود كه عظمت و سرنوشتساز بودن و اهميت بسيار آن روز را بيان كند. در قرآن شريف، نظير اين تعبير، بسيار بچشم مىخورد؛ مثلاً خداى جهانآفرين كه آفريدگار همه موجودات و سراسر هستى است، پروردگار عرش اعلام مىشود: «ربّالعرش ...» تا نشانى از عظمت و شكوه وصفناپذير عرش باشد. گفتنى است كه اين آيه شريفه، بيانگر اصل معاد و جهان پس از مرگ، لزوم اميد و هراس از آن روز، و درستانديشى و عملكرد شايسته است؛ چرا كه حتّى تصوّر جهان پس از مرگ، خوف و اميد را در انسان پديد مىآورد، تا چه رسد به ايمان عميق و باور ژرف آن. «ايَّاك نعبد و ايَّاك نستعين» مطابق دستور ادبيات عرب، مقدّمشدن «ايّاك» بر دو فعل پس از خود، نشانگر انحصار و به اين معناست كه: بارخدايا! تنها تو را مىپرستيم (نه غير تو را)؛ و تنها از تو يارى مىطلبيم (نه از ديگرى). عبادت و پرستش، نوعى سپاسگزارى و در واقع هدف آن است؛ چرا كه پرستش، درحقيقت آخرين مرحله خضوع و عالىترين درجه بزرگداشت است و تنها قدرت شكوهمندى را شايسته و زيبنده است كه كلِّ هستى و نعمتها و زندگى و تمايلات و كششها را ارزانى داشته است؛ و از آنجا كه در اوج يقين هستيم كه جز خداى تواناى هستى، هيچكس ديگر توان ارزانىداشتن نعمتها را ندارد، به اينجا مىرسيم كه پرستش و عبادت، تنها ويژه خداست و براى او. آرى؛ اگر انسان شايسته كردارى به ديگرى نيكى كند، بىگمان درخور سپاس است، همانگونه كه فرمانبردارى از همنوع ممكن است؛ امّا پرستش، ويژه خدا است و بس. آيا پرستش همان فرمانبردارى است؟ با توجّه به مطالبى كه آمد، روشن مىشود ديدگاهى كه پرستش را همان فرمانبردارى مىنگرد، سست و نادرست است؛ چرا كه اطاعت، تنها موافقت فرمان است و بس؛ به همين دليل نمىتوان به پسرى كه فرمانبردار پدر و يا بردهاى كه اطاعت كننده صاحب خويش است، عنوان عبادت كننده و پرستشگر داد. امّا بتپرستان، بتها را پرستش مىكردند نه اطاعت؛ زيرا بتها دستور و فرمانى نداشتند تا اطاعت شوند. منظور از «ايّاك نستعين»، بيان اين حقيقت است كه «خدايا! توفيق و يارى بر پرستش و بندگىات را تنها از تو مىخواهيم و بس»؛ و روشن است كه معناى توفيق، رديفساختن و فراهمآوردن اسباب آن چيزى است كه در پيدايش بدانها نياز هست. از اين رو، نمىتوان گفت كسى كه ديگرى را در كارى يارى مىكند، بهاو توفيق داده است؛ چرا كه او توانسته فقط يك سبب يا بخشى از كار را رديف كند، امّا گردآورى و فراهمساختن همه اسباب و مقدّمات، از قلمرو قدرت انسانها خارج و در انحصار خداست؛ و درست به همين دليل، ارزانىدارنده توفيق، تنها اوست و بايد از او توفيق خواست. چرا تكرار؟ دليل تكرار واژه «ايّاك» اين است كه چنانچه اين واژه فقط يك بار گفته مىشد، شايد اين پندار پديد مىآمد كه راه تقرّب به خدا، جمع ميان پرستش و يارىخواهى از اوست، و بايد هر دو باشند تا به خدا تقرّب جست و با يكى از آن دو نمىتوان به او نزديك شد؛ درحاليكه چنين نيست. براى نمونه مىتوان با تفكّر در عظمت خدا، او را پرستيد و به او تقرّب جست؛ گرچه در آن ساعت از او يارى هم نخواست. برخى برآنند كه اين تكرار تنها براى تأكيد است درست مانند اينكه بگوييم: اين خانه ميان حسن و ميان حسين مشترك است، كه در اين مورد، بكاربردن واژه «ميان» براى يك بار هم كافى است و دوّمى براى تأكيد آمده است. در اينجا «ايّاك» درمورد دو فعل بكار رفته؛ امّا روشن است كه اگر براى يك فعل تكرار مىشد، تأكيدش بيشتر بود. و بعضى نيز گفتهاند اين تكرار بدان جهت است كه به ما بياموزد هميشه و همه جا و براى هر خواستهاى، خداى بخشاينده نعمتها را ياد كنيم و از او كمك بخواهيم. آيا پرستش بدون كمك او ممكن است؟ در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه: چرا «ايّاك نعبد» بر «ايّاك نستعين» پيشى گرفته است، با اينكه مىدانيم يكتاپرستى و عبادت خدا بدون يارى او نشايد؟ پاسخ اين است كه: بىترديد يارى خدا مقدّم بر پرستش اوست؛ چرا كه اگر كمكى ازجانب او نباشد، انسان ازعهده هيچ كارى برنمىآيد. امّا نكته مهم اينجاست كه چنين نيست كه اگر انسان از خدا يارى نخواست، خدا او را فراموش كند و به وى يارى نرساند. با اين بيان، كمكرسانى خدا به انسان از عبادت او جلوتر است، امّا مانعى ندارد كه اين درخواست پس از پرستش و عبادت او صورت گيرد. افزون بر نكتهاى كه آمد، هنگامى كه دو مطلب با هم مربوط باشند، پس و پيشگفتن آنها چندان مهم بنظر نمىرسد. بعنوان مثال، چه بگوييم: «حقّ او را پرداختى؛ چه كار خوبى كردى!» و چه بگوييم: «چه كار خوبى كردى كه حقّ او را پرداختى!» هر دو يك پيام و محتوا را منتقل مىكنند. برخى نيز در پاسخ اين سؤال گفتهاند: ممكن است اين درخواست يارى، براى عبادت و پرستشهاى بعدى باشد. آيا تكليف بدون قدرت ممكن است؟ پرسش ديگرى در اينجا مطرح است؛ و آن اينكه فرمان خدا به عبادت و پرستش و بيان وظيفه و ترسيم تكليف، پس از ارزانىداشتن قدرت بر انجام آن است، چرا كه در غير اينصورت، تكليف به ناممكن مىشود؛ با اين بيان، يارىطلبى از خدا چه اثرى دارد؟ پاسخ اين است كه خود اين يارىطلبى از خدا، پرستش او و بريدن از همه علل و اسباب ظاهرى و دست بهسوى آفريدگار هستى گشودن است؛ بسان اين آيه شريفه كه مىفرمايد: «... رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ...»(34) (...پروردگارا! به حق داورى فرما...). با اينكه مىدانيم او جز به حق داورى نخواهد كرد. و نيز ممكن است يارىخواستن از خدا، عاملى براى استمرار اداى وظيفه باشد. قدرت همپاى عبادت يا... عدّهاى بر اين انديشه پاى فشردهاند كه قدرت و توان، هميشه با عبادت و انجامدادن هر كارى همراه است؛ چرا كه اگر مقدّم بر آن باشد، ديگر درخواست آن بىمعنا خواهد بود، و خود به خود حاصل مىشود. امّا اين سخن درست بنظر نمىرسد؛ زيرا ممكن است فردى با داشتن قدرت و توان، بازهم به دو دليل از خداى توانا يارى و توفيق بخواهد: نخست اينكه از سرچشمه قدرت بخواهد كه تصميم و خواست بندهاش را بر اداى وظيفه و پرستش خالصانه خدا نيرومند سازد و كار را بر او آسان كند؛ بعنوان مثال، پاداش و ثمره عبادت را براى او روشن سازد تا شور و شوق او افزون شود. ديگر اينكه از او عاجزانه بخواهد قدرت و توانِ بندهاش را تداوم بخشد و آن را از او سلب نكند، تا در آينده نيز به انجامدادن وظيفه توفيق يابد؛ و يا اينكه لحظه به لحظه آن قدرت را تجديد كند. نحوه روىآوردن از خبر به خطاب ابتداى سوره مباركه «حمد»، سخن از شكوه و عظمت خداست؛ سخن از اين است كه ستايش تنها زيبنده اوست؛ امّا بناگاه سبك تغيير مىيابد و خدا مخاطب قرار مىگيرد. اين شيوه، در اشعار عرب فراوان بچشم مىخورد و بىسابقه نيست. كسائى در تفسير اين آيات مىگويد: تقدير و حقيقت آيه بدينصورت است كه: [هان اى پيامبر! بگو:] تنها تو را مىپرستيم. نظير اين آيه شريفه كه: «وَلَوْتَرى اِذِالْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا اَبْصَرْنا...»(35) [هان اى پيامبر!] اگر گناهكاران را آنگاه كه در پيشگاه پروردگارشان سرها را به زير افكندهاند، بنگرى، [مىگويند]: پروردگارا! [آنچه وعده داده بودى] ديديم و شنيديم... در اين آيه شريفه، فعل «مىگويند» در تقدير است. و همچنين در اين آيه شريفه: «... وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ...»(36) ... و فرشتگان از هردرى برآنان وارد مىشوند [و مىگويند]: درود بر شما باد... «اهدناالصّراطالمستقيم» ما را به راه راست هدايت فرما در معناى «اهدنا» وجوهى ارائه شده است؛ ازجمله: 1. پايدارى در راه حق بار خدايا! ما را بر دين حق و راه و رسم مقبولت ثابت و پايدار كن. گرچه خداوند به مهر خويش، همه انسانها را راه نموده است، گاه انسان دچار لغزش مىشود و انديشهها و پندارهاى بىاساس و پوچى برقلب او راه مىيابد؛ به همين جهت، بسيار بجا خواهد بود كه خاضعانه از خداى خود بخواهد او را در دين توحيديش استوار دارد و به روشنى درك او بيفزايد تا در اين مسير پايدارتر شود؛ مگر نه اينكه خود قرآن مىفرمايد: «وَالَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً...»(37) و كسانى كه راه يافتهاند، [خدا] به هدايت آنان خواهد افزود... در زبان عامه نيز نظير اين مطلب ديده مىشود؛ بعنوان مثال، چنانچه فردى بركسى كه مشغول خوردن است وارد شود، به او مىگويد: «بخور... بخور!» منظور اين است كه ادامه بده. 2. پاداش بار خدايا! پاداش شكوهمند رهروى از راه راست و عمل به دستورات دين حق را به ما عنايت فرما. درست نظير اين آيه شريفه كه: «...يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِايمانِهِمْ...»(38) ...پروردگارشان آنان را به پاس ايمانشان هدايت مىكند [يعنى پاداش مىدهد]... با اين بيان، معناى «اهدناالصّراطالمستقيم» اين خواهد بود كه «بار خدايا! ما را به بهشت پرشكوه خود كه پاداش ما است، هدايت فرما». و آيه شريفه زير، تأييدكننده اين ديدگاه است: «...اَلْحَمْدُ لِلَّهِالَّذى هَدانا لِهذا...»(39) ...ستايش از آن خدايى است كه ما را به اين راه [و به اين پاداش شكوهمند] راه نمود... 3. براى آينده بهتر و برخى بر اين انديشهاند كه معناى جمله مورد بحث اين است كه: بار خدايا! ما را در زندگى آينده نيز به راه راست هدايت فرما؛ همانگونه كه در گذشته چنين كردى. افزون بر آنچه آمد، گاه ممكن است انسان هوشمند در نيايش با خدا چيزى بخواهد كه براى او فراهم است و دعايى كند كه برآورده است. اين مشكلى ايجاد نمىكند. در قرآن نيز نظيرش موجود است؛ ازجمله: «...رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ...»(40) ...پروردگارا! به حق داورى فرما... كه خواستهاى برآورده شده است. و نيز نظير اين آيه شريفه كه از زبان ابراهيم(ع) مىفرمايد: «وَلا تُخْزِنى يَوْمَ يُبْعَثُونَ.»(41) و در روزى كه مردم برانگيخته مىشوند، مرا رسوا مساز. كه خواسته آن پيامبر بزرگ، اگر دعا هم نمىكرد، برآورده مىشد. 4. براى تداوم نعمتها به هرحال، خواستن و نيايش، عبادت و پرستش خدا و بريدن و گسستن از همه و پيوند با آفريدگار هستى است؛ و ممكن است آثار و ثمرات انسانساز و مفيد ديگرى نيز داشته باشد، همانگونه كه ما باايمان به يكتايى خدا و پاك و منزّهبودنش از تمامى عيوب و نقايص، بازهم جملاتى سازنده و روشنگر بعنوان «ذكر» بر زبان مىآوريم و مىگوييم: سبحاناللَّه ...؛ الحمدللَّه؛ و نظير اينها. 5. راز ديگر ممكن است در همين درخواست و نيايش، مصالحى براى ما باشد كه بدون آن نباشد؛ و اصولاً خدا بدان جهت ما را به راه راست راهنمايى فرموده است كه مىدانست ما با همه وجود از او چنين تقاضايى خواهيم كرد. 6. ادامه تكليف و اثر ديگر دعا و درخواست اين است كه خداى پرمهر با يارى خويش، اداى اين تكليف و وظيفه را براى ما تداوم مىبخشد تا بدينوسيله پاداش بهتر و بيشترى نصيب ما شود. صراط مستقيم چيست؟ «صراط مستقيم»، بهمعناى «راه راست» است؛ و قرآنپژوهان چند معنا براى آن آوردهاند: 1. كتاب خدا؛ از پيامبر گرامى (ص) و امير مؤمنان (ع) نيز نقل كردهاند كه «صراط مستقيم، قرآن است». 2. اسلام؛ اين بيان از ابن عبّاس و ديگران آمده است. 3. دين استوارى كه جز آن پذيرفته نخواهد شد. 4. پيامبر و امامان نور؛ اين معنا در انبوه روايات آمده است. امّا واقعيت اين است كه «صراط مستقيم»، مفهومى گسترده دارد و همه آنچه آمد را شامل مىشود؛ و هر كدام، مصداقى از اين راه درست است. «صراطالّذين انعمت عليهم» اين آيه، بيان روشن «صراط مستقيم» است و نشانگر اين حقيقت كه اين راه درست و راست، راه كسانى است كه تو به آنان نعمت ارزانى داشتى. و اين مردم را قرآن اينگونه معرفى مىكند: «وَ مَنْ يُطِعِاللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَالَّذينَ اَنْعَمَاللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَالنَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحينَ...»(42) و كسانى كه از خدا و پيامبر فرمان برند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا به آنان نعمت داده است؛ [يعنى] پيامبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان... پس، نعمتدادهشدگان اينانند. واژه «نعمت» ازنظر واژهشناسان، بهمعناى «فزونى» است و در اين آيه شريفه، «صراط مستقيم» با صراحت تمام بعنوان «نعمت» آمده است؛ امّا هنگامى كه آن را راه كسانى معرّفى مىكند كه نعمت داده شدهاند، اين واقعيت روشنتر مىشود كه خود آن «نعمت» خداست. «غيرالمغضوب عليهم» به اعتقاد همه مفسّران، منظور از كسانى كه خداوند برآنان خشم گرفته است، يهوديان بدانديش و بدرفتارند. قرآن شريف در اين باره مىفرمايد: «... مَنْ لَعَنَهُاللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُالْقِرَدَةَ وَالْخَنازيرَ...»(43) ...كسانى كه خدا آنان را لعنت كرد و بر آنان خشم گرفت و از آنان بوزينگان و خوكان پديد آورد... روشن است كه اينان همان يهوديان بهانهجو و حقستيزند؛ كه خداوند به بنىاسرائيل مىفرمايد: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُالَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِىالسَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ.»(44) و بى گمان شما كسانى از خودتان را كه روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز كردند، نيك شناختيد؛ پس ما به آنان گفتيم: «بوزينگانى طردشده باشيد!» «ولاالضّالين» و نه گمراهان منظور از گمراهان در اينجا يهوديان و مسيحيان هستند، كه قرآن مىفرمايد: «... وَلا تَتَّبِعُوا اَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ اَضَلُّوا كَثيرَاً وَضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبيلِ.»(45) از هوسهاى گروهى كه پيش از اين گمراه شدند و بسيارى [از مردم] را [نيز ]گمراه ساختند و خود از راه راست انحراف جستند، پيروى مكنيد. ترسيم صفت آشكار هر گروه حسن بصرى مىگويد: اگر قرآن، يهود را «مغضوب عليهم» و نصارا را «ضالّين» معرفى مىكند، معنايش اين نيست كه يهود گمراه نيستند و يا نصارا مورد خشم خدا قرار نگرفتهاند؛ هرگز. بلكه خداوند بر هر دو دسته خشم گرفته است و هر دو جماعت گمراهاند؛ امّا قرآن در اينجا روشنترين صفت منفى آنان را ترسيم مىكند، تا بسان نشانهاى هر كدام را مشخّص سازد. و پارهاى بر اين اعتقادند كه منظور از دارندگان اين آفتها، همه كفرگرايانند، نه گروهى خاص؛ و اين حال روز همه آنان است. امّا عبدالقاهر جرجانى مىگويد: منظور از اين دو وصف [مورد خشمقرارگرفتگان و گمراهان]، نه گروهى خاص هستند و نه مردمى مشخّص؛ بلكه معناى خود واژهها مدّ نظر است؛ بعنوان مثال: هنگامى كه مىگوييم: «به خدا پناه مىبرم از اينكه در رديف خشم گرفتگان باشم»، منظور، گروه خاصّى نيست، بلكه مقصود هر فردى است كه خداوند بر او خشم گرفته است؛ همانگونه كه وقتى مىگوييم: «بار خدايا! مرا در زمره كسانى قرار ده كه بر آنان نعمت ارزانى داشتهاى»، اينجا نيز گروه خاصّى مورد نظر نيست. رواياتى در عظمت سوره حمد از ششمين امام نور (ع) آوردهاند كه در پاسخ به كسى كه راجع به آيه شريفه «وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعَاً مِنَالْمَثانى وَالْقُرْآنَالْعَظيمَ.»(46) مىپرسيد، فرمود: «منظور از آن، سوره «حمد» است كه تكرار مىشود». آنگاه افزود كه پيامبر خدا(ص) فرمود: خداى پرمهر بر من منّت نهاد كه از گنجينههاى بهشت، اين سوره مباركه را فرو فرستاد. در اين سوره، آياتى است با اين ويژگيها: 1. بسماللَّهالرَّحمنالرَّحيم؛ كه خدا درباره آن مىفرمايد: «...وَ اِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِىالْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى اَدْبارِهِمْ نُفُورَاً.»(47) و هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد كنى، آنان با نفرت پشت مىكنند. 2. الحمدللَّه ربّالعالمين. اين آيه مباركه، سخن پيوسته اهل بهشت است كه خداى را دربرابر پاداش شكوهمند و نعمتهاى وصفناپذيرش سپاس مىگويند. 3. مالك يومالدّين. فرشته وحى در اين مورد مىگويد: هيچ انسان باايمانى، اين آيه شريفه را با اخلاص به زبان نمىراند، جز اينكه خدا و آسمانيان او را گواهى و تصديق مىكنند. 4. ايّاك نعبد. اين آيه شريفه، بيانگر اخلاص كامل در پرستش خداست. 5. و ايّاك نستعين، برترين خواستهاى است كه بنده از خداى خويش مىخواهد. 6. اهدناالصّراطالمستقيم، همان راه پيامآورانى است كه خداوند باران نعمت خويش را برآنان باراند. محمّد حلبى مىگويد: «مالك يومالدّين» و «اهدناالصراطالمستقيم» يعنى امير مؤمنان(ع). از امام صادق(ع) آوردهاند كه فرمود: هرگاه در نماز جماعت بودى كه امام جماعت از سوره حمد فارغ شد، بگو: «الحمدللَّه ربّالعالمين». نظم شگفتانگيز سوره حمد 1. هنگامى كه انسانى جستجوگر، نعمتهاى خدا را در كران تا كران هستى مىنگرد و به آنها مىانديشد و درمىيابد كه روشنترين و عالىترين و راستگوترين گواه نعمتهاى آفريدگار تواناى هستى خود اوست، با نام بلند و پرشكوه او زندگى نوينى را آغاز مىكند و مىگويد: بسماللَّهالرَّحمنالرَّحيم... و با اين بيان، به او ايمان مىآورد. 2. و آنگاه كه درمىيابد دو وصف و دو ويژگى او، «رحمن» و «رحيم» است و اوست بخشاينده و بسيار مهربان، در وجود خود احساس آرامش مىكند. 3. و پس از ايمان و اقرار به يكتايى آن بخشاينده نعمتها، به ستايش ذات بىهمتاى او برمىخيزد؛ كه الحمدللَّه ربّالعالمين. 4. و هنگامى كه بيشتر مطالعه مىكند و پىمىبرد تنها او نيست كه نعمتهاى خدا به وى ارزانى شدهاست، بلكه همگان از اين خوان پربركت و گسترده بهرهورند، درمىيابد كه فقط پروردگار جهانيان است كه رزق و روزى همه را ارزانى مىدارد و او براستى «رحمن» است. 5. و زمانى كه نافرمانى و ناسپاسى مردم را دربرابر نعمتها مىنگرد و مىبيند كه مردم بجاى سپاس نعمتها، ناسپاسى و گناه مىكنند و با اينحال ارزانىدارنده نعمتها به آنان مهر مىورزد و نعمتها را از آنان نمىگيرد، يقين مىكند كه او براستى «رحيم» است. 6. فرد باايمان وقتى در اين مرحله به رفتار و كردار مردم نظر مىافكند و مىبيند روابط آنان با يكديگر ظالمانه است و كسى حقوق ديگرى را رعايت نمىكند، درمىيابد كه براستى بايد روزى باشد كه حقوق پايمالشده ستمديدگان از ستمكاران گرفته شود؛ و آن روز، روز كيفر و پاداش واقعى است. و اينجاست كه در ايمان خود استوارتر مىشود كه بدرستى او مالك روز حساب است (مالك يومالدّين). 7. و با دقّت و دريافت اين حقيقت كه آفريدگار او و سراسر هستى، روزىبخش است و پرمهر، مىميراند و حيات مىبخشد، پديد مىآورد و دگرگون مىسازد، امّا خود ذات بىهمانند و پراقتدارى است كه جاودانه است، به كمالِ يقين مىرسد كه راستى جز او هيچكس شايسته پرستش نيست و به اوج توحيدگرايى پر مىكشد و مىگويد: «ايّاك نعبد ...» 8. او رشته سخن را دگرگون مىسازد؛ رو به بارگاه خدا مىآورد و مىانديشد كه براى حيات شايسته و نجات از آفتها و هجوم آرا و ديدگاههاى متفاوت و متّضاد، بايد از كسى كه فرمانرواى هستى است، يارى بطلبد؛ به همين جهت، براى موفقيت در بندگى و كسب اسباب و وسايل رهايى و پيروزى، از آن سببساز مساعدت مىخواهد و با همه وجود نيايش مىكند كه: «ايّاك نستعين» (تنها از تو يارى مىطلبيم). 9. عارف پاك و شايستهكردار، با رسيدن به اين مرحله از شناخت و پس از آنكه در راه راست، استوار و ثابتقدم شد، از شدت درك و فهم، ميان بيم و اميد است: مىترسد برايش لغزشى پيش آيد و گناهى از او سرزند؛ چرا كه تنها پيامبران و امامان و چهرههاى معصوم و پاك، خداساختهاند و از اشتباه و وسوسهها مصون. از اين رو، با همه وجود، پايدارى و ثباتقدم در پيمايش راه حق را از خدا مىطلبد و نيايشگرانه مىگويد: «اهدناالصّراطالمستقيم». 10. و واژه «صراط» و «مستقيم»، بسيار جامع و كامل و دربردارنده همه مقرّرات و برنامههاى سعادتآفرين زندگى از يك سو و تقاضاى موفّقيت در ميدان عمل به مقرّرات ازسوى ديگر، و نيز پيروى از كسانى است كه خدا فرمانبردارى آنان را واجب ساخته و آنان را سرمشق و الگوى زندگى قرار داده است. انسان توحيدگرا پس از آگاهى از تمامى اين حقايق و پيمودن اين پلههاى كمال و جمال، درمىيابد كه خدا بندگان شايستهاى دارد كه مشمول الطاف و نعمتهاى اويند (صراطالّذين انعمت عليهم ...)؛ و اينان برگزيده خدايند. و بايد از خدا بخواهد كه او را نيز در زمره آنان قرار دهد؛ تا گمراهان و گمراهگران كه دشمن حقّ و فضيلتاند و از ديدن حقيقت كور و با راه اعتدال مخالف، و آفريدگار هستى آنان را لعن كرده و رسوايى دنيا و كيفر سخت آخرت را براى آنان فراهم ساخته است، نتوانند او را گمراه سازند؛ و بدينسان، با توكّل به خدا و روىآوردن به بارگاه او، از شرارت آنان مصون و محفوظ بماند. آرى؛ چنين انسانى با اين شناخت و انديشه روشن و هدفهاى بلند است كه با همه وجود خود بر زبان مىراند: «صراطالّذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم ولاالضّالين».
2 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
3 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
4 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
5 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
6 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
7 - مراجعه شود به تفسیر سوره حمد ، آیه :1
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 1
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 1 - حزب 1 - سوره حمد - صفحه 1
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
ادعیه (دعاخوانی) توسط حاج سید رضا نریمانی درباره دعای ابوحمزه ثمالی از سایت عقیق با عنوان بخش دوم فرازهای دعای ابوحمزه | ادعوك يا سيدي
سخنرانی درباره فرهنگ از سایت پی سی دانلود با عنوان سخنرانی دکتر الهی قمشه ای درباره هنر و تزکیه - 4.40 مگابایت
مراثی (نوحه) توسط حاج سعید حدادیان بمناسبت ذی القعده درباره امام جواد علیه السلام از سایت شهید آوینی با عنوان یا ایها الکاظم
تلاوت توسط استاد محمد صدیق منشاوی درباره 52 - طور از سایت الکعبه با عنوان الطور الحدید 1-12 أسیوط تلاوة 1
مناجات درباره راز و نیاز با خدا از سایت تبیان با عنوان دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من/جعفر ایمان نژاد
اذان توسط استاد سید متولی عبد العال از سایت آرشیو با عنوان اذان، رادیو قرآن، حجاز.mp3
ترتیل توسط استاد خلیفة الطنیجی درباره 89 - فجر از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره فجر - حفص از عاصم
ندبه انتظار توسط حاج سید مهدی میرداماد بمناسبت محرم الحرام درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان جان به فدای کسی که در ره جانان غزل امام زمان
مدایح (به شادی ) توسط حاج محمود کریمی بمناسبت شعبان المعظم درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان فدات شم آقا خونت چه دوره ، ایشا ا... امسال سال ظهوره سال 89
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی جوادی آملی درباره 13 - رعد از سایت راسخون با عنوان سوره ی رعد آیه ی 11 - 3
کتاب صوتی توسط امام خمینی (ره) از سایت راسخون با عنوان کتاب صوتی چهل حدیث امام خمینی ره - حدیث شماره 02
کلیپ سخنان توسط آیت الله العظمی بهجت درباره دین از سایت مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت ره با عنوان دعا برای نجات همه مسلمانان از بلاها
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 150,966,995